visibly

/ˈvɪzəbli//ˈvɪzəbli/

معنی: بطور مریی
معانی دیگر: بطور مریی

جمله های نمونه

1. they were visibly stunned by the explosion
در اثر آن انفجار به طور هویدایی تکان خورده بودند.

2. Persons dying from cancer grow thin and visibly waste away.
[ترجمه بهروز مددی] افرادی که به بیماری سرطان مبتلا می شوند به شدت لاغر می شوند و به وضوح می توان مشاهده کرد که ذره ذره آب می شوند.
|
[ترجمه گوگل]افرادی که در اثر سرطان می میرند لاغر می شوند و به طور آشکاری از بین می روند
[ترجمه ترگمان]افرادی که از سرطان جان می بازند، لاغر می شوند و به طور آشکاری از بین می روند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The factors for war were visibly increasing.
[ترجمه گوگل]عوامل جنگ به وضوح در حال افزایش بود
[ترجمه ترگمان]عوامل جنگ به طور مشهود در حال افزایش بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The National Health Service has visibly deteriorated, despite increased spending.
[ترجمه گوگل]خدمات بهداشت ملی علیرغم افزایش مخارج به طرز مشهودی بدتر شده است
[ترجمه ترگمان]خدمات بهداشت ملی علی رغم افزایش هزینه ها به طور محسوسی رو به وخامت گذاشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Their rather heavy faces brightened visibly.
[ترجمه گوگل]صورت نسبتاً سنگین آنها به وضوح روشن شد
[ترجمه ترگمان]چهره نسبتا سنگین آن ها آشکارا روشن شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She quailed visibly at the sight of the prison walls.
[ترجمه گوگل]با دیدن دیوارهای زندان به وضوح بلدرچین شد
[ترجمه ترگمان]از دیدن دیواره ای زندان، خود را باخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The incident had left him visibly angry and upset.
[ترجمه گوگل]این حادثه او را به طرز آشکاری عصبانی و ناراحت کرده بود
[ترجمه ترگمان]این حادثه او را آشکارا عصبانی و ناراحت کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She was visibly shocked by the conditions she witnessed in the refugee camp.
[ترجمه گوگل]او به وضوح از شرایطی که در اردوگاه پناهندگان دیده بود شوکه شد
[ترجمه ترگمان]او به طور آشکاری از شرایطی که در اردوگاه پناهندگان شاهد آن بود شوکه شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She was visibly shaken by the incidents.
[ترجمه گوگل]او به وضوح از این حوادث تکان خورده بود
[ترجمه ترگمان]از حوادثی که رخ داده بود آشکارا تکان می خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She looked visibly disgusted.
[ترجمه گوگل]او به وضوح منزجر به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]مات و مبهوت به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The child seemed nervous and visibly shaken.
[ترجمه گوگل]کودک عصبی و آشکارا تکان خورده به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]کودک مضطرب و آشکارا یکه خورده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The Princess, visibly moved, kept her head bowed during the ceremony.
[ترجمه گوگل]شاهزاده خانم که به وضوح متحرک بود، در طول مراسم سرش را خم کرده بود
[ترجمه ترگمان]شاهزاده خانم که آشکارا حرکت می کرد سر خود را در میان تشریفات خم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. They emerged visibly distressed and weeping.
[ترجمه گوگل]آنها آشکارا مضطرب و گریان بیرون آمدند
[ترجمه ترگمان]آن ها آشکارا غمگین و گریان بیرون آمدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He squirmed visibly at the thought of his secret being revealed.
[ترجمه گوگل]با فکر آشکار شدن رازش به طرز مشهودی تکان خورد
[ترجمه ترگمان]او آشکارا به این فکر افتاد که رازش فاش شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بطور مریی (قید)
visibly

انگلیسی به انگلیسی

• in a visible manner; perceptibly, observably; apparently, evidently; obviously

پیشنهاد کاربران

آشکارا
مثال:
he was visibly affected by the experience
او آشکارا بوسیله این تجربه تحت تاثیر قرار گرفته شده بود.
قابل مشاهده، به طور معلوم ، آشکار، به وضوح
Noticeably
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : visualize / envision
✅️ اسم ( noun ) : visibility / vision / visionary / visualization
✅️ صفت ( adjective ) : visible / visionary / visual
✅️ قید ( adverb ) : visibly / visually
به طور مشخص، به طور معین، به صورت آشکار
اشکارا. علنا. به وضوح. قابل رویت
مشخصا، به وضوح
اشکارا

بپرس