فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: wrangles, wrangling, wrangled
حالات: wrangles, wrangling, wrangled
• : تعریف: to quarrel noisily or heatedly.
• مشابه: bicker, brawl, broil, tangle
• مشابه: bicker, brawl, broil, tangle
- Fans of the rival teams wrangled in the bar.
[ترجمه گوگل] هواداران تیم های رقیب در بار با هم درگیر شدند
[ترجمه ترگمان] طرفداران تیم های رقیب در بار مشاجره می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] طرفداران تیم های رقیب در بار مشاجره می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
• (1) تعریف: to quarrel over.
- They wrangled the question back and forth.
[ترجمه گوگل] آنها این سؤال را به این سو و آن سو با هم درگیر کردند
[ترجمه ترگمان] در این مورد بحث و بحث می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] در این مورد بحث و بحث می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to win or obtain by quarreling.
- The employees wrangled a new contract out of management.
[ترجمه گوگل] کارمندان یک قرارداد جدید را از مدیریت جدا کردند
[ترجمه ترگمان] کارمندان یک قرارداد جدید را از مدیریت wrangled
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] کارمندان یک قرارداد جدید را از مدیریت wrangled
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to force by quarreling (usu. fol. by into).
- His business partner wrangled him into submission.
[ترجمه گوگل] شریک تجاری او او را درگیر کرد تا تسلیم شود
[ترجمه ترگمان] شریک تجاری او او را به تسلیم واداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] شریک تجاری او او را به تسلیم واداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: in the western United States, to herd or tend (horses or cattle).
• مشابه: herd
• مشابه: herd
- The cowboys wrangled the herd.
[ترجمه گوگل] گاوچران ها گله را درگیر کردند
[ترجمه ترگمان] گاو چرون، ما رو با خودش درگیر کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] گاو چرون، ما رو با خودش درگیر کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: wrangler (n.)
مشتقات: wrangler (n.)
• : تعریف: a noisy or heated quarrel.
• مشابه: affray, altercation, bicker, brawl, broil, tangle
• مشابه: affray, altercation, bicker, brawl, broil, tangle