woozily

انگلیسی به انگلیسی

• dizzily

پیشنهاد کاربران

گیجی ، منگی ، سردرگمی .
تعریف دیکشنری کمبریج:
in a way that shows you feel weak or ill and unable to think clearly.
به نحوه ای که نشان دهد شما احساس ضعف یا بیماری دارید و قادر به تفکر واضح نیستید.
مثال:
His eyes opened woozily.
چشمانش با احساس منگی باز شد.

بپرس