فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: vomits, vomiting, vomited
حالات: vomits, vomiting, vomited
• (1) تعریف: to eject some or all of the contents of the stomach through the mouth; throw up; regurgitate.
• مترادف: spew
• مشابه: barf, disgorge, heave, retch, upchuck
• مترادف: spew
• مشابه: barf, disgorge, heave, retch, upchuck
- An hour after eating the spoiled food, he vomited.
[ترجمه گوگل] یک ساعت بعد از خوردن غذای فاسد استفراغ کرد
[ترجمه ترگمان] یک ساعت پس از خوردن غذای فاسد، استفراغ کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] یک ساعت پس از خوردن غذای فاسد، استفراغ کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to be ejected or discharged forcefully or violently.
• مترادف: eruct, spew, spout
• مشابه: gush, spurt
• مترادف: eruct, spew, spout
• مشابه: gush, spurt
- Lava vomited from the volcano.
[ترجمه آندریاس] لاوا مانند آتشفشان بالا آورد|
[ترجمه مهدی] گدازه از آتشفشان بالا زد/آورده شد ( انگار آتشفشان یه آدمه و چیزی که بالا میاره گدازه هستش ) )|
[ترجمه گوگل] گدازه از آتشفشان استفراغ کرد[ترجمه ترگمان] Lava از آتشفشان بالا آورده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
• (1) تعریف: to eject from the stomach through the mouth; throw up.
• مترادف: disgorge, heave, regurgitate, spew
• مشابه: barf, belch, discharge, expel, upchuck
• مترادف: disgorge, heave, regurgitate, spew
• مشابه: barf, belch, discharge, expel, upchuck
- The baby is still vomiting her food.
[ترجمه گوگل] نوزاد هنوز غذایش را استفراغ می کند
[ترجمه ترگمان] نوزاد هنوز هم غذای خود را استفراغ می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] نوزاد هنوز هم غذای خود را استفراغ می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to discharge forcefully or violently.
• مترادف: disgorge, erupt, expel, spew, spout
• مشابه: emit, gush, regurgitate, shoot, spurt, stream
• مترادف: disgorge, erupt, expel, spew, spout
• مشابه: emit, gush, regurgitate, shoot, spurt, stream
- The faucet vomited a stream of rusty, muddy water.
[ترجمه گوگل] شیر آب جریانی از آب زنگ زده و گل آلود را استفراغ کرد
[ترجمه ترگمان] شیر آب یک جویبار از آب زنگ زده و گل آلود را بالا آورده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] شیر آب یک جویبار از آب زنگ زده و گل آلود را بالا آورده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: vomitous (adj.)
مشتقات: vomitous (adj.)
• (1) تعریف: matter that is vomited.
• مشابه: barf, spew
• مشابه: barf, spew
- There was vomit on his clothes.
[ترجمه گوگل] روی لباسش استفراغ بود
[ترجمه ترگمان] روی لباس هایش استفراغ کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] روی لباس هایش استفراغ کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: the act of vomiting.
• مشابه: discharge, eruption, expulsion, regurgitation
• مشابه: discharge, eruption, expulsion, regurgitation