wild

/ˈwaɪld//waɪld/

معنی: وحشی، خود رو، سبع، طوفانی، غیر اهلی، رام نشده، جنگلی، شیفته و دیوانه
معانی دیگر: نارام، دد، توسن، ارامک، تولی، تور، نارام زی، ناپرورده، (سرزمین یا زمین و غیره) غیر کشاورزی، کشتکاری نشده، دست نخورده، بیابانی، برهوت، بایر، بی تمدن، بدوی، بیابان زی، بادیه نشین، سرکش، نافرمان، تخس، شیطان، مهارنکردنی، شلوغ پلوغ، درهم و برهم، هرزه، بی بند و بار، لگام گسیخته، افراط آمیز، بلبشو، ول، توفانی، پرتلاطم، در معرض عوامل طبیعی، پر توفان، متلاطم، هیجان زده، هیجانی، پر اشتیاق، دیوانه، از خود بی خود، ژولیده، نامرتب، غیرواقع بینانه، غیرعملی، محاسبه نشده، بی حساب و کتاب، غیر محتاطانه، مخاطره آمیز، خطرناک، الله بختی، خطا، دور از هدف، خارق العاده، چشمگیر، قابل توجه، وحشیانه، سبعانه، دیوانه وار، (معمولا جمع) سرزمین وحوش، جنگل، هرز زمین، بیدا، (بازی ورق) آتو، دارای ارزش معین، درنده

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: wilder, wildest
(1) تعریف: existing in a natural state; not tamed.
مترادف: feral, savage, undomesticated, untamed
متضاد: domestic, domesticated, tame, tamed
مشابه: fierce, tameless, unbroken, violent

- wild animals of the jungle
[ترجمه مــــــــهــــــســــــا ] حیوانات وحشی جنگل
|
[ترجمه Jesse] خیر اشتباهه وقتی مثلا میگن یه نفر وحشیانه رفتار میکنه منظورمون اینه
|
[ترجمه اصقر] وحشی حیوانات جنگل در ااهاهاها
|
[ترجمه گوگل] حیوانات وحشی جنگل
[ترجمه ترگمان] حیوانات وحشی جنگل
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: not cultivated.
مترادف: uncultivated
متضاد: cultivated
مشابه: barren, desolate, empty, native, natural, unsettled, waste

- wild asparagus
[ترجمه رایان خیاط فتحی آذر] مارچوبه وحشی
|
[ترجمه گوگل] مارچوبه وحشی
[ترجمه ترگمان] مارچوبه وحشی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- wild terrain
[ترجمه مبينا] مترادف جنگل
|
[ترجمه گوگل] زمین وحشی
[ترجمه ترگمان] سرزمین های وحشی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: savage; uncivilized.
مترادف: barbarian, barbarous, feral, savage, uncivilized
متضاد: civilized, cultivated, cultured
مشابه: barbaric, brutish, fierce, primitive, uncivil, uncultured

(4) تعریف: undisciplined; unruly.
مترادف: disorderly, intractable, uncontrollable, undisciplined, unmanageable, unruly
متضاد: disciplined, self-disciplined
مشابه: boisterous, disobedient, fast, lawless, mad, mutinous, obstreperous, rebellious, riotous, rough, rough-and-tumble, rowdy, tough, turbulent, ungovernable

- wild students
[ترجمه Mort] دانش آموزان وحشی
|
[ترجمه kasra] دانش اموز وحشی
|
[ترجمه گوگل] دانش آموزان وحشی
[ترجمه ترگمان] دانش آموزان وحشی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: lacking restraint; unbridled.
مترادف: unbridled, unchecked, unrestrained
متضاد: restrained
مشابه: abandon, dissolute, fast, intemperate, profligate, riotous, untrammeled, wanton

- wild passions
[ترجمه Google translate] احساسات وحشی
|
[ترجمه گوگل] احساسات وحشی
[ترجمه ترگمان] سوداهای سرکش …
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(6) تعریف: unreasonable; impractical; imprudent.
مترادف: crackpot, crazy, impracticable, impractical, imprudent, madcap, unreasonable
متضاد: practical, sensible
مشابه: absurd, brash, exorbitant, extravagant, foolhardy, insane, lunatic, outrageous, preposterous, rash, reckless, wild-eyed

- wild theories
[ترجمه گوگل] نظریه های وحشی
[ترجمه ترگمان] تئوری های وحشیانه ای
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- a wild scheme to get rich quick
[ترجمه الهه احمدی] یک نقشه خطرناک برای سریع پولدار شدن
|
[ترجمه افسانه احمدلی] یک نقشه بی حساب کتاب برای ثروتمند شدن
|
[ترجمه گوگل] یک طرح وحشی برای ثروتمند شدن سریع
[ترجمه ترگمان] یک نقشه وحشیانه برای ثروتمند شدن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(7) تعریف: random.
مترادف: fluky, random
متضاد: considered
مشابه: chance, haphazard, hit-or-miss, uninformed

- a wild guess
[ترجمه Army girl (BTS)] ترجمه گوگل درسته .
|
[ترجمه MD] حدس فلودائه
|
[ترجمه Hu] یه حوس وحشی
|
[ترجمه گوگل] یک حدس وحشی
[ترجمه ترگمان] حدس می زنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(8) تعریف: crazy; frantic.
مترادف: berserk, crazy, distraught, frantic, frenzied, hysterical
متضاد: calm
مشابه: agitated, beside oneself, delirious, distracted, furious, insane, maniac, maniacal, upset

- He was wild at the bad news.
[ترجمه یه بنده خدا] اوز از شنیدن اخبار بد وحشی شده بود
|
[ترجمه گوگل] او از اخبار بد وحشی شد
[ترجمه ترگمان] او از شنیدن خبر بد دیوانه شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(9) تعریف: bright; extravagant; gaudy.
مترادف: bright, extravagant, flashy, garish, gaudy, loud, showy
مشابه: bizarre, bold, crazy, flamboyant, tasteless, tawdry

- wild clothes
[ترجمه مرجان] لباس های خارج عرف
|
[ترجمه شاهنده] لباس های جذاب
|
[ترجمه گوگل] لباس های وحشی
[ترجمه ترگمان] لباس های وحشی،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(10) تعریف: turbulent; intense; violent.
مترادف: furious, intense, tempestuous, turbulent, violent
متضاد: calm
مشابه: boisterous, fierce, forceful, rough, severe, stormy, strong

- wild weather
[ترجمه هستی] آب و هوای طوفانی
|
[ترجمه گوگل] هوای وحشی
[ترجمه ترگمان] هوای وحشی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(11) تعریف: off the mark; erratic.
مترادف: errant, erratic
مشابه: deviant, wayward

- a wild pitch
[ترجمه هیچی] یک زمین جنگلی؟
|
[ترجمه گوگل] یک زمین وحشی
[ترجمه ترگمان] زمین وحشی،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(12) تعریف: (informal) approving; enthusiastic.
مترادف: approving, crazy, enthusiastic, happy
متضاد: unenthusiastic
مشابه: eager, excited, mad

- He's not wild about his new haircut.
[ترجمه علی عرب] او به مدل موی جدیدش علاقمند نیست
|
[ترجمه گوگل] او در مورد مدل موی جدید خود وحشی نیست
[ترجمه ترگمان] اون در مورد موهای جدیدش وحشی نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
قید ( adverb )
حالات: wilder, wildest
عبارات: run wild
• : تعریف: in a wild manner; wildly.
مشابه: erratically, naturally, savagely
اسم ( noun )
مشتقات: wildly (adv.), wildness (n.)
• : تعریف: (often pl.) an uninhabited or deserted region; wilderness.
مترادف: wilderness
مشابه: badlands, bush, desert, no man's land, outback, waste, wasteland

- living in the wild
[ترجمه ه] زندگی وحشیانه
|
[ترجمه mohammad reza mamaghani] زندگی در طبیعت ، جنگل
|
[ترجمه گوگل] زندگی در طبیعت
[ترجمه ترگمان] که در بیابان زندگی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- a cabin in the wilds of the mountains
[ترجمه گوگل] کلبه ای در طبیعت کوهستانی
[ترجمه ترگمان] کلبه ای در دل طبیعت کوهستان
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. wild animals
جانوران وحشی،ددان

2. wild animals abound in africa
در افریقا حیوان وحشی فراوان است.

3. wild animals and tame animals
حیوانات وحشی و حیوانات رام

4. wild beasts
جانوران وحشی

5. wild children
بچه های تخس

6. wild dogs are a plague to squatters
سگ های وحشی مایه ی دردسر بی خانمان ها هستند.

7. wild flowers
گل های وحشی

8. wild hair
موی ژولیده

9. wild land
سرزمین بیابانی

10. wild plants
گیاهان وحشی

11. wild plants
گیاهان خودرو

12. wild spurts of rain
ریزش های شدید باران

13. wild and woolly
یخلا،لگام گسیخته

14. wild and woolly
خشن و ناآموخته،نتراشیده نخراشیده

15. a wild animal reserve
منطقه ی جانوران وحشی

16. a wild horse that nobody could gentle
یک اسب وحشی که هیچ کس نمی توانست آن را رام کند

17. a wild party
مهمانی پر سر و صدا و درهم و برهم

18. a wild scheme
یک طرح غیر عملی

19. a wild seacoast
ساحل توفانی

20. a wild success
کامیابی چشمگیر

21. a wild swing in boxing
ضربه ای که در مشت بازی به هدف نمی خورد

22. a wild tribe
یک قبیله ی بدوی

23. a wild turkey shoot
شکار بوقلمون وحشی

24. a wild wager
قمار مخاطره آمیز

25. some wild animals do not breed in captivity
برخی حیوانات وحشی در اسارت (باغ وحش و غیره) تولید مثل نمی کنند.

26. the wild boar had been speared to death
گراز وحشی را با نیزه کشته بودند.

27. the wild dogs feasted on the carnage
سگ های وحشی لاشه ها را با ولع خوردند.

28. the wild enthusiasm of those sports fans
اشتیاق افراط آمیز آن طرفداران ورزش

29. a wild goose chase
آب در هاون کوبیدن،تعقیب بی فایده،کاوش بیهوده

30. hog wild
(عامیانه) هیجان زده و بی بندوبار،از خود بیخود

31. run wild
1- وحشی شدن،سر به بیابان گذاشتن 2- وحشیگری کردن،از دسته در رفتن،لگام گسیختگی کردن،از دست رفتن

32. the wild
رجوع شود به: wilderness

33. . . . zebras and wild game will not stampede it
(فردوسی). . . بر او گور و نخجیر پی نسپرد

34. deuces when wild in poker can be counted as kings, etc.
در پوکر ورق آس می تواند معادل شاه و غیره باشد.

35. he traps wild rabbits and sells their skin
با تله،خرگوش وحشی می گیرد و پوست آنها را می فروشد.

36. he was wild with delight
از شدت خوشی سر از پا نمی شناخت.

37. to domesticate wild plants
گیاهان وحشی را اهلی کردن

38. to shoot wild
دیوانه وار تیراندازی کردن

39. sow one's wild oats
(در جوانی) عیش و عشرت کردن،ادل و بدل کاری کردن

40. sow one's wild oats
در ایام جوانی عیاشی و هرزگی کردن (و سپس عیال وار شدن)

41. a pack of wild dogs
یک دسته سگ وحشی

42. his blood ran wild
خونش به غلیان آمد (احساساتش تحریک شد).

43. jackets made of wild animal hides
کت هایی که از پوست حیوانات وحشی درست شده است.

44. the fragrance of wild blooms
رایحه ی گل های وحشی

45. the massacre of wild goats has made them extinct
کشتار بزهای وحشی نسل آنها را برانداخته است.

46. the sea was wild with storm
توفان دریا را متلاطم کرده بود.

47. the yield of wild corn is much less than of tame varieties
بازده ذرت وحشی از بازده انواع اهلی آن بسیار کمتر است.

48. to bust a wild horse
اسب وحشی را رام کردن

49. to subjugate a wild horse
اسب وحشی را رام کردن

50. live in the wild
در حالت طبیعی و دست نخورده زیست کردن،ناپرورده بودن،در دامن طبیعت زیستن

51. desperation had made her wild
نومیدی او را از خود بی خود کرده بود.

52. the boat roused the wild ducks into flight
قایق اردک های وحشی را به پرواز در آورد.

53. the call of the wild
جذبه ی دنیای وحش

54. the cry of the wild
نعره ی وحوش

55. the hunter bagged two wild ducks
شکارچی دو مرغابی وحشی شکار کرد.

56. they used to hunt wild animals for food
آنان حیوانات وحشی را برای خوراک شکار می کردند.

57. a small bunch of assorted wild flowers
دسته ی کوچکی از گل های وحشی گوناگون

58. his head was garlanded with wild flowers
تاجی از گل های وحشی بر سرش بود.

59. the tramp of the hooves of wild horses
گرپ گرپ سم اسبان وحشی

60. he scoured through the plain like a wild rabbit
در دشت مانند خرگوش وحشی می دوید.

61. the building of roads and the taming of wild rivers
ساختن جاده و مهار کردن رودخانه های سرکش

مترادف ها

وحشی (صفت)
gross, unshaped, unshapen, anthropophagous, wild, savage, ferocious, barbaric, brutal, saracen, barbarous, feral, gothic, uncivil, undaunted, ferae naturae, ferine, hare-brained, uncivilized, rambunctious, ungovernable, manlike, ruttish, truculent, wilding

خود رو (صفت)
wild, automotive, powered, self-driven, self-moving, self-propelled, self-willed

سبع (صفت)
fierce, brute, wild, savage, ferocious, atrocious, lupine, murderous, rapacious, truculent

طوفانی (صفت)
windy, tempestuous, stormy, wild, diluvial, troubled

غیر اهلی (صفت)
wild, savage, ferine

رام نشده (صفت)
wild, savage, undaunted, haggard, unbroken, unbacked

جنگلی (صفت)
wild, silvan, woodsy, sylvan

شیفته و دیوانه (صفت)
wild

تخصصی

[زمین شناسی] دارای دامنه های بسیار بزرگ و غیرقابل پیش بینی، مثلاً یک کانال لرزه ای نوفه ای در بهره زیاد.

انگلیسی به انگلیسی

• area that has not been cultivated or domesticated, area that is savage and away from civilization, wilderness, desert
savage; of the wild; unruly; desolate; unrestrained; angry; running rampant; stormy; struck with insanity; unrealistic
in the wild, in the wilderness; uncontrollably; purposelessly
wild animals and plants live or grow in natural surroundings and are not looked after by people.
wild land is natural and not cultivated.
the wilds are remote areas, far away from towns.
wild is used to describe the weather or the sea when it is very stormy.
wild behaviour is uncontrolled, excited, or energetic.
a wild idea, plan, or guess is unusual and made without much thought.
animals living in the wild live in a free and natural state and are not looked after by people.
if something runs wild, it behaves in a natural, free, or uncontrolled way.
if you are not wild about something, you do not like it very much; an informal use.
if something is beyond your wildest dreams, it is far better than you believed possible.

پیشنهاد کاربران

با حال، هیجان انگیز
Living and growing in nature ‐‐‐ wild
در کتاب زبان کانون reach 2 🫂🫂
پرخطر و مهیّج
Hello to friends
The meaning it depend To the passage
خالی از سکنه
wild = domestic
وحشی = اهلی
wild = وحشی _ بیرونی
domestic = اهلی _داخلی
wild : بیشتر برای حیوانات درنده مثال lion tiger
و بقیه حیوانات وحشی درنده استفاده میشود
بکر، خام، درحالت فطری و اولیه، اصیل
Living and growing in nature ‐‐‐ wild
در کتاب زبان کانون در هفتم reach 2 🫂🫂
دوستان معانی تکراری و لزومی نداره هی تکرار کنین.
Wild وقتی با رنگها بیاد، جیغ یا زننده معنی میده.
حیوون وحشی
Living in natural conditions, not looked after by people
وحشی، غیر اهلی
.
.
.
حیوانات وحشی:wild animals
مانند حیوانات:
شیر:lion
خرس:bear
and. . . . . .
wild ( مهندسی منابع طبیعی - شاخة حیات وحش )
واژه مصوب: وحشی
تعریف: ویژگی آنچه در حالت طبیعی است و اهلی یا رام یا کاشته یا کشت نشده باشد==wild ( مهندسی منابع طبیعی - شاخة حیات وحش ) ==
Natural or uncultivated land like jungle
✅طوفانی، جنجالی، پرهیاهو
Emerson: inside the life - ruining leggings empire from Amazon's 📌wild📌 new documentary
The telegraph. com@
✅چشمگیر و قابل توجه
✅هیجانی ( و دیوانه وار )
Johnny Depp Vs Amber Heard: the shocking trial's wildest moments
دیوانه کننده
درنده خوی
وحشی ولی بیشتر برای حیوانات به کار برده می شود
Wild: وحشی
برای یادسپاری بهترمی توان از تکنیک هایی چون کشف کلمات اشنا درون کلمه و سپس ارتباط سازی با معنی استفاده نمود طبق گفته ی کارشناسان یادگیری در این رابطه هرچه مسائل جذابتر، خنده دارتر ، مسخره امیزتر و ترسناک تر باشد ماندگاری بهتر خواهد داشت البته بعد ازساخت داستان تصورنمودن ان هم می تواند میزان یادسپاری را به مراتب بیشتر کند. اما وایلد یعنی وحشی؛
...
[مشاهده متن کامل]

دیدن یک حیوان وحشی درنده که ازاد و رهاست یک وای دارد و یک فرار، اما وای کلمه ی خوبی برای این وضعیت نیست چون زبان در این وضعیت درست عمل نمی کند و کلمه ی مناسبتری برای عمق فاجعه هم لازم است بهرحال بنده خدایی گفته وایل اما جریان دال اخر کلمه، نشان دهنده درندگی و وحشی بودن دارد. خب در این هنگام یک حیوان وحشی با دندان های تیز که در چشمان شما زل زده است واب دهانش هم در حال سرازیر شدن است تصور کنید شما باید وحشی بودن انر ا خوب درک کنید و بر تخیل خودتان بیفزایید تا وایلد را برای همیشه به ذهن بسپارید.

هیجان انگیز
Wild dream
رویای محال
potato were first identified in wild relative
ABOUT EMOTIONS: feeling or expressing strong uncontrolled emotions, especially anger, happiness, or excitement
https://www. ldoceonline. com/
وقتی قبل از یک حس می آد، شدت زیاد اون حس رو نشون می ده.
هیجان زده ، عاشق ماجراجویی
Wild accusations
اتهامات بی اساس
Wild : بی اساس، ساختگی ، غیر واقع بینانه
Wild music : موسیقی پر هیجان
به معنی توفانی یا وحشیه
برای مثالwild place در قطب شمال اگه منظورمون باشه به معنی مکانی توفانیه

حبوانشکارچی
حیوان شکارچی در جنگل ( ( مانند ) ) |||شیر|||||😘
مهارنکردنی _ سرکش
وحشی
غیر اهلی

فراتر از حد نرمال
Wild eyes
چشمان برافروخته
Wild party
پارتی غیرمتعارف/شلوغ
غیر اهلی
خشن
رام نشده
سرکش
در برخی مواقع معنیenjoyable and exciting
وحشی
هیجان انگیز و لذت بخش
I had a wild guess
من شانسی حدس زدم
برای لباس به معنی strang عجیب یا غیر متجانس
savage
وحشی مثل wild animal یعنی حیوان وحشی یا درنده
بازم براتون معنی کلمه میذارم
وحشی🔯
there are many wild animals in this area
حیوانات وحشی زیادی در این ناحیه وجود دارند
Wild =وحشی وWildlife =حیات وحش

معنیش میشه
Living and growing in nature

نا آرام - مرخطر
وحشی کــه بـیشــــــــتـــــــــــر برای حیوانات به کــــــــــار مـــــــی رود
یا غیر اهــــــــلـــی
نسنجیده ( در حسابداری )
سرکش
ناآرام - پیش فعال
دلخراش، آزاردهنده
بی حیا
وحشی که اغلب برای حیوانات بکار می رود
[در بازی ورق] خال آزاد= خال یا ورقی که دارنده آن ارزشش را تعیین میکند
مثال: deuces are wild
دولو ها خال آزادن
دست نخورده / طبیعی /آکبند/وحشی
wild = exciting and enjoyable
۱. وحشی
۲. هیجانی
Living and growing in nature. . وحشی

wild dream آرزوی غیرواقع بینانه.
living and growing in nature
behaving in an uncontrolled, sometimes violent way
وحشی
حیوانات وحشی
به خطر انداختن
وحشی
پرهیجان enjoyable
( در هنگام توصیف مراسم و کارناوال و . . . )
غیر اهلی یا وحشی
حیات وحش
خلق و خوی وحشی
wild plants and animal live or grow in nature not whit people.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٦٨)

بپرس