wreck

/ˈrek//rek/

معنی: خرابی، کشتی شکستگی، لاشه کشتی و هواپیما و غیره، سربه سر کردن، خراب کردن
معانی دیگر: (کالا و بخش های شکسته ی کشتی که به ساحل آورده می شود) آب آورده، موج آورده، لاشه، تکه پاره، (کشتی) شکستگی، غرق (کشتی)، توفان زدگی، نحیف، علیل، بیمارمزاج، کم بنیه، دارای اعصاب خراب، ویرانی، درهم کوبی، خردشدگی، اسقاط، ویرانه، (شدیدا) ویران کردن، فرو کوبیدن، آسیب رساندن، له و لورده شدن یا کردن، شکست دادن، نابود کردن، تباه کردن، (سلامتی یا عقل) مختل کردن، خسارت وارد اوردن، خرد و متلاشی شدن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: an action or event, such as a collision, that results in great or total destruction.
مترادف: smash, smash-up
مشابه: accident, collision, crack-up, crash, pileup

(2) تعریف: the remains of something that has been destroyed or ruined, as of a ship or automobile.
مترادف: ruins, wrack, wreckage
مشابه: debris, flotsam, remains, shipwreck

(3) تعریف: the destruction of a ship while it is sailing, as by a storm; shipwreck.
مترادف: shipwreck
مشابه: smash-up

(4) تعریف: the destruction or annihilation of something such as hopes or ambitions.
مترادف: annihilation, destruction, devastation, ruin, ruination
مشابه: demolition, desolation

(5) تعریف: a person or thing in a rundown or ruined condition.
مترادف: ruin
مشابه: mess, wretch

- I'm a nervous wreck!
[ترجمه علی ماشا اله زاده] من یک روانی بی اعصابم
|
[ترجمه فرشته میرلوحی] من یک عصبی ِ داغونم
|
[ترجمه گوگل] من اعصابم خرابه!
[ترجمه ترگمان] من یه خرابه عصبی هستم!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: wrecks, wrecking, wrecked
(1) تعریف: to cause the ruin or destruction of.
مترادف: demolish, destroy, ruin
مشابه: break, bust, devastate, founder, lay waste, play havoc with, ravage, scuttle, shatter, smash, spoil, total

(2) تعریف: to tear down or apart intentionally (an old building or the like).
مترادف: demolish, raze, tear down
مشابه: dismantle, level

(3) تعریف: to defeat or annihilate (hope, ambition, opportunities, or the like).
مترادف: annihilate, demolish, destroy, extinguish, kill, shatter, smash, snuff out
مشابه: blast, break, crush, defeat, end, exterminate, finish, lay waste, obliterate, play havoc with, quash, quell, spoil
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to be ruined, destroyed, or severely damaged, as by collision or shipwreck.
مترادف: ruin
مشابه: collide, crash, founder, smash

(2) تعریف: to engage in wrecking, as of old buildings or automobiles.

جمله های نمونه

1. the wreck of the battleship was accidental
غرق شدن آن رزم ناو تصادفی بود.

2. a car wreck
خرد و خاک شیر شدن اتومبیل

3. the stroke left him a helpless wreck
سکته او را علیل و بیچاره کرد.

4. worry turned her into a nervous wreck
نگرانی اعصاب او را خراب کرد.

5. The smouldering wreck fumed for days.
[ترجمه گوگل]لاشه در حال دود شدن برای روزها دود می کرد
[ترجمه ترگمان]در این روزها به شدت می سوخت و شعله های آتش زبانه می کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Six bodies were recovered from the wreck.
[ترجمه گوگل]شش جسد از لاشه هواپیما بیرون کشیده شد
[ترجمه ترگمان]شش جسد از لاشه هواپیما پیدا شدن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Injury threatened to wreck his sporting career.
[ترجمه بهنام] اسیب دیدگی حرفه ورزشی او را تهدید به نابودی کرد.
|
[ترجمه گوگل]آسیب دیدگی حرفه ورزشی او را تهدید می کرد
[ترجمه ترگمان]Injury تهدید کرد که حرفه ورزشی او را ویران خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Two passengers are still trapped in the wreck.
[ترجمه بهنام] دو مسافر همچنان در لاشه هواپیما حبس شده اند.
|
[ترجمه گوگل]دو مسافر همچنان در لاشه هواپیما محبوس هستند
[ترجمه ترگمان]دو مسافر هنوز در این ویرانه گیر افتاده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It'll wreck your street cred if you're seen helping the police.
[ترجمه بهنام] اگر شما را ببینند که دارید به پلیس کمک می کنید، اعتبار خیابانی شما از بین می رود.
|
[ترجمه گوگل]اگر دیده شوید که به پلیس کمک می کنید، اعتبار خیابان شما را ویران می کند
[ترجمه ترگمان]اگه تو دیدی که به پلیس کمک کردی اعتبار خیابونی - ت رو خراب می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The stroke left him a helpless wreck.
[ترجمه گوگل]سکته مغزی برای او یک خرابه بی پناه به جا گذاشت
[ترجمه ترگمان]این ضربه او را درمانده و درمانده رها کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Disagreements threatened to wreck the peace talks, but the president's intervention saved the situation.
[ترجمه بهنام] اختلاف نظرها به سرانجام رسیدن مذاکرات را تهدید می کرد اما مداخله رئیس جمهور اوضاع را نجات داد.
|
[ترجمه گوگل]اختلاف نظرها باعث از بین رفتن مذاکرات صلح شد، اما مداخله رئیس جمهور اوضاع را نجات داد
[ترجمه ترگمان]اختلافاتی که منجر به نابودی مذاکرات صلح شده بود، اما دخالت رئیس جمهور این وضعیت را حفظ کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. They still hoped to salvage something from the wreck of their marriage.
[ترجمه گوگل]آنها هنوز امیدوار بودند که چیزی را از خرابی ازدواج خود نجات دهند
[ترجمه ترگمان]آن ها هنوز امید داشتند چیزی را از لاشه ازدواج نجات دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The wreck was salvaged by a team from the RAF.
[ترجمه گوگل]این کشتی توسط تیمی از RAF نجات یافت
[ترجمه ترگمان]این کشتی شکسته توسط تیمی از RAF شناسایی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Physically, I was a total wreck.
[ترجمه A.A] جسما داغون داغون بودم
|
[ترجمه بهنام] از نظر فیزیکی، من کاملا ناتوان بودم.
|
[ترجمه گوگل]از نظر فیزیکی، من در کل خراب بودم
[ترجمه ترگمان]از نظر جسمی من کاملا داغون بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خرابی (اسم)
decay, ruin, failure, damage, desolation, wreck, destruction, devastation, havoc, demolition, ruination, dilapidation, disrepair, eversion, wrack

کشتی شکستگی (اسم)
wreck, shipwreck, wrack

لاشه کشتی و هواپیما و غیره (اسم)
wreck

سربه سر کردن (فعل)
ruin, assassinate, annihilate, bane, wreck, consume, obliterate, wither

خراب کردن (فعل)
ruin, destroy, undo, corrupt, spoil, debauch, deteriorate, wreck, pull down, batter, take down, botch, disfigure, muck, vitiate, impair, demolish, devastate, dilapidate, muddle, ruinate, wrack, immoralize, unmake

انگلیسی به انگلیسی

• destruction; ruins, debris, remains; junk; nervous person; sunken ship; debris washed ashore
ruin, destroy; devastate; shatter (e.g. one's hopes); be destroyed; be sunken (e.g. of a ship)
if someone wrecks something, they break it or spoil it in some way.
if a ship is wrecked, it is damaged so much that it sinks.
a wreck is a plane, car, or ship which has been destroyed in an accident.
if someone is a wreck, they are very unhealthy or exhausted; an informal use.

پیشنهاد کاربران

تخریب کردن؛ به شدت خسارت زدن
به شدت خسارت دیده یا ویران شده؛ شخصی که سلامت جسمی یا روانی یا توانش تحلیل رفته است
1. ( کشتی ) شکستگی. خرد شدگی. توفان زدگی 2. کشتی شکسته. کشتی توفان زده 3. ( اتومبیل ) آهن پاره. آهن مچاله 4. ( ساختمان ) ویرانه. خرابه. 5. ( امید. نقشه ) به یاس بدل شدگی. تباه شدگی. شکست خوردگی 6. بیمار. علیل / 1. شکستن. خرد کردن. متلاشی کردن 2. خراب کردن. بر هم زدن
...
[مشاهده متن کامل]

مثال:
gold coins recovered from a wreck
سکه های طلا از یک کشتی شکسته بدست آمد.

خراب کردن، ویران کردن؛ خرابه، ویرانه، لاشه ماشین و هواپیما پس از حادثه. کالای بازیافتی از کشتی یا ماشین شکسته یا خانه ویران، کشتی شکسته، خرابی، لاشه کشتی و هواپیما و غیره، خراب کردن، خسارت وارد آوردن، خرد و متلاشی شدن، قانون فقه: کشتی شکسته، بازرگانی: کشتی شکسته، علوم دریایی: شناور غرق شده
To “wreck” something means to cause severe damage or destruction to it. It can also be used figuratively to describe completely ruining a situation or plan.
wreck کردن چیزی به معنای وارد کردن آسیب یا تخریب شدید به آن است.
...
[مشاهده متن کامل]

همچنین می تواند به صورت مجازی برای توصیف خراب کردن کامل یک موقعیت یا برنامه استفاده شود.
The car accident wrecked my car.
I wrecked my chances of getting the job by showing up late to the interview.
He really wrecked her heart.

منابع• https://fluentslang.com/slang-for-ruin/
● خراب کردن، از بین بردن ( معنوی یا مادی )
he wrecked his chance of promotion.
the hurricane wrecked our old house.
● کشتی یا وسیله نقلیه که به شدت آسیب دیده یا از بین رفته
we went diving around the old wreck
...
[مشاهده متن کامل]

● شخصی که از نظر روحی یا جسمی داغونه
she has been a nervous wreck because of his extreme problems.

Wreck غرق شده
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : wreck
✅️ اسم ( noun ) : wreck / wreckage / wrecker
✅️ صفت ( adjective ) : wrecked
✅️ قید ( adverb ) : _
معنی ( پارس کردن ) هم میده
کشتی غرق شده
Ruin or destroy sth completely
👌👈داغون ( از نظر روحی )
A: What's the matter
B: I'm a wreck
I feel sick
?A: What is it
B: I'm still shaking. I've been shaking like this for days
Crimes and Misdemeanors 1989🎥
1 : to damage ( something ) so badly that it cannot be repaired
2 : ( to ruin or destroy ( something
3 : to destroy ( a ship ) by crashing it into something — usually used as ( be ) wrecked
◀️Are you gonna come upstairs and wreck your sister's bedroom door ? She doesn't respond
داغون ( از نظر روحی )
{ماشین} : لگن ، قراضه
( They slways wreck things ( dogs
اونا همیشه چیزارو خراب میکنن
ابوتیاره = درب و داغون
خراب کردن
لاشه کشتی و هواپیما
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس