wake

/ˈweɪk//weɪk/

معنی: رد پا، احیاء، شب زنده داری، بیداری، شب نشینی، دنباله کشتی، از خواب بیدار کردن، شب زندهداری کردن
معانی دیگر: (معمولا با : up - از خواب و غیره) بیدار شدن، بیدار ماندن، بیداربودن، (معمولا با: up) فعال شدن، کنشور شدن، هشیار شدن، واقف شدن، به خود آمدن یاآوردن، تحریک کردن، به شور آوردن، انگیزاندن، (محلی - در مراسم سوگواری یا در کنار جسد متوفی) شب زنده داری کردن، (نادر) بیداری، بی خوابی، شب زنده داری (در کنار جسد)، رد کشتی (یا قایق وغیره بر روی آب)، آبشیار (که حرکت کشتی بر سطح آب ایجاد می کند)، دنبال، دنباله، عقب

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: wakes, waking, waked, woke, woken
(1) تعریف: to emerge from sleep (often fol. by up).
مترادف: awake, awaken, rouse, waken
مشابه: arise, arouse, revive, rise

- I usually wake up at seven o'clock, but today I woke earlier.
[ترجمه آرش صباحی] من معمولا ساعت هفت از خواب بیدار میشوم ولی امروز زودتر از خواب برخاستم
|
[ترجمه امیررضا عابدینی] من معمولا ساعت 7 از خواب بیدار میشوم، ولی امروز زودتر از خواب بیدار شدم.
|
[ترجمه گوگل] من معمولا ساعت هفت از خواب بیدار می شوم، اما امروز زودتر از خواب بیدار شدم
[ترجمه ترگمان] من معمولا ساعت هفت بیدار می شوم، اما امروز صبح زود از خواب بیدار شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to be or stay awake.
متضاد: sleep

(3) تعریف: to become aware or alert.
مترادف: awake, awaken
مشابه: arouse, revive, rouse
فعل گذرا ( transitive verb )
(1) تعریف: to cause to stop sleeping (often fol. by up).
مترادف: awake, awaken, rouse, waken
مشابه: arouse, call, raise

- Please wake me up before dinner.
[ترجمه گوگل] لطفا قبل از شام مرا بیدار کنید
[ترجمه ترگمان] لطفا قبل از شام بیدارم کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to rouse from a state of dormancy, apathy, or inactivity.
مترادف: arouse, rouse, stimulate, waken
مشابه: agitate, animate, awake, awaken, excite, stir

(3) تعریف: to make aware of (often fol. by to).
مترادف: alert, awake, awaken

- The accident woke him to the importance of safe driving.
[ترجمه زینب سرآمد] آن تصادف چشمهای او را به اهمیت رانندگی ایمن باز کرد.
|
[ترجمه گوگل] این تصادف او را متوجه اهمیت رانندگی ایمن کرد
[ترجمه ترگمان] تصادف او را به اهمیت رانندگی ایمن از خواب بیدار کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
(1) تعریف: a vigil; watch.
مشابه: lookout, night watch, vigil, watch

(2) تعریف: a vigil kept over the body of a dead person before burial.
مشابه: funeral, memorial, vigil
اسم ( noun )
عبارات: in the wake of
(1) تعریف: the track of waves left by something that is moving through water.
مترادف: backwash, wash
مشابه: track, trail

(2) تعریف: the trail or track left behind by something that has passed.
مترادف: path, track, trail
مشابه: aftermath, contrail, spoor, trace

- The hurricane left houses destroyed in its wake.
[ترجمه گوگل] طوفان خانه ها را در پی خود ویران کرد
[ترجمه ترگمان] طوفان خانه ها را از خواب به جا گذاشته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a wake of dust behind the truck
دنباله ای از گرد و خاک در پس کامیون

2. in the wake of the war
در اثر جنگ،بعد از جنگ

3. the boat's wake was v-shaped
آبشیار قایق به شکل v بود.

4. in the wake of
1- در عقب (چیزی )،دنبال،دنباله 2- در اثر،پیامد،در نتیجه ی

5. don't cry, you'll wake up the baby!
داد نزن ! بچه را بیدار می کنی !

6. the king doth wake tonight
(شکسپیر) امشب پادشاه بیدار می ماند.

7. speak so that the baby doesn't wake up
جوری حرف بزن که بچه بیدار نشود.

8. we whispered so as not to wake up the baby
برای اینکه کودک را بیدار نکنیم پچ پچ می کردیم.

9. don't talk too loudly, the baby will wake up
خیلی بلند حرف نزن بچه بیدار می شود.

10. if anyone comes they must wait until i wake up
اگر کسی آمد باید صبر کند تا بیدار شوم.

11. In his galumphing way he managed to wake the whole house on his return.
[ترجمه گوگل]او در راه گاومفینگ خود موفق شد در بازگشت کل خانه را بیدار کند
[ترجمه ترگمان]به طوری که تمام خانه را از خواب بیدار کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Jim listlessly streeked his limbs after wake - up.
[ترجمه گوگل]جیم بعد از بیدار شدن با بی حوصلگی اندام هایش را خط می زد
[ترجمه ترگمان]جیم پس از بیدار شدن، پاهایش را با بی حالی تکان می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Come on, wake up - breakfast is ready.
[ترجمه گوگل]بیا، بیدار شو - صبحانه آماده است
[ترجمه ترگمان] زود باش، بیدار شو صبحونه آمادست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I wake at seven every morning.
[ترجمه گوگل]هر روز صبح ساعت هفت بیدار می شوم
[ترجمه ترگمان]هر روز ساعت هفت صبح از خواب بیدار می شوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Wake up everyday stronger than yesterday, face your fear and wipe your tears.
[ترجمه گوگل]هر روز قوی تر از دیروز بیدار شو، با ترس خود روبرو شو و اشک هایت را پاک کن
[ترجمه ترگمان]هر روز از دیروز قوی تر از دیروز بیدار شو، صورتت رو با ترس پاک کن و اشک های تو رو پاک کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Not every morning wake up your alarm clock, but dream!
[ترجمه گوگل]نه هر روز صبح ساعت زنگ دار خود را از خواب بیدار کنید، بلکه رویاپردازی کنید!
[ترجمه ترگمان]نه، هر بامداد ساعت alarm را بیدار کنید، اما خواب!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Did you wake at all during the night?
[ترجمه گوگل]اصلا در طول شب بیدار شدی؟
[ترجمه ترگمان]تو تمام شب بیدار شدی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. She trod lightly so as not to wake the baby.
[ترجمه گوگل]او برای اینکه بچه را بیدار نکند به آرامی پاهایش را پا می زد
[ترجمه ترگمان]به آرامی گام بر می داشت تا بچه را بیدار نکند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Don't clatter the dishes - you'll wake the baby up.
[ترجمه گوگل]ظروف را به هم نزنید - شما کودک را بیدار خواهید کرد
[ترجمه ترگمان]ظرف ها رو سر و صدا نکن - بچه رو بیدار می کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

رد پا (اسم)
trace, run, runway, scent, track, footstep, footprint, footmark, spoor, wake

احیاء (اسم)
regeneration, instauration, wake

شب زنده داری (اسم)
vigilance, vigil, wake, lucubration

بیداری (اسم)
rouse, wake, vigilantism

شب نشینی (اسم)
wake, soiree

دنباله کشتی (اسم)
wake

از خواب بیدار کردن (فعل)
wake

شب زنده داری کردن (فعل)
wake

تخصصی

[عمران و معماری] دنباله - رد - برخاستگی

انگلیسی به انگلیسی

• trail, trace, track left by ship in water, path of anything that has passed; practice of viewing a dead body in its coffin before the burial; funeral gathering characterized by festive remembrance of the deceased
arouse someone or something (as from sleep or inactivity); be aroused (as from sleep or inactivity); cause to be aware; become aware
when you wake or when someone wakes you, you become conscious again after being asleep.
a wake is a gathering of people who have collected together to mourn someone's death.
if one thing follows in the wake of another, it happens after the other thing is over, often as a result of it.
your waking hours are the times when you are awake rather than asleep.
if you leave something in your wake, you leave it behind you as you go.
when you wake up or are woken up, you become conscious again after being asleep.
if you wake up to a dangerous situation, you become aware of it.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: A trail left behind, especially by a boat in water 🚢
🔍 مترادف: Trail
✅ مثال: The ship left a large wake as it moved through the water.
دنباله به جا مانده از چیزی
مثلا
I've been leaving a trail of broken hearts in my wake
ship wake
پَس موج حرکتی کِشتی
ship wake
آب شیارِ کَشتی ، رشته موج عقب کِشتی
بیدار کردن، بیدار شدن
مثال: The noise from the construction site woke him up.
صدایی از محل ساختمان سازی او را بیدار کرد.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
in his/her wake
به دنبالش
از عقبش
بر جای او
در پی او
در مراسم تودیع با متوفی at the wake
در پی. در دنباله ای. در ضمن.
دنباله ی چیزی ، در طی ، رویداد یا پی ی چیزی
South Korea's arms double in wake of Russia's war in Ukraine
سلاح های کره جنوبی فروشش دوبرابر شد در پی یا دنباله جنگ روسیه و اکراین
برخیزیدن، بیدار شدن
فعل wake به معنای بیدار شدن یا بیدار کردن
معادل فعل wake در فارسی بیدار شدن یا بیدار کردن است. این فعل اشاره به از خواب بیدار شدن و یا کسی را از خواب بیدار
کردن دارد. برای مثال:
. i woke up with a headache ( من با سردرد ( از خواب ) بیدار شدم. )
...
[مشاهده متن کامل]

. wake up! it's eight o'clock ( بیدار شو! ساعت هشت است. )
نکته: این فعل معمولا با قید up به معنای بالا به کار می رود.
منبع: سایت بیاموز

wake ( علوم جَوّ )
واژه مصوب: پَسایه
تعریف: منطقه‏ای متلاطم درست پشت سر جسمی جامد و متحرک نسبت به شاره
زمان حیات
in the wake of
ناشی از
مراسم بعد از تدفین مرده یا قبل از تدفین مرده
بیدار شدن ، باز کردن چشم[verb]
دنباله کشتی یا رد پا که در روی آب توسط کشتی بوجود می آید [noun]
بیدار بودن یا آگاه بودن [verb]
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس