• : تعریف: the total number of hours or days to be worked in one week.
جمله های نمونه
1. His workweek stretched to 50 or 60 hours.
[ترجمه گوگل]هفته کاری او به 50 یا 60 ساعت می رسید [ترجمه ترگمان]workweek او تا ۵۰ یا ۶۰ ساعت طول کشید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. This is a huge amount: cutting the work-week to four days would result in only a 20 percent reduction in commuting.
[ترجمه علی اکبر منصوری] یک هفته کاری چهل ساعته، در ایالات متحده استاندارد در نظر گرفته میشود/یک هفته کاری متشکل از چهل ساعت کار، در ایالات متحده استاندارد می باشد!
|
[ترجمه گوگل]این مقدار بسیار زیاد است: کاهش کار در هفته به چهار روز تنها منجر به کاهش 20 درصدی در رفت و آمد خواهد شد [ترجمه ترگمان]این مبلغ بسیار زیادی است: قطع کردن کار هفته تا چهار روز منجر به کاهش ۲۰ درصد در رفت و آمد خواهد شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. Wind down from a hellish workweek with these trendy, totally fun tips!
[ترجمه علی اکبر منصوری] میانگین روزهای کاری در یک هفته، تقریبا ( معادل ) هشتاد ساعت از، یا کار شاق و کمرشکن بود و یا یکنواختی و خستگی کسالت آور!
|
[ترجمه گوگل]با این نکات مد روز و کاملا سرگرم کننده، از یک هفته کاری جهنمی خلاص شوید! [ترجمه ترگمان]باد از جهنم جهنمی به همراه این نکات مد روز و به طور کامل سرگرم کننده است! [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Suggest a reduced schedule, such as a workweek.
[ترجمه گوگل]یک برنامه کاهش یافته مانند یک هفته کاری را پیشنهاد دهید [ترجمه ترگمان]یک برنامه زمان بندی کاهش یافته (مانند a)را پیشنهاد کنید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Overtime hours and the length of the average workweek also have increased.
[ترجمه گوگل]ساعات اضافه کاری و طول متوسط هفته کاری نیز افزایش یافته است [ترجمه ترگمان]Overtime ساعت و طول میانگین workweek نیز افزایش یافته است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. The report showed the average workweek steady at 3 4 hours, and few signs of wage inflation with average hourly earnings rising cents.
[ترجمه گوگل]این گزارش نشان داد که میانگین کار در هفته ثابت در 3 ساعت و 4 ساعت، و نشانه های اندکی از تورم دستمزد با میانگین افزایش درآمد ساعتی سنت است [ترجمه ترگمان]این گزارش به طور متوسط در ساعت ۳ ساعت به طور متوسط ثابت ماند و تعداد کمی از تورم دست مزد به طور متوسط با افزایش درآمد ساعتی، افزایش یافت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. In the meantime, forget about your understanding of the workweek as most workers know it.
[ترجمه گوگل]در عین حال، درک خود از هفته کاری را فراموش کنید، همانطور که اکثر کارگران آن را می دانند [ترجمه ترگمان]در همین حال، درک خود از the را که بیشتر کارگران آن را می دانند فراموش کنید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. In Britain, Heath utilized the energy crisis to issue a decree in December imposing a three-day workweek on most industries.
[ترجمه گوگل]در بریتانیا، هیث از بحران انرژی برای صدور فرمانی در ماه دسامبر استفاده کرد که یک هفته کاری سه روزه را بر اکثر صنایع تحمیل کرد [ترجمه ترگمان]در بریتانیا، هیث بحران انرژی را برای صدور حکمی در ماه دسامبر برای تحمیل یک workweek سه روزه در بیشتر صنایع به کار برد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Who would rather have a career in which sixty hours is a short workweek?
[ترجمه گوگل]چه کسی ترجیح می دهد شغلی داشته باشد که در آن شصت ساعت یک هفته کاری کوتاه باشد؟ [ترجمه ترگمان]چه کسی ترجیح می دهد شغلی داشته باشد که شصت ساعت طول بکشد؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Mr. Sarkozy has made some headway with unions, recently chipping away at the sacrosanct 35 - hour workweek.
[ترجمه گوگل]آقای سارکوزی با اتحادیهها پیشرفت کرده است و اخیراً 35 ساعت کاری در هفته مقدس را کنار گذاشته است [ترجمه ترگمان]آقای سارکوزی چند پیشرفت در اتحادیه ها داشته است که اخیرا در the مقدس ۳۵ ساعته آن را ترک کرده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Suggest a reduced schedule, such as a four - day workweek.
[ترجمه گوگل]یک برنامه کاهش یافته، مانند یک هفته کاری چهار روزه را پیشنهاد دهید [ترجمه ترگمان]یک برنامه زمان بندی کاهش یافته، مانند یک workweek چهار روزه را پیشنهاد کنید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Some companies are cutting back to a 4 - day workweek.
[ترجمه گوگل]برخی از شرکت ها هفته کاری 4 روزه را کاهش می دهند [ترجمه ترگمان]برخی از شرکت ها به workweek ۴ روزه عقب نشینی می کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. THE new French president, Nicolas Sarkozy, has made no secret antipathy to his country's 35 - hour workweek.
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور جدید فرانسه، نیکلا سارکوزی، هیچ مخالفتی پنهانی با 35 ساعت کار در هفته کشورش نداشته است [ترجمه ترگمان]رئیس جمهور جدید فرانسه، نیکولا سارکوزی، هیچ خصومتی پنهانی نسبت به workweek ۳۵ ساعته کشورش نداشته است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. This is the third email from my boss this weekend. I'm a victim of workweek creep!
[ترجمه گوگل]این سومین ایمیل رئیس من در این آخر هفته است من قربانی خزش های هفته کاری هستم! [ترجمه ترگمان]این سومین ایمیل رئیسم در آخر هفته است من قربانی workweek هستم! [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. Vacations have lengthened and the work week has shortened.
[ترجمه گوگل]تعطیلات طولانی شده و هفته کاری کوتاه شده است [ترجمه ترگمان]vacations طولانی تر شده اند و هفته کار کاهش یافته است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
16. A work week of forty hours is standard in the U. S.
[ترجمه گوگل]یک هفته کاری 40 ساعته در ایالات متحده استاندارد است [ترجمه ترگمان]یک هفته کاری چهل ساعت استاندارد است اس [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
17. The average work week was nearly eighty hours of either backbreaking labor or mind-numbing tedium.
[ترجمه گوگل]میانگین کار در هفته تقریباً هشتاد ساعت یا با درد کمر شکن یا خستگی ذهنی خسته کننده بود [ترجمه ترگمان]متوسط کار در هفته نزدیک به هشتاد ساعت کار پرزحمت و خسته کننده بدون بی حسی بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
18. Sophia: No, we keep to a five day work week. Why do you ask?
[ترجمه گوگل]سوفیا: نه، ما پنج روز در هفته کار می کنیم چرا می پرسی؟ [ترجمه ترگمان]سوفیا: نه، ما یک هفته کاری پنج روزه داریم چرا می پرسی؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
19. All the upside in the four-day work week came after a sharp, lopsided 5% decline Tuesday, attributed in part to a pop in crude prices above $51 a barrel and a trouncing of the U. S. dollar.
[ترجمه گوگل]تمام روند صعودی در هفته کاری چهار روزه پس از کاهش شدید 5 درصدی در روز سه شنبه رخ داد که بخشی از آن به افزایش قیمت نفت خام به بالای 51 دلار در هر بشکه و افت دلار آمریکا نسبت داده شد [ترجمه ترگمان]تمامی موارد وارونه در هفته کاری چهار روز بعد از کاهش ۵ درصدی قیمت روز سه شنبه رخ داد که به بخشی از قیمت نفت خام در بالای ۵۱ دلار و a دلار مربوط می شود اس دلار [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
20. This five - day work week is not for me!
[ترجمه گوگل]این هفته کاری پنج روزه برای من نیست! [ترجمه ترگمان]این هفته کاری پنج روزه برای من نیست! [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
21. Five - day Work Week - day Work?
[ترجمه گوگل]کار پنج روزه هفته - کار روز؟ [ترجمه ترگمان]کار روزانه پنج روزه؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
22. The work week has shrunk . Weekend worships less compulsory.
[ترجمه گوگل]هفته کاری کوچک شده است عبادت های آخر هفته کمتر اجباری هستند [ترجمه ترگمان]هفته کار کاهش یافته است worships آخر هفته کم تر اجباری می شوند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
23. Five - day Work Week Better than Six - day Work?
[ترجمه گوگل]هفته کاری پنج روزه بهتر از کار شش روزه است؟ [ترجمه ترگمان]هفته کاری پنج روزه از کار شش روزه بهتر است؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
24. The union had sought a wage increase and a shorter work week.
[ترجمه گوگل]اتحادیه به دنبال افزایش دستمزد و هفته کاری کوتاهتر بود [ترجمه ترگمان]این اتحادیه به دنبال افزایش دست مزد و یک هفته کار کوتاه تر بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
25. One sensible way would be a widespread move to a four-day work week.
[ترجمه گوگل]یکی از راه های معقول انتقال گسترده به یک هفته کاری چهار روزه است [ترجمه ترگمان]یک راه معقول می تواند یک حرکت گسترده برای یک هفته کاری چهار روزه باشد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
26. Then, once each airline has made its move, the fares level off for the work week.
[ترجمه گوگل]سپس، هنگامی که هر شرکت هواپیمایی حرکت خود را انجام داد، کرایه ها برای هفته کاری کاهش می یابد [ترجمه ترگمان]سپس، زمانی که هر شرکت هواپیمایی حرکت خود را انجام داده است، سطح کرایه ها برای هفته کار کاهش می یابد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
27. The government itself set an example last week by reducing its official work week from 38 to 36 hours.
[ترجمه گوگل]خود دولت هفته گذشته با کاهش هفته کاری رسمی خود از 38 ساعت به 36 ساعت، نمونه ای از این کار را به نمایش گذاشت [ترجمه ترگمان]خود دولت هفته گذشته از ۳۸ به ۳۶ ساعت کار رسمی خود را از ۳۸ به ۳۶ ساعت کاهش داد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
28. This usually occurs after a breakup or a rough work week.
[ترجمه گوگل]این معمولاً پس از جدایی یا یک هفته کاری سخت رخ می دهد [ترجمه ترگمان]این معمولا بعد از یک جدایی و یا یک هفته کار سخت رخ می دهد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
ایام کار در هفته (اسم)
workweek
ساعات کار هفته (اسم)
workweek
انگلیسی به انگلیسی
• days of the week that one works the work week is the period of time during which you are working in your job; used in american english.