wreak

/ˈriːk//riːk/

معنی: انتقام، انتقام گرفتن، اشکار کردن
معانی دیگر: (دق دل و غیره) خالی کردن، درآوردن، (انتقام و غیره) گرفتن، بروز دادن، کینه یا خشم خود را اشکار کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: wreaks, wreaking, wreaked
(1) تعریف: to inflict or carry out (punishment, revenge, destruction, or the like).
مشابه: inflict, visit

- The storm wreaked havoc on the coastal towns.
[ترجمه ابوالقاسم امینی] طوفان در شهرهای ساحلی خرابی به بار آورد.
|
[ترجمه حبیب بهبهانی] طوفان سهمگین ، با ایجاد تلّی از ویرانی ، شهرهای نوار ساحلی را درنوردید .
|
[ترجمه گوگل] این طوفان ویرانی در شهرهای ساحلی به بار آورد
[ترجمه ترگمان] طوفان باعث ویرانی شهره ای ساحلی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The war wreaked destruction over the entire region.
[ترجمه حبیب بهبهانی] سایهء جنگ ، تخریبی عظیم در پهنهء قلمرو به جا گذارد .
|
[ترجمه گوگل] جنگ تمام منطقه را ویران کرد
[ترجمه ترگمان] جنگ باعث تخریب کل منطقه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The tsar wreaked punishment on those nobles who had opposed him.
[ترجمه حبیب بهبهانی] تزار ، شعله های خشم و انتقامش ، از نجیب زادگان مخالف حکومت خویش را ، با مواخذه ایشان به نمایش نهاد .
|
[ترجمه گوگل] تزار آن بزرگوارانی را که با او مخالفت کرده بودند مجازات کرد
[ترجمه ترگمان] تزار مجازات را بر این نجیب زادگان که با او مخالف بود تنبیه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to make someone the victim or object of (one's anger, resentment, or the like).

- She felt ashamed that she had wreaked her anger on her children.
[ترجمه گوگل] از اینکه خشم خود را بر سر فرزندانش آورده بود، شرمنده بود
[ترجمه ترگمان] احساس شرم می کرد که خشم او را در فرزندانش به وجود اورده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. wreak havoc with something
کاملا ویران کردن،تباه کردن،دستخوش مصیبت کردن

2. to wreak vengeance on one's enemy
از دشمن خود انتقام گرفتن

3. The new tax could wreak havoc among smaller companies.
[ترجمه شاعر] مالیات جدید ممکن است به شرکت های کوچک خسارات ویرانگری وارد کند
|
[ترجمه گوگل]مالیات جدید می تواند در میان شرکت های کوچکتر ویرانی ایجاد کند
[ترجمه ترگمان]مالیات جدید می تواند بین شرکت های کوچک خسارت وارد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She is determined to wreak vengeance on those who killed her cousin.
[ترجمه گوگل]او مصمم است از کسانی که پسر عمویش را کشتند انتقام بگیرد
[ترجمه ترگمان]او مصمم است انتقام کسانی را که پسر خاله اش را کشته انتقام بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She was determined to wreak revenge/vengeance on both him and his family.
[ترجمه گوگل]او مصمم بود هم از او و هم از خانواده اش انتقام/انتقام بگیرد
[ترجمه ترگمان]او مصمم بود که انتقام او و خانواده اش را بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He threatened to wreak vengeance on the men who toppled him a year ago.
[ترجمه گوگل]او تهدید کرد که از مردانی که یک سال پیش او را سرنگون کردند، انتقام خواهد گرفت
[ترجمه ترگمان]او تهدید کرد که انتقام مردانی را که یک سال پیش او را سرنگون ساختند انتقام بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. These insects can wreak havoc on crops.
[ترجمه گوگل]این حشرات می توانند محصولات کشاورزی را تخریب کنند
[ترجمه ترگمان]این حشرات می توانند محصولات کشاورزی را خراب کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Their policies would wreak havoc on the economy.
[ترجمه گوگل]سیاست‌های آن‌ها اقتصاد را خراب می‌کند
[ترجمه ترگمان]سیاست های آن ها ویرانی اقتصاد را به بار می آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He was determined to wreak vengeance on those who had betrayed him.
[ترجمه گوگل]او مصمم بود از کسانی که به او خیانت کرده بودند انتقام بگیرد
[ترجمه ترگمان]تصمیم گرفته بود انتقام کسانی را که به او خیانت کرده بودند بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He vowed to wreak vengeance on his unfaithful, thieving wife.
[ترجمه گوگل]او قول داد از همسر خیانتکار و دزد خود انتقام بگیرد
[ترجمه ترگمان]اون سوگند خورد که انتقام زنش رو بگیره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She had a burning desire to wreak revenge.
[ترجمه گوگل]او میل شدیدی برای انتقام گرفتن داشت
[ترجمه ترگمان]دلش می خواست انتقام بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Unfortunately the lemonade was beginning to wreak its awful revenge in several ways, one of which could not be ignored.
[ترجمه گوگل]متأسفانه لیموناد شروع به انتقام وحشتناک خود از راه های مختلفی کرده بود که یکی از آنها قابل چشم پوشی نیست
[ترجمه ترگمان]متاسفانه لیموناد تازه شروع به گرفتن انتقام وحشتناکی از چند طرف کرده بود که نمی شد نادیده گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. And they wreak havoc with the goal of raising revenue efficiently.
[ترجمه گوگل]و با هدف افزایش موثر درآمد، ویران می کنند
[ترجمه ترگمان]و آن ها به هدف بالا بردن درآمد به طور موثر خسارت وارد می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Since elk can also wreak havoc in cropland and forestry plantations, a record 70,000 animals are being culled this hunting season.
[ترجمه گوگل]از آنجایی که گوزن می تواند در مزارع و مزارع جنگلی نیز ویران کند، رکورد 70000 حیوان در این فصل شکار معدوم می شود
[ترجمه ترگمان]از آنجا که گوزن شمالی نیز می تواند زمین های زراعی و جنگلداری را تخریب کند، رکورد ۷۰ هزار حیوان در این فصل شکار در حال جمع آوری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. So that she could wreak her vengeance?
[ترجمه گوگل]تا او بتواند انتقامش را بگیرد؟
[ترجمه ترگمان]تا بتونه انتقامش رو بگیره؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

انتقام (اسم)
revenge, reprisal, vengeance, nemesis, wreak

انتقام گرفتن (فعل)
wreak

اشکار کردن (فعل)
light, display, announce, air, unfold, reveal, bare, disclose, uncover, quarry, wreak

انگلیسی به انگلیسی

• inflict (wreak havoc); give expression to; carry out, perform
if something wreaks havoc or damage, it causes it; a literary word.
if you wreak revenge or vengeance on someone, you do something to harm them, because they have harmed you; a literary word.
if something has wrought changes on something, it has caused them; a literary word.
see also wrought.

پیشنهاد کاربران

گرفتن ( انتقام ) ، خالی کردن ( خشم ) ، بیرون ریختن
خسارت یا آسیب بسیاری زدن
✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: To cause or inflict ( usually damage or harm ) 🔥
🔍 مترادف: Inflict
✅ مثال: The storm wreaked havoc on the coastal towns, causing widespread damage.
به وجود آوردن
به بار آوردن
غواص
موجب شدن
باعث شدن. سبب شدن.

بپرس