اسم ( noun )
مشتقات: virtueless (adj.)
عبارات: by virtue of
مشتقات: virtueless (adj.)
عبارات: by virtue of
• (1) تعریف: moral excellence; righteousness.
• مترادف: goodness, morality, rectitude, righteousness, uprightness
• متضاد: iniquity, vice, wrong
• مشابه: chivalry, fairness, fidelity, good, honesty, integrity, justness, loyalty, probity, worth
• مترادف: goodness, morality, rectitude, righteousness, uprightness
• متضاد: iniquity, vice, wrong
• مشابه: chivalry, fairness, fidelity, good, honesty, integrity, justness, loyalty, probity, worth
- The princess was seeking a man of virtue as well as valor.
[ترجمه ali] شاهزاده به دنبال مردی پاکدامن و در عین حال شجاع بود|
[ترجمه شان] شاهزاده خانم ، در جستجوی مردی بود که به همان اندازه که پاکدامن است، شجاع ( دلیر ) نیز باشد.|
[ترجمه گوگل] شاهزاده خانم به دنبال مردی با فضیلت و همچنین شجاع بود[ترجمه ترگمان] شاهزاده خانم در جستجوی مردی از فضیلت و شجاعت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a specific example of moral excellence.
• متضاد: iniquity, vice
• مشابه: quality, right
• متضاد: iniquity, vice
• مشابه: quality, right
- Kindness, humility, and patience are important virtues.
[ترجمه گوگل] مهربانی، فروتنی و بردباری از فضیلت های مهم است
[ترجمه ترگمان] مهربانی، تواضع و صبر، فضایل مهم هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] مهربانی، تواضع و صبر، فضایل مهم هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It's debatable whether total honesty is always a virtue.
[ترجمه گوگل] این که آیا صداقت کامل همیشه یک فضیلت است یا خیر قابل بحث است
[ترجمه ترگمان] قابل بحث است که آیا صداقت کلی همیشه یک فضیلت است یا خیر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] قابل بحث است که آیا صداقت کلی همیشه یک فضیلت است یا خیر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: chastity, esp. in a female person.
• متضاد: promiscuity
• مشابه: celibacy, chastity, innocence, virginity
• متضاد: promiscuity
• مشابه: celibacy, chastity, innocence, virginity
- He leapt forward with his sword to defend his sister's virtue.
[ترجمه محسن برازنده] اوبا شمشیرش به جلو خیز برداشت تا از پاکدامنی خواهرش دفاع کند.|
[ترجمه گوگل] او با شمشیر به جلو پرید تا از فضیلت خواهرش دفاع کند[ترجمه ترگمان] با شمشیرش به طرف جلو خیز برداشت تا از فضیلت خواهرش دفاع کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: an admirable trait, as in a person's character.
• مترادف: merit, quality
• متضاد: failing, vice
• مشابه: attribute, credit, worthiness
• مترادف: merit, quality
• متضاد: failing, vice
• مشابه: attribute, credit, worthiness
- Punctuality is one of her many virtues as an employee.
[ترجمه شان] وقت شناسی، یکی از حسن ( فضیلت ) های پر شمار او ، به عنوان یک کارمند است.|
[ترجمه گوگل] وقت شناسی یکی از ویژگی های بسیار او به عنوان یک کارمند است[ترجمه ترگمان] Punctuality یکی از فضایل زیاد او به عنوان یک کارمند است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: power; efficacy.
• مترادف: efficacy, power
• مشابه: might, potency, puissance
• مترادف: efficacy, power
• مشابه: might, potency, puissance
- Her success proves the virtue of hard work.
[ترجمه گوگل] موفقیت او فضیلت کار سخت را ثابت می کند
[ترجمه ترگمان] موفقیت او فضیلت کار سخت را ثابت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] موفقیت او فضیلت کار سخت را ثابت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید