اسم ( noun )
عبارات: under the weather
عبارات: under the weather
• (1) تعریف: the state of the atmosphere at a particular place and time as characterized by sunshine, moisture, temperature, precipitation, and other variables.
• مشابه: climate, elements
• مشابه: climate, elements
- The weather should be cold but clear tomorrow.
[ترجمه mehrdad] آب و هوا ( امروز ) باید سرد باشد ولی فردا ( آسمان ) پاک است ( بی ابر است )|
[ترجمه 🌠MM93🌠] فردا هوا باید سرد باشد ولی صاف ( بدون باران یا برف ) است.|
[ترجمه فرهنگستان زبان و ادب پارسی �] هَواب باید سرد، اما فردا صاف باشد.|
[ترجمه گوگل] هوا باید فردا سرد اما صاف باشد[ترجمه ترگمان] هوا باید سرد، اما فردا صاف باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: unpleasant, turbulent, or violent atmospheric conditions.
• مشابه: blow, elements, gale, storm, windstorm
• مشابه: blow, elements, gale, storm, windstorm
- We needed shelter from the weather.
[ترجمه ..] ما سرپناهی از آب و هوا نیاز داریم|
[ترجمه گوگل] ما به پناهگاهی از آب و هوا نیاز داشتیم[ترجمه ترگمان] باید از آب و هوا پناه بگیریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: weathers, weathering, weathered
حالات: weathers, weathering, weathered
• (1) تعریف: to dry, season, or modify by exposing to weather or to chemical processes.
• مشابه: dry, season
• مشابه: dry, season
- We'll weather the wood to give it the appearance of age.
[ترجمه گوگل] ما چوب را آب و هوا می کنیم تا ظاهری قدیمی به آن بدهیم
[ترجمه ترگمان] به جنگل میریم تا خودشو نشون بده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] به جنگل میریم تا خودشو نشون بده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to discolor, deteriorate, or harm by exposing to weather.
• مشابه: deteriorate, erode, fret, rot, wash
• مشابه: deteriorate, erode, fret, rot, wash
- The wind has severely weathered these buildings by the shore.
[ترجمه گوگل] وزش باد به شدت این ساختمان ها را در کنار ساحل خراب کرده است
[ترجمه ترگمان] باد این ساختمان ها را به شدت از بین برده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] باد این ساختمان ها را به شدت از بین برده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to endure past the end of; survive.
• مترادف: stand, survive, withstand
• مشابه: brave, endure, outlast, outlive, overcome, ride out, surmount
• مترادف: stand, survive, withstand
• مشابه: brave, endure, outlast, outlive, overcome, ride out, surmount
- Their marriage weathered the hard times.
[ترجمه گوگل] ازدواج آنها روزهای سختی را پشت سر گذاشت
[ترجمه ترگمان] ازدواجشان، دوران سختی را سپری کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ازدواجشان، دوران سختی را سپری کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• (1) تعریف: to resist deterioration when exposed to weather.
- These new materials weather well.
[ترجمه گوگل] این مواد جدید هوای خوبی دارند
[ترجمه ترگمان] این آب و هوای تازه خوب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این آب و هوای تازه خوب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to display the effects of exposure to the weather, esp. deterioration or change in color.
• مشابه: corrode, deteriorate, fade, rot
• مشابه: corrode, deteriorate, fade, rot
- The red wooden deck chairs weathered to a soft pink.
[ترجمه گوگل] صندلیهای عرشه چوبی قرمز رنگ به صورتی ملایم تبدیل شده بودند
[ترجمه ترگمان] صندلی های چوبی قرمز رنگ و رو به صورتی نرم و لطیف داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] صندلی های چوبی قرمز رنگ و رو به صورتی نرم و لطیف داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید