wedge

/ˈwedʒ//wedʒ/

معنی: براز، قلم، غازه، گوه، از هم جدا کردن، با گوه نگاه داشتن، با گوه شکافتن
معانی دیگر: پانه، پغار، فانه، هر چیز به شکل گوه، قاچ، بریده، برش، تکه، قطعه، (با گوه) ترکاندن، (لای چیزی) گوه گذاشتن، (چوب را) شکافتن، گیر انداختن یا افتادن، خفت انداختن، (با گوه) محکم کردن، (در جای خود) ثابت کردن، (مجازی) مفتاح، گشاینده، چپاندن، فرو کردن (با فشار)

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a piece of wood or metal in a three-dimensional, triangular shape with a thin edge that is driven or forced between objects to split, lift, or reinforce them.
مترادف: chock
مشابه: block

- He split the wood with a wedge.
[ترجمه فروغ] او چوب را با یک گوه شکافت ( قطعه قطعه کرد )
|
[ترجمه گوگل] او چوب را با یک گوه شکافت
[ترجمه ترگمان] چوب را با یک تکه تقسیم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They leveled out the floor by driving wedges beneath it.
[ترجمه 1] با قرار دادن گوه زیر آن ، ان را بر روی زمین لول کردند
|
[ترجمه رضا] آنها کف ( زمین ) را با قراردان گُوِه در زیر آن تراز کردند.
|
[ترجمه گوگل] آنها کف را با بریدن گوه هایی در زیر آن صاف کردند
[ترجمه ترگمان] آن ها روی زمین افتادند و آن ها را با سرعت به زمین انداختند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: anything in the form of a triangle with two nearly equal sides.
مشابه: block, chunk, slice, triangle

- A wedge of land sticks out into the bay.
[ترجمه گوگل] تکه‌ای از زمین به خلیج می‌چسبد
[ترجمه ترگمان] یک تکه زمین از زمین کنده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He saved her a wedge of cake.
[ترجمه گوگل] او یک تکه کیک را نجات داد
[ترجمه ترگمان] اون براش یه تیکه کیک نجات داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: any action that opens something for change, division, intrusion, or the like.
مشابه: barrier, block, breach

- His anger drove a wedge into their relationship.
[ترجمه گوگل] عصبانیت او در رابطه آنها شکافی ایجاد کرد
[ترجمه ترگمان] خشم او باعث ایجاد شکاف در رابطه آن ها شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: a golf club with an almost horizontal head for lofting the ball out of sand traps, high grass, and the like.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: wedges, wedging, wedged
(1) تعریف: to split or force apart with a wedge (often fol. by "open," "apart," or the like).
مترادف: prise, pry, split
مشابه: cleave, force, jimmy, lever, rive

- She wedged the window open with a crowbar.
[ترجمه گوگل] او پنجره را با لنگ باز کرد
[ترجمه ترگمان] پنجره را با دیلم باز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to fix firmly in place with a wedge.
مترادف: chock
مشابه: fasten, fix, jam, secure

- He wedged the wheels of his truck so that it would not roll.
[ترجمه گوگل] چرخ های کامیونش را گوه زد تا غلت نخورد
[ترجمه ترگمان] چرخ های کامیون را محکم کرد تا نیفتد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to force or thrust into a narrow space.
مترادف: cram, jam, squeeze
مشابه: crowd, pack, press, ram, shove, stick, stow, stuff, thrust

- The office workers wedged themselves into the elevator.
[ترجمه فرید] کارکنان اداری به زحمت خودشان را داخل بالابر جا دادند
|
[ترجمه گوگل] کارمندان دفتر خود را در آسانسور فرو کردند
[ترجمه ترگمان] کارکنان دفتر خودشان را در آسانسور جا دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: wedgelike (adj.)
• : تعریف: to squeeze into or become stuck in a small or narrow space.
مترادف: cram, jam, squeeze
مشابه: crowd, pack, stick

- Seven of us wedged into the small car.
[ترجمه فرید] هفت نفر از ما داخل ماشین کوچک به زور جاگرفتیم
|
[ترجمه گوگل] هفت نفر از ما سوار ماشین کوچک شدیم
[ترجمه ترگمان] هفت نفر از ما در اتومبیل کوچک گیر کرده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The large splinter wedged under her fingernail.
[ترجمه گوگل] ترکش بزرگ زیر ناخن او فرو رفت
[ترجمه ترگمان] تراشه بزرگی زیر ناخن آن گیر کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a wedge of watermelon
یک قاچ هندوانه

2. he seeks to wedge us apart and destroy us one by one
او سعی می کند میان ما جدایی بیاندازد و یک به یک نابودمان کند.

3. i drove the wedge into the split
گوه را به داخل شکاف راندم.

4. to drive a wedge into a log with a hammer
با چکش گوه را به درون کنده راندن

5. the thin end of the wedge
عمل یا چیز بی اهمیت که طلیعه ی اعمال مهمتری است

6. He is a fool that makes a wedge of his fist.
[ترجمه learner] او احمقیه که از مشتش گوه درست می کنه . یعنی مشتش را مثل گوه به بقیه میزنه - کتک کاری می کنه
|
[ترجمه گوگل]او احمقی است که مشتش را گوه می زند
[ترجمه ترگمان]او یک احمق است که یک تکه از مشتش را در مشتش می فشرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I don't want to drive a wedge between the two of you .
[ترجمه محمد] من نمی خواهم بین شما جدایی بیاندازم.
|
[ترجمه فرید] نمیخوام بین شما دوتا کدورت ایجاد کنم
|
[ترجمه گوگل]من نمیخوام بین شما دوتا فاصله بیندازم
[ترجمه ترگمان]نمی خوام بین شما دوتا شکاف ایجاد کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He hammered the wedge into the crack in the stone.
[ترجمه learner] او گوه را در شکاف سنگ کوبید
|
[ترجمه گوگل]او گوه را به شکاف سنگ کوبید
[ترجمه ترگمان]سنگ را به شکاف سنگی کوبید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Push a wedge under the door to keep it open while we're carrying the boxes in.
[ترجمه learner] زیر در گوه بگذار تا وقتی ما جعبه ها را داخل میاریم در باز بمونه باز بماند
|
[ترجمه learner] زیر در گوه بگذار تا وقتی ما جعبه ها را داخل میاریم در باز بمونه
|
[ترجمه گوگل]یک گوه را زیر در فشار دهید تا در حالی که جعبه ها را به داخل حمل می کنیم، باز بماند
[ترجمه ترگمان]یه شکاف زیر در هل بده تا وقتی داریم جعبه ها رو حمل می کنیم باز نگهش داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Please wedge this cabinet to keep it from tipping.
[ترجمه گوگل]لطفاً این کابینت را گوه بزنید تا از واژگونی آن جلوگیری کنید
[ترجمه ترگمان]لطفا این کابینه را بردارید تا آن را از حالت انعام دور نگه دارید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Put a wedge under the door so that it will stay open.
[ترجمه فرید] یک گوه زیر در بذار تا باز بمونه ( دیگه در بسته نشه )
|
[ترجمه گوگل]یک گوه زیر در قرار دهید تا باز بماند
[ترجمه ترگمان] یه شکاف زیر در بذار تا باز بشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I started to feel Toby was driving a wedge between us.
[ترجمه فريد] این حس در من بوجود اومد که *توبی* باعث دلخوری بین ما بود
|
[ترجمه گوگل]احساس کردم توبی بین ما شکاف می اندازد
[ترجمه ترگمان]احساس کردم که توبی داره یه شکاف بین ما رد و بدل می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Their divorce has driven a wedge between the two families.
[ترجمه گوگل]طلاق آنها بین دو خانواده اختلاف ایجاد کرده است
[ترجمه ترگمان]طلاق آن ها باعث جدایی بین این دو خانواده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Wedge the plug into the hole.
[ترجمه گوگل]دوشاخه را در سوراخ فرو کنید
[ترجمه ترگمان]درپوش را به داخل سوراخ وصل کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I think it's the thin end of the wedge when you have armed police permanently on patrol round a city.
[ترجمه گوگل]فکر می‌کنم زمانی که پلیس را به طور دائم در حال گشت زنی در یک شهر مسلح می‌کنید، انتهای نازک گوه است
[ترجمه ترگمان]فکر می کنم وقتی پلیس مسلح را برای گشت و گذار به شهر بفرستید، این پایان نازکی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The wedge is an important early mechanical invention.
[ترجمه گوگل]گوه یک اختراع مهم مکانیکی اولیه است
[ترجمه ترگمان]گوه یک اختراع مکانیکی اولیه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

براز (اسم)
ordure, wedge, fid

قلم (اسم)
style, shaft, pen, wedge, stylus

غازه (اسم)
rouge, wedge

گوه (اسم)
slice, quoin, gad, cleat, chock, wedge, gib, sprag

از هم جدا کردن (فعل)
scatter, split, wedge, disarticulate

با گوه نگاه داشتن (فعل)
wedge

با گوه شکافتن (فعل)
wedge

تخصصی

[سینما] گوه
[عمران و معماری] گوه - گاوه
[برق و الکترونیک] وج ،گوه 1. قسمت انتهایی موجبر که از ماده ی تلف کننده مانند کربن ،گوه شکل ساخته و در انتهای موجبر قرار داده می شود . 2. الگوی همگرایی از خطهای سیاه و سفید با فاصله های برابر در الگوی تست تلویزیون که نشان دهنده دقت تفکیک آن است . 3. فیلتر اپتیکی که سبب افت پیوسته یا پله ای ارسال از یک انتها به انتهای دیگر می شود .
[زمین شناسی] گوه، تیغه - یک قطعه چوب باریک شده که برای محکم کردن چوب بست های رایج به کار می رود .
[ریاضیات] بیرون انداز، لبه، گاوه، گوه، از هم جدا کردن، با گوه شکافتن
[] گُوِة چوبی - گوة چوبی
[پلیمر] گوه ای شکل
[آب و خاک] گوه

انگلیسی به انگلیسی

• tapering wood or metal block; peg; something with a triangular shape; something which causes division or an opening; golf club with a flat slanted face used to lift a ball in the swinging motion; triangular letter in cuneiform
fasten by driving in a tapering wood or metal block, split with a wedge; thrust or drive in like a wedge, cram; force oneself in like a wedge; become stuck or caught
if you wedge something such as a door or window, you keep it firmly in position by forcing something between it and the surface next to it.
if you wedge something somewhere, you put it there so that it fits tightly.
a wedge is an object with one pointed edge and one thick edge, for example one that you put under a door to keep it firmly in position.
if you drive a wedge between people or groups, you cause bad feelings between them in order to weaken their relationship.
if you describe something as the thin end of the wedge, you mean that it appears to be unimportant, but is actually the beginning of a harmful development.

پیشنهاد کاربران

گُوِه آقا جان. شئ مثلثی شکل ۵ وجهی که برای شکافتن سنگ و چوب و . . . ازش استفاده می شه.
وارد کردن
. . . برای وارد کردن انقلاب های پرولتری و مستعمراتی به بحران امپریالیسم. . .
To carry out its international mission, to arise against the rest of the capitalist world, to wedge other proletarian and colonial revolutions into the crisis of imperialism, and to prevent this crisis from forming a new balance that would mean its end, the first socialist revolution exploits these crises and the objective fact that the imperialist powers cannot — racked as they are by their conflicts — find lasting unity in order to crush it ( how many times will Lenin underline this as the main factor allowing the victory of the first socialist revolution! ) .
...
[مشاهده متن کامل]

Put a wedge از هم جدا کردن ، جدایی انداختن
[پزشکی] گوه
به این نوع کفش میگن wedge
wedge
آوریل گذاشتن چیزی ، بصورت کج قرار دادن
چسبیدن/چسباندن، قرار دادن/گرفتن. گیر کردن، تپاندن، چپاندن
قاچ یا برش ( طالبی، هنداونه )
یک قطعه چوب یا فلز که یک طرف آن نازک و طرف دیگر آن کلفت و آنرا زیر در ها قرار می دهند که بر اثر باد یا خودبخود بسته نشود. تصویر عمودی آن از کنار به شکل یک مثلث باریک ( میخ بدون سر ) می باشد و روی همین اصل خط باستانی را wedge script یا cuneiform می نامند و به زبان آلمانی keilschrift نامیده میشود، که البته در زبان های اروپایی آن خط میخی نامیده نمی شود. لبه اسکنه و تبر و تیشه هم شبیه wedge می باشد. این کلمه به احتمال زیاد ریشه در کلمه فارسی وجه دارد به معنای زاویه. به صورت اسمی میتوان آنرا اسکنه نامید و به صورت فعلی آنرا شکافنده.
...
[مشاهده متن کامل]

drive a wedge between them
بین آنها نفاق یا شکاف ایجاد کن.
در همین رابطه برزخ wedge بین دنیا و آخرت می باشد. به این معنا که ادیان مسیحیت و اسلام با اسکنه خیال و اوهام وحدت را شکافته و آنرا به دنیوی و اُخروی تبدیل کرده اند.

دارای شکل v
چپاندن
جا کردن

گیر انداختن یا افتادن،
خفت کردن/انداختن
[verb]
Lubrication is drawn onto a bearing pad’s surface by oil sticking
to the runner plate as it rotates; this creates an “oil wedge” at the leading edge of the
...
[مشاهده متن کامل]

bearing pad. As oil travels along a pad, some oil leaks from the inner and outer pad
edges

قلم ، گُوِه
چپاندن و فرو کردن با فشار.
a :
something ( such as a policy ) causing a breach or separation
b :
something used to initiate an action or development

برش . قاچ
wedge open/shut
باز نگه داشتن یا بسته نگه داشتن درب یا پنجره توسط قرار دادن چیزی زیر آن
He sat wedged between the crowd
او به زور خودش را لای جمعیت چپاند و نشست
تکیه دادن
a piece of metal, wood, rubber, etc. with a pointed edge at one end and a wide edge at the other, either pushed between two objects to keep them still or forced into something to break pieces off it
شکاف
حائل کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)

بپرس