اسم ( noun )
• (1) تعریف: an uncultivated and generally uninhabited region in its natural state.
• مشابه: waste, wild
• مشابه: waste, wild
- Not all bears live in the wilderness; many actually live in populated areas.
[ترجمه گوگل] همه خرس ها در بیابان زندگی نمی کنند بسیاری در واقع در مناطق پرجمعیت زندگی می کنند
[ترجمه ترگمان] همه خرس ها در بیابان زندگی نمی کنند؛ بسیاری از آن ها در واقع در مناطق پرجمعیت زندگی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] همه خرس ها در بیابان زندگی نمی کنند؛ بسیاری از آن ها در واقع در مناطق پرجمعیت زندگی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They hope to preserve this pristine wilderness.
[ترجمه گوگل] آنها امیدوارند که این بیابان بکر را حفظ کنند
[ترجمه ترگمان] آن ها امیدوارند که این طبیعت بکر دست نخورده را حفظ کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آن ها امیدوارند که این طبیعت بکر دست نخورده را حفظ کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a large and mostly empty tract, as of desert or ocean.
- They became lost in the wilderness of the desert.
[ترجمه شهرام] آنها در طبیعت بکرکویر گم شدند.|
[ترجمه گوگل] در بیابان بیابان گم شدند[ترجمه ترگمان] آن ها در بیابان بیابان گم شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: a large and confusing array or collection.
- a wilderness of unanswered questions
[ترجمه گوگل] بیابانی از سوالات بی پاسخ
[ترجمه ترگمان] کوهی از سوالات بی پاسخ
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] کوهی از سوالات بی پاسخ
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید