woman

/ˈwʊmən//ˈwʊmən/

معنی: ماده، کلفت، زن، رفیقه، بانو، مؤنث، جنس زن، زنانگی، زن صفت
معانی دیگر: زن (در برابر: مرد man)، زنان، نسوان، بانوان، (زن) خدمتکار، مستخدمه، (محلی) زن (در برابر: شوهر husband)، زوجه، عیال، ویژگی های زنانه، خصوصیات جنس مونث، زنیت، (زننده) زنکه، زنیکه، زنک، (در ترکیب) زن، مونث، خانم، (محلی) معشوقه، رفیقه نامشروع، مونک
woman _
پسوند: - زن، - خانم، مونث، مادینه [chairwoman , sportswoman]

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: women
(1) تعریف: an adult female human.
مترادف: female, lady
مشابه: chick, dame, damsel, gal, girl, lass, maid, maiden, matron

- Most of my professors are women.
[ترجمه یگانه] بیشتر پروفسور های من زن هستند .
|
[ترجمه گوگل] اکثر اساتید من زن هستند
[ترجمه ترگمان] بیشتر استادان من زن هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The woman who lives next door will have her baby soon.
[ترجمه محمد رضا علم طلب] به زودی زن همسایه بچه اش را به دنیا می آورد.
|
[ترجمه مدینه؛] زن همسایه بچه اش به زودی به دنیا می اید.
|
[ترجمه گوگل] زن همسایه به زودی بچه اش را به دنیا می آورد
[ترجمه ترگمان] زنی که همسایه بغلی زندگی می کنه به زودی بچه ش رو به دنیا میاره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: women in general; womankind.
مترادف: womankind
مشابه: the fair sex, women
صفت ( adjective )
• : تعریف: female.
مترادف: female
مشابه: feminine

- a woman dentist
[ترجمه مدینه؛] یک دندان پزشک زن
|
[ترجمه Ehsan] یک زن دندان پزشک
|
[ترجمه گوگل] یک زن دندانپزشک
[ترجمه ترگمان] یک دندان پزشک
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. woman felt that they were maltreated
زن ها احساس می کردند که با آنها بد رفتار می شود.

2. woman has been portrayed by poets in many ways
شاعران زن را به طرق متعدد ترسیم کرده اند.

3. woman of easy virtue
زن سهل الحصول

4. a woman and two girls
یک زن و دو دختر

5. a woman doctor
پزشک زن

6. a woman dressed in black
زن سیاهپوش

7. a woman driver
راننده ی مونث (زن)

8. a woman of easy virtue
زن هرجایی (یا هرزه)

9. a woman of education and insight
خانمی تحصیل کرده و بصیر

10. a woman of fair complexion
زنی سفید چهره

11. a woman of good will
زنی دارای حسن نیت

12. a woman of high station
بانویی بلند پایه

13. a woman of intelligence
زن باهوش

14. a woman of low taste
زن کج سلیقه

15. a woman of poise and charm
زنی متین و جذاب

16. a woman of simplicity and kindness
زنی ساده دل و مهربان

17. a woman of slender physique and intelligence
یک زن باریک اندام و باهوش

18. a woman of style
یک خانم شیک

19. a woman of unique talents
زنی دارای استعدادهای منحصر بفرد

20. a woman who lacks all reserve and judgement
زنی که از خودداری و قضاوت بویی نبرده است

21. a woman who was encased in her own selfmade loneliness
زنی که در تنهایی خود ساخته اش محبوس شده بود

22. a woman whose father has died
زنی که پدرش مرده است

23. a woman with a narrow waist and broad hips
زنی با کمر باریک و کفل پهن

24. a woman with regular features
زنی با اسباب صورت خوش ترکیب

25. that woman can't have children
آن زن بچه دار نمی شود.

26. that woman has broad hips
آن زن باسن پهنی دارد.

27. that woman has small breasts
آن زن پستان های کوچکی دارد.

28. that woman is mehri
آن زن،مهری است.

29. that woman is so feeble that she can't walk
آن زن آنقدر نزار است که نمی تواند راه برود.

30. the woman in a tight skirt was walking with a slight swing to her hips
زنی که دامن تنگ پوشیده بود کپل های خود را کمی می جنباند و راه می رفت.

31. the woman in her could not allow children to suffer
زنیت او اجازه نمی داد که کودکان رنج ببرند.

32. a woman with a past
زن بد سابقه

33. scarlet woman
روسپی،فاحشه

34. a barren woman
زن نازا

35. a beautiful woman
زن خوشگل

36. a beautiful woman of high character
زنی زیبا با شخصیت والا

37. a delectable woman
زن خواستنی

38. a fallen woman
زن از راه دررفته،زن خراب

39. a fat woman
زن چاق

40. a flat-chested woman
زنی با سینه های صاف

41. a grown-up woman
زن بالغ

42. a holy woman
زنی پارسا

43. a kindhearted woman
زن با محبت

44. a light woman
زن جلف

45. a loose woman
زن خراب

46. a married woman
زن شوهردار

47. a married woman who has a lover
زن شوهر داری که فاسق دارد

48. a ruined woman
زن هتک حرمت شده

49. a skinny woman
زن لاغر

50. a spanish woman
یک زن اسپانیایی

51. a trim woman of thirty-four
یک زن خوش ریخت سی و چهار ساله

52. a twice-divorced woman
زن دوطلاقه

53. a vibrant woman
یک زن سرزنده

54. a wanton woman
یک زن هرزه

55. an insincere woman whose words should never be trusted
زن دورویی که هرگز نباید به حرف هایش اعتماد کرد

56. an old woman with live eyes
پیرزنی با چشمان درخشان و گیرا

57. in inventive woman
زنی نوآور

58. my cleaning woman comes twice a week
مستخدمه ی من هفته ای دو بار می آید.

59. that gypsy woman and her whelps used to steal fruit from our garden
آن زن کولی و توله هایش میوه های باغ ما را می دزدیدند.

60. the anxious woman gnawed at her underlip
زن دلواپس،لب زیرین خود را می جوید.

61. the bad-tempered woman was her husband's plague
آن زن بد خلق آفت جان شوهرش بود.

62. the divorced woman complained that she had not received any alimony
زن مطلقه شکایت کرد که خرجی دریافت نکرده است.

63. the old woman doddered down the stairs
پیرزن لرزان و لنگان از پله ها پایین رفت.

64. the old woman had lost the will to live
پیرزن علاقه ی به زندگی را از دست داده بود.

65. the old woman lived in a dreadful hole
پیرزن در بیغوله ی وحشتناکی زندگی می کرد.

66. the old woman lived in hardship
پیرزن در عسرت زندگی می کرد.

67. the old woman slumbered peacefully
پیرزن در خواب آرامی فرورفته بود.

68. the old woman talked of nothing but her ailments
پیر زن جز درباره ی درد و مرض های خود حرفی نزد.

69. the old woman was desperate for money
پیرزن سخت محتاج پول بود.

70. the old woman was melancholy
پیرزن مغموم بود.

مترادف ها

ماده (اسم)
abscess, article, material, matter, female, substance, stuff, point, clause, provision, paragraph, res, woman, metal

کلفت (اسم)
charwoman, maidservant, gillie, chambermaid, tire-woman, biddy, handmaid, housemaid, moll, woman, girl, trull, waitress, marchioness

زن (اسم)
female, wife, carline, woman, distaff

رفیقه (اسم)
paramour, concubine, woman, girlfriend

بانو (اسم)
mistress, woman, dame, lady, madam, matron, ladyship, donna, dona, gentlewoman, goodwife, grand dame

مؤنث (اسم)
female, woman

جنس زن (اسم)
woman, eve, feminine, womenfolk, womankind, gentle sex

زنانگی (اسم)
woman, femininity, womanliness, muliebrity

زن صفت (صفت)
effeminate, ladylike, woman, womanish, womanlike

انگلیسی به انگلیسی

• female (e.g.: a woman bus driver; a woman dentist); like a woman, womanly; of woman
staff with women; make womanish, make effeminate
adult female; female human being; female spouse (informal); collective womankind; female person who plays an important part in the life of a specific notorious man; girlfriend, female lover (informal)
a woman is an adult female human being.
you can refer to women in general as woman.
see also women.

پیشنهاد کاربران

۱. راشین انصاری عزیز woman وُمَن خونده نمیشه دوست عزیز
/ˈwʊm. ən/وُمِن خونده میشه جمعشم که ویمِن هست
۲. ( خطاب به اونی که معنی کلماتو تو قسمت اصلی میذاره ) از کی تاحالا کلمه woman یا زن به معنی خدمتکار و کلفت و مستخدم شده کاش میشد این معنیارو گزارش داد اصلا چرا باید تایید بشن ؟!
زن
مثال: She's a remarkable woman.
او یک زن برجسته است.
sweet young thing
A cute, innocent young girl or woman
bit of skirt ( n. )
a woman
واژه woman به معنی زن
واژه woman یا زن به معنای یک انسان مونث بالغ است. واژه woman معنای همسر ( زن یک مرد ) نیز است. برای زن هایی که بالغ نیستد از واژه girl استفاده می شود. مثال:
a 30 - year - old woman ( یک زن سی ساله )
...
[مشاهده متن کامل]

. she is my woman ( او زن ( همسر ) من است. )
منبع: سایت بیاموز

این حرف در انگلیسی به معنای جنس ماده ومونث می باشد ودر جمله معنی جنس ماده را می رساند و مخالف جنس نر می باشد بهنی خانم ، دوشیزه
زن یا خانم
Woman به معنای زن است و جمع آن women است. Women به معنای زنان میشود.
The woman has some makeups.
زن یا ( خانم ) دارد مقداری وسایل آرایشی.
⭕نکته : برای یک زن یا یک نفر از افراد ( she, it, he ) و یا اسم مرد یا زن و اسم پسر یا مرد و یا اسم یک حیوان در جمله ( have نمی آوریم ) چون یک نفر هستند ( has ) می آوریم.
...
[مشاهده متن کامل]

برای چند نفر مانند ( They, we, women. . . ) یعنی برای آنها، ما، زنان یا مردان و. . . . ( has نمی آوریم ) چون چند نفر هستند ( have ) می آوریم. اما همه جا have و has نمی آوریم. چون در این جمله از has استفاده کردم این را گفتم. در واقع has یا have به معنای داشتن است. توجه کنید که have یا has با Do و Does سئوالی و یا منفی می شوند. برای مثال Does he have any books? یا برای منفی He doesn't have any books. در ضمن doesn't یا don't برای منفی کردن هستند.
⭕ نکته : جمله ساختن با some و any :ما some و any را در کجا استفاده می کنیم؟ some و any در جمله به معنای مقداری هستند. ولی برای منفی کردن و سئوالی کردن از any استفاده می کنیم.
برای منفی کردن جمله ی بالا ما از doesnt have any استفاده می کنیم یعنی جمله ی ما در منفی کردن اینجوری میشود 👈🏻The woman doesn't have any make ups.
زن یا خانم ندارد مقداری وسایل آرایشی.
The women have some hairbrushes.
زن ها ( زنان ) یا خانم ها داردند مقداری شانه.
برای منفی کردن این جمله هم : 👇🏻
The women don't have any hairbrushes.
زن ها یا زنان یا خانم ها نداردند مقداری شانه.

بانو
یعنی زن که همان طور که نوشته می شود خوانده می شود یعنی :
وُمَن
جمع آن هم ( منظور من زنان است ) women , است که به صورت زیر خوانده می شود :
ویمِن
تعجب نکنید گاهی اوقات در انگلیسی کلمات آن طور که نوشته می شوند خوانده نمی شوند.
دختر
دوازده ساله
یعنی خانم

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس