اسم ( noun )
حالات: vicinities
حالات: vicinities
•  (1) تعریف: an area or district near or around a particular spot; somewhere nearby.
• مترادف: neighborhood, precincts, purlieu, vicinage
• مشابه: area, district, environs, outskirts, parts, periphery, region, surroundings
• مترادف: neighborhood, precincts, purlieu, vicinage
• مشابه: area, district, environs, outskirts, parts, periphery, region, surroundings
- The court house is located in the vicinity of the town hall.
 [ترجمه گوگل] دادگاه در مجاورت تالار شهر واقع شده است
[ترجمه ترگمان] ساختمان دادگاه در نزدیکی تالار شهر واقع شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ساختمان دادگاه در نزدیکی تالار شهر واقع شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Is there a police station in this vicinity?
 [ترجمه گوگل] آیا ایستگاه پلیس در این مجاورت وجود دارد؟
[ترجمه ترگمان] یه ایستگاه پلیس تو این حوالی هست؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] یه ایستگاه پلیس تو این حوالی هست؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- No one else was in the vicinity when the crime occurred.
 [ترجمه باران] وقتی جرم اتفاق افتاد کسی در آن اطراف نبود.| 
 [ترجمه زیام] وقتی جنایت ( یا جرم ) اتفاق افتاد کس دیگری در آن حوالی نبود| 
 [ترجمه گوگل] هنگام وقوع جنایت، هیچ کس دیگری در اطراف نبود[ترجمه ترگمان] وقتی جنایت رخ داد هیچ کس در آن حوالی نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
•  (2) تعریف: the state of nearness; proximity.
• مترادف: proximity
• مشابه: closeness, nearness, propinquity
• مترادف: proximity
• مشابه: closeness, nearness, propinquity
- Vicinity to her office was an important factor in deciding to take the apartment.
 [ترجمه فواد بهمنی] نزدیکی به دفترش عامل مهمی برای تصمیم گیری برای گرفتن این خانه بود.| 
 [ترجمه گوگل] نزدیکی به دفتر او عامل مهمی در تصمیم گیری برای گرفتن آپارتمان بود[ترجمه ترگمان] رفتن به دفتر او عامل مهمی در تصمیم گیری برای اجاره این آپارتمان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
•  (3) تعریف: a limited but undefined range around a specified point, degree, quantity, or the like.
• مشابه: area, neighborhood, range
• مشابه: area, neighborhood, range
- The entire trip takes in the vicinity of three hours.
 [ترجمه گوگل] کل سفر در مجاورت سه ساعت طول می کشد
[ترجمه ترگمان] کل سفر در حدود سه ساعت طول می کشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] کل سفر در حدود سه ساعت طول می کشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
