weakness

/ˈwiːknəs//ˈwiːknəs/

معنی: سستی، فتور، ضعف، نا توانی، عیب، نقص، عجز، عدم ثبات، بی اساسی، فترت، بی بنیه گی
معانی دیگر: بی استحکامی، (شخصیت و غیره) عیب، کاستی، آنچه که نمی توان در مقابل آن مقاومت کرد، عامل ضعف، نقطه ی ضعف

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the quality or condition of being weak.
مترادف: feebleness, frailty, impotence, powerlessness
متضاد: power, puissance, strength, vigor
مشابه: anemia, debility, decrepitude, delicacy, disability, fatigue, incapacity, infirmity, limitation, vice

(2) تعریف: an instance of being weak.
مشابه: failure, infirmity, lapse

(3) تعریف: a personal flaw or area of inadequacy; failing; defect.
مترادف: defect, failing, fault, flaw
متضاد: strength
مشابه: Achilles heel, disability, foible, frailty, handicap, hole, imperfection, infirmity, shortcoming

(4) تعریف: a special liking.
مترادف: fancy, fondness, liking, partiality, taste
مشابه: appetite, bent, love, passion, penchant, preference, proclivity, propensity

- a weakness for Italian food
[ترجمه گوگل] ضعف برای غذاهای ایتالیایی
[ترجمه ترگمان] ضعفی برای غذای ایتالیایی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. economic weakness
ضعف اقتصادی

2. senile weakness
ضعف پیری

3. shah sultan hossein's weakness emboldened the afghans
ضعف شاه سلطان حسین افغان ها را جسورتر کرد.

4. greed is the universal human weakness
ضعف عمومی بشر حرص و آز است.

5. ice cream is my only weakness
یگانه چیزی که عنان اختیار مرا از دستم می گیرد بستنی است.

6. I have got over my weakness and fatigue.
[ترجمه گوگل]ضعف و خستگی ام را پشت سر گذاشته ام
[ترجمه ترگمان]ضعف و ضعف خود را از دست داده ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. My weakness is that I care too much.
[ترجمه مهدیه احمدی] ضعف من این است که بیش از اندازه محتاط هستم
|
[ترجمه گوگل]ضعف من این است که بیش از حد اهمیت می دهم
[ترجمه ترگمان]ضعف من این است که بیش از حد اهمیت می دهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The greatest weakness of the scheme lies in its lack of government support.
[ترجمه گوگل]بزرگترین ضعف این طرح در عدم حمایت دولت است
[ترجمه ترگمان]بزرگ ترین ضعف این طرح، فقدان حمایت دولتی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The legislation has a fundamental weakness.
[ترجمه گوگل]قانونگذاری یک ضعف اساسی دارد
[ترجمه ترگمان]این قانون ضعف بنیادی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The country'seconomic problems are largely due to the weakness of the recovery.
[ترجمه گوگل]مشکلات اقتصادی کشور بیشتر به دلیل ضعف بهبود است
[ترجمه ترگمان]مشکلات این کشور تا حد زیادی ناشی از ضعف بهبود است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The sudden weakness in her legs made her stumble.
[ترجمه گوگل]ضعف ناگهانی پاهایش باعث لغزش او شد
[ترجمه ترگمان]ضعف ناگهانی پاهایش باعث شد که پایش لیز بخورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He thought that crying was a sign of weakness.
[ترجمه گوگل]او فکر می کرد که گریه نشانه ضعف است
[ترجمه ترگمان]فکر می کرد که گریه نشانه ضعف است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Stephen himself had a weakness for cats.
[ترجمه گوگل]خود استفان نسبت به گربه ها ضعف داشت
[ترجمه ترگمان] استیون خودش یه نقطه ضعف برای گربه ها داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Human pride is human weakness.
[ترجمه گوگل]غرور انسان ضعف انسان است
[ترجمه ترگمان]غرور انسانی نقطه ضعف بشر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Strength alone knows conflict, weakness is below even defeat, and is born vanquished.
[ترجمه گوگل]قدرت به تنهایی تعارض را می شناسد، ضعف حتی زیر شکست است و مغلوب متولد می شود
[ترجمه ترگمان]قدرت به تنهایی در کش مکش است، ضعف در زیر شکست است، و مغلوب به دنیا می آید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Can you spot the weakness in her argument?
[ترجمه گوگل]آیا می توانید نقطه ضعف استدلال او را تشخیص دهید؟
[ترجمه ترگمان]می تونی نقطه ضعف اون رو تشخیص بدی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سستی (اسم)
abulia, weakness, laxity, indolence, frailty, asthenia, acedia, lassitude, laxation, relaxation, debility, impuissance, atony, inactivity, droop, feeble-mindedness, flaccidity, phlegm, sloth, limpness, slothfulness

فتور (اسم)
weariness, weakness, mollification, assuagement, languor, fatigue, discouragement, tiredness

ضعف (اسم)
weakness, asthenia, debility, faint, swoon, languor, infirmity, atony, foible, puniness

ناتوانی (اسم)
failure, weakness, asthenia, impotence, impotency, impuissance, infirmity, inability, incapacitation, disability, flivver, intolerance, disablement, insufficiency, intolerancy, incapability, insufficience

عیب (اسم)
defect, deformation, deficiency, weakness, blemish, wickedness, fault, taint, gall, sin, flaw, vice, imperfection

نقص (اسم)
defect, deficiency, weakness, blemish, mutilation, fault, handicap, imperfection, incompetence, incompetency

عجز (اسم)
weakness, paralysis, impotence, impotency, entreaty, cry, impuissance, inability, disability, disablement, incapacity, insufficiency, incapability, imploration, insufficience

عدم ثبات (اسم)
weakness, inconstancy

بی اساسی (اسم)
weakness, infirmity, invalidity

فترت (اسم)
interval, weakness, recess, interregnum

بی بنیه گی (اسم)
weakness

تخصصی

[صنعت] نقطه ضعف، ضعف، در مقابل نقطه قوت (Strength)

انگلیسی به انگلیسی

• feebleness; drawback, disadvantage; defect; foible
if you have a weakness for something, you like it very much, although this is perhaps surprising or undesirable.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : weaken
✅️ اسم ( noun ) : weakness / weakling
✅️ صفت ( adjective ) : weak
✅️ قید ( adverb ) : weakly
علاقه شدید، عشق شدید، علاقه دیوانه وار
ناتوانی
ضعف، سستی، نقص
نقطه ضعف

بپرس