اسم ( noun )
• (1) تعریف: an injury to living tissue, usu. involving penetration or cutting of the external surface.
• مترادف: cut, injury, laceration
• مشابه: bruise, contusion, gash, harm, hurt, lesion, scrape, scratch, slash, sore, stab, trauma
• مترادف: cut, injury, laceration
• مشابه: bruise, contusion, gash, harm, hurt, lesion, scrape, scratch, slash, sore, stab, trauma
- She accidentally cut her finger, and the wound was deep and painful.
[ترجمه RM] او به طور تصادفی انگشتش را برید و زخم عمیق و دردناک بود|
[ترجمه گوگل] او به طور تصادفی انگشت خود را برید و زخم عمیق و دردناک بود[ترجمه ترگمان] او تصادفا انگشتش را قطع کرد و زخم عمیق و دردناک بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The police officer received a number of gunshot wounds.
[ترجمه A.A] افسرپلیس از تعدادی زخم گلوله صدمه دید|
[ترجمه Sj4] پرستاران بیشتری برای پوشاندن زخم سربازان نیاز داشتند|
[ترجمه علی جادری] افسر پلیس , چندین زخم گلوله برداشت .|
[ترجمه گوگل] این افسر پلیس تعدادی گلوله مجروح شد[ترجمه ترگمان] افسر پلیس تعدادی از جراحات ناشی از شلیک را دریافت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- More nurses were needed to dress the soldiers' wounds.
[ترجمه سینا] پرستاران بیشری برای پوشاندن زخم های سربازان مورد نیاز بودند|
[ترجمه A.A] پرستاران بیشتری برای پانسمان کردن زخمهای سربازان نیاز بود|
[ترجمه علی جادری] پرستاران بیشتری برای پانسمان زخم سربازان لازم است .|
[ترجمه صبا کاظمی] پرستاران بیشتری برای پانسمان زخم سربازان نیاز بود|
[ترجمه گوگل] پرستاران بیشتری برای پانسمان زخمهای سربازان مورد نیاز بودند[ترجمه ترگمان] پرستار بیشتری نیاز داشتند که زخم های سرباز را بپوشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: an injury to one's feelings, reputation, or the like.
• مترادف: hurt, injury, insult
• مشابه: affront, blow, cut, distress, grief, harm, pain, pang, shock, trauma, wrong
• مترادف: hurt, injury, insult
• مشابه: affront, blow, cut, distress, grief, harm, pain, pang, shock, trauma, wrong
- His angry tone was a wound to her heart.
[ترجمه A.A] لحن عصبانیش قلب او را جریحه دار کرد|
[ترجمه الناز] لحن عصبانیِ او زخمی برای قلب او شد.|
[ترجمه گوگل] لحن عصبانی او زخمی بود بر قلبش[ترجمه ترگمان] لحن خشم آلود او زخم قلب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The candidate's speech inflicted a few wounds to his opponent.
[ترجمه گوگل] سخنان این نامزد چند جراحت به رقیب وی وارد کرد
[ترجمه ترگمان] سخنرانی این نامزد چند زخم را به حریف خود وارد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] سخنرانی این نامزد چند زخم را به حریف خود وارد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: wounds, wounding, wounded
حالات: wounds, wounding, wounded
• : تعریف: to injure or harm by inflicting a wound on.
• مترادف: cut, hurt, injure
• مشابه: bruise, damage, distress, gash, grieve, harm, insult, lacerate, mortify, offend, pain, pierce, scrape, scratch, slash, stab, sting, traumatize, wrong
• مترادف: cut, hurt, injure
• مشابه: bruise, damage, distress, gash, grieve, harm, insult, lacerate, mortify, offend, pain, pierce, scrape, scratch, slash, stab, sting, traumatize, wrong
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: woundingly (adv.)
مشتقات: woundingly (adv.)
• : تعریف: to inflict a wound.
• مترادف: hurt
• مشابه: cut, offend, sting
• مترادف: hurt
• مشابه: cut, offend, sting
( verb )
• : تعریف: past tense and past participle of wind