• : تعریف: a person who works all the time, usu. compulsively. • متضاد: idler
جمله های نمونه
1. A self-confessed workaholic, Tony Richardson can't remember when he last had a holiday.
[ترجمه بهروز مددی] تونی ریچاردسون که خودش علنا به خرکاریش معترفه، آخرین باری که به تعطیلات رفته را به خاطر نمیآورد.
|
[ترجمه گوگل]تونی ریچاردسون که به کار معتاد خود اعتراف می کند، نمی تواند به یاد بیاورد آخرین بار چه زمانی تعطیلات داشته است [ترجمه ترگمان]تونی ریچاردسون به یک فرد معتاد به کار اعتراف کرد که وقتی آخرین بار تعطیل شد نمی تواند به خاطر بیاورد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. Collins English Dictionary defines a workaholic as "a person obsessively addicted to work".
[ترجمه گوگل]دیکشنری انگلیسی کالینز معتاد به کار را اینگونه تعریف می کند: «شخصی که به شدت به کار معتاد است» [ترجمه ترگمان]فرهنگ انگلیسی کالینز فرد معتاد به کار را به عنوان \"فرد معتاد به کار\" تعریف می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. He claims he is not a driven workaholic.
[ترجمه گوگل]او ادعا می کند که یک معتاد به کار نیست [ترجمه ترگمان]او ادعا می کند که معتاد به کار نیست [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. By this time his workaholic lifestyle was well established, though always hidden behind his easy friendliness.
[ترجمه گوگل]در این زمان سبک زندگی معتاد به کار او به خوبی تثبیت شده بود، اگرچه همیشه در پشت دوستی آسان او پنهان بود [ترجمه ترگمان]در این زمان سبک زندگی معتاد به کار به خوبی برقرار شده بود، هر چند که همیشه در پس رفتار دوستانه او پنهان بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. An astute businessman and virtual workaholic, he has his finger in more proverbial puddings than Little Jack Horner.
[ترجمه گوگل]یک تاجر زیرک و معتاد به کار مجازی، او انگشت خود را در پودینگ های ضرب المثل تر از جک هورنر کوچولو دارد [ترجمه ترگمان]یک تاجر زیرک و معتاد به کار و معتاد به کار، انگشت خود را به puddings تر از جک هورنر کوچک گرفته است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. There the young workaholic did everything from sharpening his own saw to delivering the product in a two-wheeled handcart.
[ترجمه گوگل]در آنجا جوان معتاد به کار همه کارها را انجام داد، از تیز کردن اره خود گرفته تا تحویل محصول در گاری دستی دو چرخ [ترجمه ترگمان]در آنجا، کار معتاد به کار همه چیز را از تیز کردن دید خودش برای تحویل محصول در یک ارابه دستی دو گردونه انجام داد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. A self-confessed control freak and workaholic, no-one is allowed in his control room.
[ترجمه گوگل]یک دیوانه کنترل و معتاد به کار که به خود اعتراف می کند، هیچ کس اجازه ورود به اتاق کنترل او را ندارد [ترجمه ترگمان]فرد تحت کنترل خود اعتراف کرده و معتاد به کار، هیچ کس در اتاق کنترل او مجاز نیست [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. He was not himself a classic workaholic; if he worked hard, it was not demonically so.
[ترجمه گوگل]او خودش یک معتاد به کار کلاسیک نبود اگر سخت کار می کرد، از نظر شیطانی اینطور نبود [ترجمه ترگمان]او خودش هم به این کار علاقه مند نبود؛ اگر سخت کار می کرد، این طور نبود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. No one suggests that the workaholic Harrison dallied or became distracted.
[ترجمه گوگل]هیچ کس پیشنهاد نمی کند که هریسون معتاد به کار، حواسش پرت شد یا حواسش پرت شد [ترجمه ترگمان]هیچ کس پیشنهاد نمی دهد که فرد معتاد به کار dallied کند یا حواسش پرت شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. A workaholic is a smart “Fool” who is always rewarded handsomely by hard work. Dr T. P. Chia
[ترجمه گوگل]یک معتاد به کار، یک "احمق" باهوش است که همیشه با کار سخت پاداش زیادی دریافت می کند دکتر تی پی چیا [ترجمه ترگمان]یک معتاد به کار، \"احمق\" است که همیشه با کار سخت به کارش پاداش می دهد دکتر تی پی چیا [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. I said he was a workaholic, and he seemed to take it as a compliment.
[ترجمه گوگل]من گفتم او یک معتاد به کار است و به نظر می رسید که او آن را به عنوان یک تعریف و تمجید از او دریافت کرد [ترجمه ترگمان]من گفتم اون یه workaholic و به نظر میاد ازت تعریف می کنه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Some famous psychologists say that the workaholic has an inferiority complex which leads to overcompensation .
[ترجمه گوگل]برخی از روانشناسان معروف می گویند که معتاد به کار دارای عقده حقارت است که منجر به جبران بیش از حد می شود [ترجمه ترگمان]برخی روانشناسان مشهور می گویند که معتاد به کار، یک عقده حقارت دارد که منجر به overcompensation می شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. A self-confessed workaholic, Tony can't remember when he last had a holiday.
[ترجمه گوگل]تونی یک معتاد به کار خود اعتراف کرده است، نمی تواند به یاد بیاورد آخرین بار چه زمانی تعطیلات داشته است [ترجمه ترگمان]تونی به این کارش اعتراف کرد که وقتی تعطیلات آخر رسید، تونی به یاد نمی آورد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. She has never been close to her ascetic, workaholic father.
[ترجمه گوگل]او هرگز به پدر زاهد و معتاد خود نزدیک نبوده است [ترجمه ترگمان]او هرگز به او نزدیک نشده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
انگلیسی به انگلیسی
• one who is addicted to his job, one who works too much (slang) a workaholic is someone who finds it difficult to stop working in order to do other things.
پیشنهاد کاربران
کلماتی که به "holic" ختم میشوند، معمولاً به معنی اعتیاد یا علاقه شدید به چیزی هستند. در اینجا چند مثال آورده شده است: 1. **Workaholic** ( معتاد به کار ) - کسی که به کار کردن اعتیاد دارد. 2. **Shopaholic** ( معتاد به خرید ) - کسی که به خرید کردن اعتیاد دارد. ... [مشاهده متن کامل]
3. **Chocoholic** ( معتاد به شکلات ) - کسی که به شکلات علاقه شدید دارد. 4. **Alcoholic** ( معتاد به الکل ) - کسی که به الکل اعتیاد دارد. 5. **Foodaholic** ( معتاد به غذا ) - کسی که به غذا خوردن علاقه شدید دارد. 6. **Bookaholic** ( معتاد به کتاب ) - کسی که به خواندن کتاب علاقه شدید دارد. 7. **Gymaholic** ( معتاد به باشگاه ) - کسی که به ورزش کردن در باشگاه اعتیاد دارد. 8. **Travelholic** ( معتاد به سفر ) - کسی که به سفر کردن علاقه شدید دارد.
مثال؛ She’s a workaholic. She’s always the last one to leave the office. A colleague might say, “He’s such a workaholic. He never takes vacations or weekends off. ” In a discussion about work - life balance, someone might comment, “Being a workaholic can lead to burnout and negatively impact one’s personal life. ” ... [مشاهده متن کامل]
معتاد به کار ، کسی که مدام کار میکنه. a person who compulsively works excessively hard and long hours
پرمشغله
معتاد به کار. خوره کار. دیوانه کار مثال: She has never been close to her ascetic, workaholic father. او هرگز به پدر زاهد و معتاد به کارش نزدیک نبود.
کسی که معتاد کار خودش است ٫کارش را دوست دارد
کسی که کارش را دوست دارد
کسی که به کار کردن اعتیاد دارد
🔴person who chooses to work a lot : a person who is always working, thinking about work, etc ◀️My brother is a real workaholic who almost never takes time off ◀️German people are workaholics in general
اعتیاد به کار - وابسته کار
کسی که به کار کردن معتاده
someone who chooses to work a lot, so that they do not have time to do anything else
خرکار
Aholic از alcoholic گرفته شده یعنی معتاد به الکل، پس معنی workaholic میشود معتاد به کار کردن .