vivid

/ˈvɪvəd//ˈvɪvɪd/

معنی: روشن، زنده، سرزنده، سرحال، خرم، سر سخت، واضح
معانی دیگر: پرشور و نشاط، پرتکاپو، فعال، پویا، (رنگ و نور و غیره) درخشان، خوش رنگ، (تخیل و تصور و غیره) قوی، صریح، جانمند، جان آفرین، (حافظه و غیره) واضح

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: vividly (adv.), vividness (n.)
(1) تعریف: bright; brilliant; intense.
مترادف: bright, brilliant, radiant, rich
متضاد: dull
مشابه: colorful, dazzling, effulgent, forceful, garish, gay, intense, powerful, resplendent, shiny, showy, striking, strong

- These tropical birds have vivid coloring.
[ترجمه رضا خلیلی ] این پرندگان نواحی گرمسیری دارای رنگ بندی سرزنده ودرخشانی هستند
|
[ترجمه گوگل] این پرندگان گرمسیری رنگ‌های زنده دارند
[ترجمه ترگمان] این پرندگان استوایی سرخ رنگی دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: full of life and freshness.
مترادف: colorful, lively, stirring
مشابه: bright, brisk, dynamic, graphic, living, vivacious

- Her vivid personality made her a good choice to host the show.
[ترجمه گوگل] شخصیت زنده او او را به انتخاب خوبی برای میزبانی برنامه تبدیل کرد
[ترجمه ترگمان] شخصیت vivid او را به انتخاب خوبی برای میزبانی این برنامه تبدیل کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: capable of evoking distinct images.
مترادف: evocative, graphic, picturesque
متضاد: vague
مشابه: colorful, expressive, lively, moving, pictorial, poignant, provocative, realistic, stirring, true-life

- Her vivid imagination led her to write fantasy and science fiction.
[ترجمه گوگل] تخیل زنده او او را به نوشتن داستان های فانتزی و علمی تخیلی سوق داد
[ترجمه ترگمان] تخیلات vivid او را به نوشتن تخیلی و تخیلی کشاند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I had a vivid dream last night that seemed absolutely real.
[ترجمه Mohammad Zardosht] دیشب من یه خواب واضح دیدم که کاملا واقعی به نظر می رسید.
|
[ترجمه گوگل] دیشب یک خواب واضح دیدم که کاملا واقعی به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان] دیشب خواب عمیقی دیدم که واقعا واقعی به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. vivid red hair
گیسوی سرخ و درخشان

2. a vivid description of the battle
شرح زنده ی آن نبرد

3. a vivid kashan rug
یک قالیچه ی خوش رنگ کاشی

4. a vivid personality
یک شخصیت فعال

5. his vivid imagination
قوه ی تخیل جان آفرین او

6. his death scene is still vivid in my memory
صحنه ی مرگ او هنوز در خاطره ام زنده است.

7. his style is at once vivid and sober
سبک او سرزنده و درعین حال عاری از افراط است.

8. Overcooked greens are my most vivid recollection of school dinners.
[ترجمه گوگل]سبزی های بیش از حد پخته، زنده ترین خاطره من از شام مدرسه است
[ترجمه ترگمان]greens به خاطره غذاهای مدرسه به یاد دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The scientist used vivid examples in illustration of his theory.
[ترجمه گوگل]این دانشمند از مثال های واضحی در توضیح نظریه خود استفاده کرد
[ترجمه ترگمان]دانشمند از نمونه های زنده در تصویر نظریه خود استفاده کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The scene is still vivid in my memory.
[ترجمه گوگل]صحنه هنوز در حافظه من زنده است
[ترجمه ترگمان]صحنه هنوز در ذهنم زنده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Clare was the most vivid member of the family.
[ترجمه گوگل]کلر سرزنده ترین عضو خانواده بود
[ترجمه ترگمان]کلر زیباترین عضو خانواده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Antonia is a woman with a vivid imagination.
[ترجمه گوگل]آنتونیا زنی با تخیل زنده است
[ترجمه ترگمان]آنتون یا زنی با قوه تخیل قوی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The changing vivid colours of the sunset are really fascinating.
[ترجمه گوگل]تغییر رنگ های زنده غروب خورشید واقعاً جذاب است
[ترجمه ترگمان]رنگ های روشن غروب خورشید واقعا جذاب هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I had a vivid dream about my old school.
[ترجمه گوگل]من یک رویای واضح در مورد مدرسه قدیمی خود دیدم
[ترجمه ترگمان]خواب عمیقی در مورد مدرسه قدیمی خودم داشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The changing vivid colours of the sunset fascinated the eye.
[ترجمه گوگل]تغییر رنگ های زنده غروب خورشید چشم را مجذوب خود می کرد
[ترجمه ترگمان]رنگ های روشن غروب خورشید را مسحور می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. He gave a vivid account of his life as a fighter pilot.
[ترجمه گوگل]او شرح واضحی از زندگی خود به عنوان یک خلبان جنگنده ارائه کرد
[ترجمه ترگمان]او از زندگی خود به عنوان یک خلبان جنگنده استفاده کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Pat has vivid recol-lections of the trip.
[ترجمه گوگل]پت خاطرات واضحی از سفر دارد
[ترجمه ترگمان]پت به طور واضح recol - lections از سفر را دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Her dress was a vivid colour.
[ترجمه گوگل]لباسش یک رنگ زنده بود
[ترجمه ترگمان]لباسش رنگ روشن داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. I've got vivid memories of that summer.
[ترجمه گوگل]من خاطرات روشنی از آن تابستان دارم
[ترجمه ترگمان]خاطرات روشنی از آن تابستان دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. On Wednesday night I had a very vivid dream which really upset me.
[ترجمه گوگل]چهارشنبه شب یک خواب بسیار واضح دیدم که واقعاً مرا ناراحت کرد
[ترجمه ترگمان]در شب چهارشنبه، خواب خیلی واضحی داشتم که واقعا مرا ناراحت می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

روشن (صفت)
alight, light, bright, on, alive, clean, definite, explicit, express, unequivocal, shrill, vivid, set, transparent, intelligible, sunny, limpid, lucid, clean-cut, distinct, pellucid, clear-cut, cloudless, serene, diaphanous, eidetic, elucidated, fogless, luculent, legible, lightsome, nitid, perspicuous, transpicuous

زنده (صفت)
alive, living, live, quick, fresh, vivid, lively

سرزنده (صفت)
alive, fast, animate, live, quick, brisk, brave, bold, snappy, vivid, lively, spirited, animated, vivacious, daring, heartsome, sprightly, buxom, canty, sprightful

سرحال (صفت)
game, peppy, slashing, vivid, merry, gay, trig, blithesome, pert, healthy, cheery, wholesome, sprightly, well-disposed, sprightful, wide-awake

خرم (صفت)
blooming, fresh, vivid, merry, gay, green

سر سخت (صفت)
headstrong, dogged, obstinate, tough, tenacious, vivid, vivacious, stubborn, recalcitrant, hardy, enduring, bull-headed, pigheaded, froward, die-hard, refractory, hard-bitten, hard-fought, incompliant, nine-lived, renitent, self-opinionated, stiff-necked, subsistent

واضح (صفت)
clear, explicit, plain, vivid, open-and-shut, obvious, well-known, lucid, clean-cut, distinct, crystalline, kenspeckle, graphic, luculent, overt, palpable, perspicuous, self-explaining, self-explanatory, transpicuous

تخصصی

[نساجی] رنگ روشن

انگلیسی به انگلیسی

• lively, lifelike; bright, dazzling; clear, distinct; graphic
something that is vivid is very bright in colour.
vivid memories or descriptions are very clear and detailed.

پیشنهاد کاربران

💢 دوستان کلمات زیر همگی مترادف هم هستند:
🔘 Bright
🔘 Luminous
🔘 Radiant
🔘 Dazzling
🔘 Shining
🔘 Gleaming
🔘 Vivid
🔘 Vibrant
🔘 Brilliant
✅ Definition:
👉 Emitting or reflecting a lot of light; vivid and lively.
bright, brilliant, clear
vivid: زنده
through the vivid: از طریق زنده
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : vividness
✅️ صفت ( adjective ) : vivid
✅️ قید ( adverb ) : vividly
The vivid sun خورشید درخشان
سرزنده، شاداب، خوش رنگ، پویا، زنده
شفاف
واضح
The songs are vivid and emotionally direct
خوش رنگ و درخشان
- Remember her? یادت میاد او رو
Vividly : واضح
1. واضح، روشن
2. درخشان
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس