wound

/ˈwaʊnd//wuːnd/

معنی: خستگی، ضرر، زخم، جراحت، جریحه، خلیدن، زخم زدن، مجروح کردن
معانی دیگر: ریشی، ولانه، زخم کردن یا زدن، زخمی کردن یا شدن، ریش شدن، افگار شدن یا کردن، (مجازی) جریحه دار کردن، دلریش کردن، صدمه زدن، آسیب رساندن، (پوست درخت و غیره) زخم، بریدگی، زمان گذشته و اسم مفعول: wind، پیچانده، پیچ خورده، کوک شده، رزوه شده

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: an injury to living tissue, usu. involving penetration or cutting of the external surface.
مترادف: cut, injury, laceration
مشابه: bruise, contusion, gash, harm, hurt, lesion, scrape, scratch, slash, sore, stab, trauma

- She accidentally cut her finger, and the wound was deep and painful.
[ترجمه RM] او به طور تصادفی انگشتش را برید و زخم عمیق و دردناک بود
|
[ترجمه گوگل] او به طور تصادفی انگشت خود را برید و زخم عمیق و دردناک بود
[ترجمه ترگمان] او تصادفا انگشتش را قطع کرد و زخم عمیق و دردناک بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The police officer received a number of gunshot wounds.
[ترجمه A.A] افسرپلیس از تعدادی زخم گلوله صدمه دید
|
[ترجمه Sj4] پرستاران بیشتری برای پوشاندن زخم سربازان نیاز داشتند
|
[ترجمه علی جادری] افسر پلیس , چندین زخم گلوله برداشت .
|
[ترجمه گوگل] این افسر پلیس تعدادی گلوله مجروح شد
[ترجمه ترگمان] افسر پلیس تعدادی از جراحات ناشی از شلیک را دریافت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- More nurses were needed to dress the soldiers' wounds.
[ترجمه سینا] پرستاران بیشری برای پوشاندن زخم های سربازان مورد نیاز بودند
|
[ترجمه A.A] پرستاران بیشتری برای پانسمان کردن زخمهای سربازان نیاز بود
|
[ترجمه علی جادری] پرستاران بیشتری برای پانسمان زخم سربازان لازم است .
|
[ترجمه صبا کاظمی] پرستاران بیشتری برای پانسمان زخم سربازان نیاز بود
|
[ترجمه گوگل] پرستاران بیشتری برای پانسمان زخم‌های سربازان مورد نیاز بودند
[ترجمه ترگمان] پرستار بیشتری نیاز داشتند که زخم های سرباز را بپوشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: an injury to one's feelings, reputation, or the like.
مترادف: hurt, injury, insult
مشابه: affront, blow, cut, distress, grief, harm, pain, pang, shock, trauma, wrong

- His angry tone was a wound to her heart.
[ترجمه A.A] لحن عصبانیش قلب او را جریحه دار کرد
|
[ترجمه الناز] لحن عصبانیِ او زخمی برای قلب او شد.
|
[ترجمه گوگل] لحن عصبانی او زخمی بود بر قلبش
[ترجمه ترگمان] لحن خشم آلود او زخم قلب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The candidate's speech inflicted a few wounds to his opponent.
[ترجمه گوگل] سخنان این نامزد چند جراحت به رقیب وی وارد کرد
[ترجمه ترگمان] سخنرانی این نامزد چند زخم را به حریف خود وارد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: wounds, wounding, wounded
• : تعریف: to injure or harm by inflicting a wound on.
مترادف: cut, hurt, injure
مشابه: bruise, damage, distress, gash, grieve, harm, insult, lacerate, mortify, offend, pain, pierce, scrape, scratch, slash, stab, sting, traumatize, wrong
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: woundingly (adv.)
• : تعریف: to inflict a wound.
مترادف: hurt
مشابه: cut, offend, sting
( verb )
• : تعریف: past tense and past participle of wind

جمله های نمونه

1. he wound up the meeting with a short speech
جلسه را با یک نطق کوتاه به پایان رساند.

2. homa wound the thread off the bobbin
همان نخ را از دور ماسوره باز کرد.

3. i wound my arms around my child's neck
بازوانم را دور گردن فرزندم حلقه کردم.

4. stab wound
زخم چاقو

5. the wound became inflamed and festered
زخم متورم شد و چرک کرد.

6. the wound had been inflicted with a blunt object
زخم توسط آلت سرپهنی وارد آورده شده بود.

7. the wound has closed
سر زخم بسته شده است.

8. the wound healed over
زخم کاملا التیام یافت.

9. the wound is still weeping
از زخم هنوز خون می تراود.

10. the wound was inflicted with a sharp object
جراحت را با یک شی لبه تیز وارد آورده بودند.

11. a bullet wound
زخم گلوله

12. a deep wound
زخم عمیق

13. a deep wound
یک زخم عمیق

14. a fatal wound
زخم کشنده

15. a grievous wound
زخم جانگداز

16. a gunshot wound
زخم گلوله

17. a healing wound often pricks
زخم در حال التیام اغلب زوک زوک می کند.

18. a mattering wound
زخم چرک زا

19. a mortal wound
زخم مهلک

20. a nasty wound
زخم جانفرسا

21. a painful wound
زخم دردناک

22. a running wound
زخم چرک ریز (یا خونریز)

23. a self-inflicted wound
زخمی که شخص به خودش زده است

24. a serious wound
یک زخم خطرناک

25. a sore wound
زخم دردناک

26. a sutured wound
زخم بخیه شده

27. a throbbing wound
زخمی که که زوک زوک می کند

28. a vital wound
زخم مهلک

29. an angry wound
زخم دردناک

30. an infected wound
زخم چرکی

31. the bullet wound pained him for weeks
زخم گلوله هفته ها درد می کرد.

32. the snake wound itself around the tree
مار خودش را دور درخت حلقه کرد.

33. turan khanom wound the yarn into a ball
توران خانم ریسمان را پیچید و به صورت گوی درآورد.

34. first cleanse the wound then apply this oil (to it)
اول زخم را پاک کن و سپس این روغن را (به آن) بمال.

35. he seared my wound to prevent infection
برای جلوگیری از عفونت زخم مرا داغ زد.

36. she dabbed the wound with (a piece of) cotton
او روی زخم پنبه مالید.

37. to bathe a wound in a liquid
با محلولی زخم را شستشو دادن

38. to doctor a wound
زخم را دارو زدن

39. to inflict a wound on someone
زخم زدن به کسی

40. to treat a wound
زخم را مداوا کردن

41. to wash the wound with water
زخم را با آب شستشو دادن

42. the area around the wound is still very sensitive
ناحیه ی اطراف زخم هنوز خیلی حساس است.

43. the doctor cauterized the wound and the bleeding stopped
دکتر زخم را سوزاند و خونریزی آن بند آمد.

44. the infection of the wound
عفونت زخم

45. blood was draining from his wound
خون از زخم او جاری بود.

46. the blood springs from the wound
خون از زخم می جوشد.

47. the dead tissues of the wound will slough off by themselves
بافت های مرده ی زخم خود به خود ور خواهند آمد.

48. the doctor stitched up my wound
دکتر زخم مرا بخیه زد.

49. as soon as i touched his wound he yelped
تا دست به زخم او زدم دادش بلند شد.

50. blood is welling up from his wound
خون از زخم او جاری است.

51. blood was spurting from his head wound
از زخم سر او خون فواره می زد.

52. his warm blood sallied from the wound
خون گرم او از زخم بیرون می زد.

53. suddenly blood started flowing out of the wound
ناگهان از زخم خون راه افتاد.

54. the doctor inserted his finger in the wound and brought out the bullet
دکتر انگشت خود را در زخم فرو برد و گلوله را بیرون آورد.

55. the matter which had accumulated around the wound
چرکی که دور زخم جمع شده بود.

56. to put a cotton pad on the wound
پد پنبه ای روی زخم گذاشتن

57. twist (or turn) the knife in the wound
نمک روی زخم پاشیدن،بر عذاب کسی افزودن

58. he first took blood and bone fragments out of the wound
ابتدا خون و خرده استخوان ها را از زخم بیرون آورد.

59. we must first staunch the flow of blood from the wound
ابتدا باید ریزش خون از زخم را بند بیاوریم.

60. the doctor made me lie down on a bed and examined my wound
دکتر مرا روی تخت خواباند و زخمم را بررسی کرد.

مترادف ها

خستگی (اسم)
weariness, lassitude, ennui, tedium, illness, sickness, languor, fatigue, boredom, exhaustion, tiredness, wound

ضرر (اسم)
loss, evil, forfeiture, hurt, damage, harm, prejudice, disadvantage, injury, detriment, wound

زخم (اسم)
sore, ulcer, gash, lesion, trauma, scotch, wound

جراحت (اسم)
sore, lesion, stricture, wound, suppuration, lymph

جریحه (اسم)
wound

خلیدن (فعل)
prick, sting, pierce, wound

زخم زدن (فعل)
gash, slash, hack, stab, wound

مجروح کردن (فعل)
sore, wound, lacerate

تخصصی

[برق و الکترونیک] سیم پیچ دار
[فوتبال] زخم –جراحت

انگلیسی به انگلیسی

• spin; twist; bend; wrap around; be wrapped around; be bent; change direction
injury; lesion; offense
injure; offend
a wound is a cut in part your body, especially one caused by a weapon or a sharp instrument.
if someone wounds you, they damage your body using a weapon.
if you are wounded by what someone says or does, you feel hurt and upset; a literary use.
wound is also the past tense and past participle of most senses of the verb wind.
see also wounded.

پیشنهاد کاربران

گذشته فعل wind
به معنی پیچید / پیچیدند.
مثلال: they wound through the narrow roads
یعنی: می پیچیدند در مسیر های نازک ( پیچ در پیچ )
wound
زخم، نوعی آسیب پوستی یا بافتی
دو اصطلاح ulcer و wound هر دو برای بیان زخم به کار می رود با این تفاوت که واژه ulcer عمدتا برای زخم هایی که منشا درونی دارند استفاده شده و واژه wound برای زخم هایی با منشا بیرونی به کار میرود.
تلفظ این کلمه ووند هست به معنای آسیب و جراحت و مجروح کردن و اینا،
ولی تلفظش به صورت شکل سوم فعل wind، هست وَوْنْد،
که یه معنیش، چرخاندن، پیچاندن و پیچ و تاب دادن هست و یه معنی دیگش که به صورت wind up هم میاد، کوک کردن هست.
...
[مشاهده متن کامل]

و یه معنیش هم پر پیچ و خم بودن راه یا مارپیچ بودن مسیر هست.
یه معنی دیگش هم جلو یا عقب بردن فیلم یا نوار هست:
wind forward/back
کلمه rewind هم به معنی به عقب برگرداندن فیلم یا نوار برای دوباره دیدن یا شنیدن هست.
که در این حالات به صورت وایند تلفظ میشه.
اما اگه معنی باد بده به صورت ویند تلفظ میشه.
یه معنی دیگه هم داره به معنی از نفس انداختن یا نفس . . . را بند آوردن که در این حالت، گذشته و شکل سوم فعل به صورت winded هست و نه wound. در این حالت تلفظ wind همون ویند هست.

We'd treat your wounds even if you were one of the bad guys
حتی اگه مجرمم باشی زخماتو درمان می کنیم
زخم
مثال: He suffered a deep wound in the accident.
او در تصادف زخم عمیقی دید.
spiral wound structure: ساختار مارپیچ حلزونی یا وند استراکچر در تصفیه آب و فاضلاب به حالت حلزونی - مارپیچی غشاهای uf و ro مربوط است.
wound
جراحت زخم
An area of damage done to your body
سیم پیچی
آسیب
زخم، جراحت/
تفاوتش با injury این است که این زخم در اثر چاقو، گلوله ومواردی از این دست ایجاد شده است.
دوتا تلفظ داره
ووند یعنی زخم و جراحت
و اوند یعنی گذشته wind
جریحه دار شدن . خدشه دار شدن
Wound
زخم یا جراحت
پیچیدن ( بانداج )
بند امدن : wound dwon gragually به ارامی بند امدن ( پایان یافتن )
جراحت
جراحت، زخم
wound up = تمام کردن - پایان رساندن
wound در حالت اسمی:زخم - جراحت - خستگی - ضرر - بریدگی - خراش - صدمه - آسیب -
درحالت فعل متعدیVt:زخمی کردن. مجروح کردن. صدمه زدن به. آسیب رساندن به. جریحه دار کردن ( احساسات ) مجروح کردن. زخم کردن. جریحه دار کردن. صدمه زدن
...
[مشاهده متن کامل]

wound در حالت فعل : اسم مفعول یا قسمت سوم فعل wind میباشد.
1 ) فعل لازم: پیچیدن. پیچ خوردن. پیچ و تاب خوردن.
2 ) فعل متعدی:{نخ و سیم و . . . } گلوله کردن. پیچیدن. حلقه کردن. // {دسته و . . . } پیچاندن. چرخاندن. گرداندن//{ساعت و. . . }کوک کردن
3 ) اسم:پیچ. پیچ و خم.
wind
1 ) درحالت اسمی: باد - بو - نفس - نفخ - حرف مفت و چرت و پرت - سازهای بادی. نشانه - علامت ( درجمع:علایم )
2 ) در حالت فعل متعدیVt: ازنفس انداختن. نفس . . . را بند آوردن. بوکشیدن. رد بوی. . . را گرفتن.
3 ) فعل لازمVide infra:پیچیدن - پیچ خوردن - پیچ و تاب خوردن - چرخاندن - کوک کردن - کوک شده

An injury to your body that is made by a weapon such as a knife.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس