vinegary

/ˈvɪnɪɡəri//ˈvɪnɪɡəri/

معنی: ترش، سرکهای، ترشرو
معانی دیگر: وابسته به سرکه، سرکه دار، سرکه مانند

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: resembling vinegar in taste or smell; sour or acidic.
مشابه: acid, sour, tart

(2) تعریف: irritable or disagreeable in disposition; sharp-tongued.
مشابه: acid, acrid

جمله های نمونه

1. Despite the somewhat vinegary aftertaste we found it very easy to drink.
[ترجمه گوگل]علیرغم طعم کمی سرکه، نوشیدن آن بسیار آسان بود
[ترجمه ترگمان]با وجود the vinegary، نوشیدن آن بسیار آسان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. I just became a vinegary old dragon, and all my bitterness turned in on myself and affected my heart.
[ترجمه گوگل]من تازه تبدیل به یک اژدهای پیر سرکه‌ای شدم و تمام تلخی‌هایم به خودم تبدیل شد و بر قلبم تأثیر گذاشت
[ترجمه ترگمان]من فقط یه اژدهای پیر vinegary شدم و همه تلخی من رو به رو شد و روی قلب من تاثیر گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Avoid vinegary mint sauce and serve a home-made sauce instead.
[ترجمه گوگل]از سس نعناع سرکه اجتناب کنید و به جای آن سس خانگی سرو کنید
[ترجمه ترگمان]از سس نعناع بدون کافئین دوری کنید و به جای آن یک سس درست شده را سرو کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The salads taste too vinegary.
[ترجمه گوگل]طعم سالادها بیش از حد سرکه ای است
[ترجمه ترگمان]سالاد خیلی خوش مزه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. And endless fish and chips, eaten in vinegary haste straight from the newspaper before Nora rushed to work.
[ترجمه گوگل]و ماهی و چیپس بی پایان که با عجله سرکه مستقیماً از روزنامه خورده شد قبل از اینکه نورا به سر کار هجوم آورد
[ترجمه ترگمان]و بعد از اینکه نو را دید که مشغول کار کردن است، با عجله از روزنامه بیرون آمد و شروع به کار کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. A vinegary smell pricked the still air for a moment, then faded.
[ترجمه گوگل]بوی سرکه برای لحظه ای هوای ساکن را خراش داد و سپس محو شد
[ترجمه ترگمان]یک لحظه حس کرد که هوا هنوز به هوا می رود و بعد ناپدید می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The large whip scorpion emits a vinegary odor when it's alarmed.
[ترجمه گوگل]عقرب شلاقی بزرگ در هنگام هشدار بوی سرکه از خود متصاعد می کند
[ترجمه ترگمان]عقرب بزرگ، وقتی وحشت زده می شود، بویی vinegary می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. This wine tastes very vinegary ( tart ).
[ترجمه گوگل]این شراب طعم بسیار سرکه ای (تارت) دارد
[ترجمه ترگمان]این شراب مزه خیلی vinegary (شیرینی)دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. May what butcher saw me is vinegary, said voice carefully: " Do you want white paper? "
[ترجمه گوگل]ممکن است آن قصابی که مرا دید سرکه است، صدا با دقت گفت: کاغذ سفید می خواهی؟
[ترجمه ترگمان]در ماه مه که قصابی مرا دید، با احتیاط گفت: \"آیا شما کاغذ سفید می خواهید؟\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Acetic: Tasting term indicating an undesirable vinegary smell.
[ترجمه گوگل]استیک: اصطلاح مزه ای که نشان دهنده بوی نامطلوب سرکه است
[ترجمه ترگمان]Acetic: عبارت Tasting که بوی ناخوشایند vinegary را نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. This drink has a vinegary taste.
[ترجمه گوگل]این نوشیدنی طعم سرکه ای دارد
[ترجمه ترگمان] این نوشیدنی طعم vinegary داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. There is no label on the bottle, it tastes a wee bit vinegary.
[ترجمه گوگل]روی بطری هیچ برچسبی وجود ندارد، طعم آن کمی سرکه است
[ترجمه ترگمان]هیچ برچسبی روی بطری وجود ندارد، آن کمی vinegary است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It was like the brief tipsiness from the glass of vinegary wine.
[ترجمه گوگل]مثل ته نشینی مختصری از لیوان شراب سرکه بود
[ترجمه ترگمان]مثل این بود که از شیشه شراب vinegary کوتاه شده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Its " originality " grave, the conditional reflex that also can cause owner and psychology are vinegary .
[ترجمه گوگل]قبر «اصالت» آن، انعکاس شرطی است که می تواند صاحب و روان شناسی نیز سرکه باشد
[ترجمه ترگمان]این واکنش \"اصالت\" آن، واکنش شرطی که می تواند باعث شود صاحب و یا روان شناسی شوند vinegary هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ترش (صفت)
acerb, sour, tart, acid, vinegary, acetic, acetose, vinegarish

سرکهای (صفت)
vinegary, acetose, acetous

ترشرو (صفت)
acid, vinegary, angry, grumpy, moody, morose, sullen, petulant, crabbed, dogged, gloomy, sulky, ill-humored, chuffy, rusty, mulish, gruff, huffy, humpy, pettish, huffish, ill-humoured, ill-natured, snuffy, vinegarish

انگلیسی به انگلیسی

• sour, of or related to vinegar
something that is vinegary tastes or smells of vinegar.
if you describe someone as vinegary, you mean that they are bad tempered; an old-fashioned use.

پیشنهاد کاربران

بپرس