whisper

/ˈwɪspər//ˈwɪspə/

معنی: پچ پچ، بیخ گوشی، نجوا، نجوا کردن، پچ پچ کردن
معانی دیگر: زمزمه کردن، در گوشی حرف زدن، محرمانه یا مخفیانه صحبت کردن، صحبت در گوشی، شایع شدن یا کردن، شایعه، سر، هر چیزی که نجوا شود، هر صدای پچ پچ مانند (مانند صدای برگ درختان در نسیم)، بی  گوشی

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: whispers, whispering, whispered
(1) تعریف: to speak in a hushed tone, without vibrating the vocal cords.
متضاد: cry, holler, shout, yell

- Please whisper while the baby is sleeping.
[ترجمه آنیتا] لطفا وقتی بچه خواب است اروم صحبت کنید
|
[ترجمه گوگل] لطفا در حالی که کودک خواب است زمزمه کنید
[ترجمه ترگمان] لطفا وقتی که بچه خوابیده آهسته زمزمه کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to talk quietly so as to maintain privacy or secrecy, as in gossiping or scheming.
مشابه: talk

- The lieutenants whispered about the general's incompetence.
[ترجمه Mansour] ستوانها در باره بی کفایتی ژنرال زمزمه می کردند.
|
[ترجمه گوگل] ستوان ها در مورد بی کفایتی ژنرال زمزمه کردند
[ترجمه ترگمان] The در مورد عدم صلاحیت ژنرال در زیر لب زمزمه می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to rustle softly, as leaves in the wind, or water in a brook.
متضاد: roar
مشابه: murmur
فعل گذرا ( transitive verb )
(1) تعریف: to utter softly.
متضاد: cry, shout

(2) تعریف: to tell in private.

- We whispered our plans in order to surprise her.
[ترجمه عباس شریعتی] ما برای این که او را غافلگیر کنیم برنامه هایمان را مخفی کردیم
|
[ترجمه گوگل] ما برنامه هایمان را زمزمه کردیم تا او را غافلگیر کنیم
[ترجمه ترگمان] ما نقشه هامون رو برای غافلگیر کردن اون زمزمه کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
(1) تعریف: soft speech uttered without vibrating the vocal cords.
متضاد: cry, holler, shout

(2) تعریف: something uttered softly or secretly.

- Whispers of the evil plot reached his ears.
[ترجمه Abolfazl] زمزمه هایی از نقشه ای شوم به گوشش رسید.
|
[ترجمه حمید] [ترجمه حمید] زمزمه های شیطانی ای به گوشش رسید
|
[ترجمه گوگل] زمزمه های نقشه شیطانی به گوش او رسید
[ترجمه ترگمان] خبر بدی به گوشش رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a soft sound resembling vocal whispering; rustle.
مشابه: murmur

(4) تعریف: a hint or trace.
مشابه: hint, suggestion

- a whisper of nutmeg in the cookies
[ترجمه گوگل] زمزمه جوز هندی در کوکی ها
[ترجمه ترگمان] یه زمزمه جوز هندی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. an offstage whisper
نجوای برون صحنه

2. they spoke in a whisper
آنان زمزمه کنان حرف می زدند.

3. his voice sank into a whisper
صدای او کاهش یافت و (تبدیل به) نجوا شد.

4. their voices dropped to a whisper
صدایشان به نجوا کاهش یافت (تبدیل شد).

5. if a teacher's instruction is a whisper of affection . . .
درس معلم ار بود زمزمه ی محبتی . . .

6. if the teacher's lesson is a whisper of kindness. . .
درس معلم ار بود زمزمه ی محبتی . . .

7. She spoke in a fierce whisper.
[ترجمه گوگل]او با زمزمه ای تند صحبت کرد
[ترجمه ترگمان]او آهسته حرف می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Their voices were very quiet, hardly above a whisper.
[ترجمه گوگل]صدای آنها بسیار آرام بود، به سختی بیش از یک زمزمه
[ترجمه ترگمان]صدای آن ها بسیار آرام بود و به زحمت بلندتر از یک زمزمه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Did she whisper in your ear at the meeting?
[ترجمه گوگل]آیا او در جلسه در گوش شما زمزمه کرد؟
[ترجمه ترگمان]اون در گوش تو نجوا کرد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. You don't have to whisper, no one can hear us.
[ترجمه گوگل]لازم نیست زمزمه کنید، هیچکس صدای ما را نمی شنود
[ترجمه ترگمان]تو مجبور نیستی زمزمه کنی، هیچ کس نمی تونه صدای ما رو بشنوه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He was having to whisper in order to avoid being overheard by their nosy neighbours.
[ترجمه گوگل]او مجبور بود زمزمه کند تا از شنیده شدن همسایه های فضول خود جلوگیری کند
[ترجمه ترگمان]او مجبور بود زیر لب چیزی بگوید تا از این که با همسایه های فضول آن ها را نشنیده بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Their voices fell to a whisper.
[ترجمه گوگل]صدایشان به زمزمه افتاد
[ترجمه ترگمان]صداهایشان داشت پچ پچ می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She dropped her voice to a whisper.
[ترجمه گوگل]صدایش را به زمزمه ای کاهش داد
[ترجمه ترگمان]صدایش به نجوا تبدیل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She said it in a whisper.
[ترجمه گوگل]با زمزمه گفت
[ترجمه ترگمان]با صدایی آهسته گفت:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Her voice dropped to a whisper.
[ترجمه گوگل]صدایش به زمزمه ای کاهش یافت
[ترجمه ترگمان]صدایش به نجوا تبدیل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. But don't whisper a word of that.
[ترجمه گوگل]اما یک کلمه از آن را زمزمه نکنید
[ترجمه ترگمان]اما یک کلمه از این را زمزمه نکن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. I've heard a whisper that they're heading for divorce.
[ترجمه گوگل]من زمزمه ای شنیده ام که آنها به سمت طلاق می روند
[ترجمه ترگمان]من شنیدم که اونا دارن به خاطر طلاق می رن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. His voice sank into a confidential whisper.
[ترجمه گوگل]صدایش در زمزمه ای محرمانه فرو رفت
[ترجمه ترگمان]صدایش آهسته و محرمانه به گوش رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پچ پچ (اسم)
prate, chatter, whisper

بیخ گوشی (اسم)
whisper, susurration

نجوا (اسم)
whisper

نجوا کردن (فعل)
whisper

پچ پچ کردن (فعل)
chatter, whisper

انگلیسی به انگلیسی

• soft speaking; something spoken softly; murmuring sound; rumor, gossip; trace, hint
speak softly; rustle; gossip; spread a rumor; scheme secretly
when you whisper something, you say it very quietly, using only your breath and not your throat. verb here but can also be used as a count noun. e.g. hooper lowered his voice to a whisper. we spoke in whispers.

پیشنهاد کاربران

This slang term refers to a very small or insignificant amount of something. It is often used to describe a small quantity of money or an insignificant portion.
اصطلاح عامیانه
مقدار بسیار کم یا ناچیز چیزی، اغلب برای توصیف مقدار کمی پول یا بخش ناچیز
...
[مشاهده متن کامل]

مثال؛
He only gave me a whisper of a tip.
In a conversation about a raise, someone might say, “The increase they offered me was just a whisper. ”
A person complaining about their portion of food might say, “They served me a whisper of mashed potatoes. ”

زمزمه کردن، زمزمه
مثال: She whispered the secret in his ear.
او راز را به گوش او زمزمه کرد.
whisper softly
کالوکیشن
در گوشی گفتن
زمزمه ، زیر لب سخن گفتن
بیان کردن
زیر لب گفتن
زیر لب گفتن
زمزمه کردن. با نفس صحبت کردن نه با voice. پچ پچ کردن
Mumble: مِن مِن کردن. زیر لب حرف زدن
پِچپِچیدَن.
پچپچ کردن
درگوشی
پچ پچ
verb
در گوشی حرف زدن
noun
صحبت در گوشی
?Why are you speaking in a whisper
نجوا
سلام، موقعیتی رو در نظر بگیرید که میخواید طوری صحبت کنید که کسی صدای شما رو نشنوه یا کسی رو با صحبت کردن از خواب بیدار نکنید، طبیعتا آروم صحبت می کنید، اون حالت از صحبت کردن میشه whisper. اگر بخواهیم به فارسی ترجمه کنیم از کلمه های زیادی میشه استفاده کرد، مثل نجوا، نجوا کردن، زمزمه، زمزمه کردن، آهسته صحبت کردن، پچ پچ کردن، در گوشی صحبت کردن، این دیگه بستگی به مترجم داره که از چه واژه ای در ترجمه استفاده کنه. مثال:
...
[مشاهده متن کامل]

Dont whisper, no one is hear=کسی اینجا نیست، پچ پچ نکن ( آهسته صحبت نکن، یا هر چیز دیگه ای بر حسب شرایط، دیگه تو پرانتز نمی نویسم خودتون جا به جا کنید متوجه مییشید )
People whisper azan in ear of a new born baby=مردم در گوش یک نوزاد تازه متولد شده اذان زمزمه می کنند.
Speak in whisper, baby is asleep. =آروم صحبت کن بچه خوابه.
It's bad to whisper in ear in gatherings=زمزمه ( پچ پچ ) کردن در گوش در دور همی ها بد است.
موفق باشید دوستان!

Whisper:➡️ پچ پچ کردن😗

a whisper of smoke هاله ای از دود
Project Whisper طرح مخفی
A slight trace
a hint
نشانه، اثر، رد خفیف
پچ پچ
زمزمه کردن، درگوشی گفتن
زیر لب گفتن - در داستان همسر شکارچی که در دست ترجمه دارم اینچنین آمده است :
Hush, " he whispered
او زیر لب گفت : هیس!
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)

بپرس