1. without a moment's pause
بدون لحظه ای درنگ
2. without a shred of truth
بدون ذره ای حقیقت
3. without a single word he parted from the world
بدون یک کلمه حرف از دنیا رفت.
4. without air, breathing is impossible
بدون هوا تنفس غیرممکن است.
5. without any assist from her brother
بدون هرگونه کمک از برادرش
6. without any hindrance
بدون هیچگونه بازداری
7. without any purpose, immediate or ulterior
بدون هیچ هدف فعلی یا بعدی
8. without collaboration this task will not be fulfilled
بدون همکاری این کار انجام پذیر نیست.
9. without delay
بدون تاخیر،بی درنگ
10. without derogation to his high rank
بدون تنزل رتبه ی عالی او
11. without end
بی پایان
12. without fertilizers this soil will not yield
بدون کود این خاک حاصل نخواهد داد.
13. without grass roots support, reform is impossible
بدون پشتیبانی توده ی مردم اصلاحات غیر ممکن است.
14. without her, life is unbearable
زندگی بدون او،تحمل ناپذیر است.
15. without interruption
بی وقفه
16. without just cause
بدون علت منطقی
17. without makeup, her face is a sight
بدون بزک صورتش افتضاح است.
18. without my children, the house seems lonesome, silent, and almost dead
بدون بچه ها،خانه خلوت و بی سر و صدا و تقریبا مرده به نظر می رسد.
19. without prior warning
بدون اخطار قبلی
20. without qualification
بدون قید و شرط
21. without recourse to outside help
بدون دستیازی به کمک خارجی
22. without refrigeration milk spoils soon
شیر را اگر در یخچال نگذارند در مدت کوتاهی فاسد می شود.
23. without regard to race or religion
بدون در نظر گرفتن نژاد یا مذهب
24. without remorse
بدون ترحم،بی رحم
25. without robab, life was hellish for him
بدون رباب،زندگی برایش بسیار ناگوار بود.
26. without stint
بی مضایقه
27. without that red feather, your hat will be less obtrusive
بدون آن پر قرمز،کلاه تو کمتر توی چشم می زند.
28. without the parent's concurrence, this marriage will be impossible
بدون موافقت والدین این ازدواج غیرممکن خواهد بود.
29. without the people's support, my government will be impotent
بدون حمایت مردم،دولت اینجانب ناتوان خواهد بود.
30. without the slightest scruple, he ordered their execution
بدون کمترین تردید دستور اعدام آنها را داد.
31. without you, life will be empty indeed
بی تو راستی زندگی بی معنی خواهد بود.
32. without your signature the document is invalid
بدون امضای شما سند ارزش قانونی ندارد.
33. without a hitch
بدون اشکال،بی دردسر،بدون گرفتاری
34. without cease
بدون وقفه،بی مکث،پی در پی
35. without ceremony
بی دنگ و فنگ،بی معطلی،بدون تشریفات
36. without demur
بی چون و چرا
37. without detriment to
بدون آسیب به،بی زیان برای
38. without fail
بدون تردید،حتما،البته،بی ناکامی
39. without further ado
بدون درد سر بیشتر،بدون بگو مگوی دیگر
40. without number
بی شمار،بسیار زیاد،بی حد و حصر
41. without parallel
بی همتا،بی نظیر،بی همانند
42. without prejudice (to)
1- بی آسیب،بدون صدمه 2- (حقوق) بدون نفی کردن (حقی دیگر)
43. without question
بی چون و چرا،بی معطلی،مطیعانه
44. without regard to
بدون در نظر گرفتن
45. without reserve
1- (به طور) نامحدود 2- بی تردید،بدون دودلی 3- (حراج) بدون بهای حداقل
46. without respect to
بدون در نظر گرفتن
47. discipline without love rarely straightens out anyone
انضباط بدون محبت به ندرت کسی را اصلاح می کند.
48. done without muss or fuss
انجام شده بدون هیاهو و سروصدا
49. gifts without end which were showered on the newcomers
هدایای بی حدی که به تازه واردان ارزانی شد.
50. justice without freedom is meaningless
عدالت بدون آزادی بی معنی است.
51. lost without any hope of retrieval
گمشده بدون امید بازیابی
52. marriage without benefit of clergy
ازدواج بدون مراسم مذهبی
53. sit without moving!
بدون حرکت بنشین !
54. work without respite
کار بدون وقفه
55. do without
بی نیاز بودن از،(بدون چیزی) توانستن
56. escape without a scratch
اصلا صدمه نخوردن،بی آسیب جان به در بردن
57. go without
(بدون چیزی) گذران کردن
58. go without saying
اظهر من الشمس بودن،واضح بودن،نیاز به گفتن نداشتن
59. reckon without something
حساب چیزی را نکردن،متوجه چیزی نبودن
60. world without end
تا ابد،جاودانی،ابدی،برای همیشه
61. a claim without even a modicum of truth in it
ادعایی که حتی یک ذره واقعیت نداشت
62. a disease without remedy
یک بیماری لاعلاج
63. a fire without smoke
آتش بی دود
64. an engine without any flaw
موتوری بدون هیچگونه عیب
65. don't enter without permission!
بدون اجازه تو نیا!
66. he came without his wife and so turned out to be the odd guest at the party
او بدون زنش آمد و لذا در مهمانی وصله ی ناجوری شده بود.
67. he died without a will
او بدون وصیتنامه مرد.
68. he died without issue
او بدون اولاد مرد.
69. he left without telling us
بدون اینکه به ما بگوید رفت.
70. i was without a job and willing to take a fling at anything
بیکار بودم و حاضر بودم به هرکاری دست بزنم.