vice

/ˈvaɪs//vaɪs/

معنی: گناه، عیب، فساد، بدی، فسق، منگنه، فسق و فجور، خلفه، خبث
معانی دیگر: پیشوند: معاون، نایب، یاور، قائم مقام، دستیار، فریار [viceregal]، پلیدی، هرزی، سیاه دلی، نابکاری، بدسرشتی، بدجنسی، عمل بد، خباثت، صفت بد، کار زشت، عادت بد، (به ویژه در آثار هنری) عیب، نقص، خدشه، گناه کوچک، عیب بدنی، نقص جسمی، به جای، به نیابت، (انگلیس) رجوع شود به: vise، عادت یا خوی همیشگی، نفص، خبک

بررسی کلمه

پیشوند ( prefix )
• : تعریف: acting in place of; deputy.

- vice-chairman
[ترجمه گوگل] نایب رئیس
[ترجمه ترگمان] نایب رئیس
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- viceroy
[ترجمه Mhr] معاون
|
[ترجمه گوگل] نایب السلطنه
[ترجمه ترگمان] viceroy
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: viceless (adj.)
(1) تعریف: an immoral or evil act; wickedness.
مترادف: evil, immorality, iniquity, wickedness
متضاد: virtue
مشابه: crime, felony, misdeed, misdemeanor, offense, sin, transgression, trespass, violation

- The pirates were known for kidnapping, thieving, and other dreadful vices.
[ترجمه گوگل] دزدان دریایی به آدم ربایی، دزدی و سایر شرارت های وحشتناک معروف بودند
[ترجمه ترگمان] دزدان دریایی به خاطر آدم ربایی، دزدی و دیگر گناهان وحشتناک شناخته می شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: behavior considered immoral, esp. prostitution.
مترادف: depravity, evil, immorality, iniquity
متضاد: virtue
مشابه: crime, degeneracy, foulness, meanness, sin

- He lured the young woman into vice.
[ترجمه گوگل] او زن جوان را به شرارت کشاند
[ترجمه ترگمان] زن جوان را فریب داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The runaways turned to vice to support themselves.
[ترجمه مهوش] فراریان برای حمایت از خودشان به حیله متوسل شدند.
|
[ترجمه hashem watandost] فراریان برای تامین خودشان روی به جرم و جنایت آوردند.
|
[ترجمه گوگل] فراریان برای حمایت از خود به رذیلت روی آوردند
[ترجمه ترگمان] فراری فراری برای حمایت از خود، تبدیل به فساد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a slight personal flaw or shortcoming; foible.
مترادف: failing, flaw, foible, shortcoming
متضاد: virtue
مشابه: defect, deficiency, imperfection, infirmity, peccadillo, weakness

- His vice is chronic tardiness.
[ترجمه گوگل] عیب او تأخیر مزمن است
[ترجمه ترگمان] معاون اون تاخیر داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: a defect or flaw.
مترادف: defect, flaw
مشابه: blemish, catch, deficiency, drawback, fault, frailty, hitch, imperfection, shortcoming, weakness

(5) تعریف: a physical weakness.
مترادف: frailty, weakness
مشابه: defect, deformity, infirmity, taint
اسم و ( noun, verb )
• : تعریف: variant of vise.

جمله های نمونه

1. vice admiral
دریابان

2. the vice of overeating
عادت بد پرخوری

3. the vice president is usually in the background
معاون رئیس جمهور معمولا در پس پرده است.

4. france requires visas from iranians and vice versa
فرانسه از ایرانی ها ویزا می خواهد و بالعکس.

5. I will be thy friend, but not thy vice’s friend.
[ترجمه گوگل]من دوست تو خواهم بود، اما دوست نایب تو نه
[ترجمه ترگمان]من دوست تو خواهم بود، اما دوست معاون تو نیستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Ambition, in a private man a vice, is in a prince, a virtue.
[ترجمه learner] جاه طلبی برای یه سرباز عیب و برای یه شاهزاده فضیلته
|
[ترجمه گوگل]جاه طلبی، در یک مرد خصوصی یک رذیله، در یک شاهزاده، یک فضیلت است
[ترجمه ترگمان]جاه طلبی، در یک مرد خصوصی، یک گناه، در یک شاهزاده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. To flee vice is the begnning of virtue, and to have got rid of folly is the beginning of wisdom.
[ترجمه گوگل]گریز از رذیلت سرآغاز فضیلت است و رهایی از حماقت آغاز خرد
[ترجمه ترگمان]فرار از فساد فضیلت فضیلت است و از شر حماقت آغاز حکمت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Idleness is the parent of all vice.
[ترجمه گوگل]بیکاری مولد همه بدی هاست
[ترجمه ترگمان]Idleness پدر همه vice است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. We gossip about them and vice versa.
[ترجمه گوگل]ما در مورد آنها غیبت می کنیم و بالعکس
[ترجمه ترگمان]ما در مورد آن ها شایعه پراکنی می کنیم و برعکس
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He is the vice general manager of this company.
[ترجمه گوگل]وی معاون مدیر کل این شرکت است
[ترجمه ترگمان]او معاون مدیر این شرکت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The vice - president is trying to usurp the president's authority.
[ترجمه گوگل]معاون رئیس جمهور در تلاش است تا اختیارات رئیس جمهور را غصب کند
[ترجمه ترگمان]معاون رئیس جمهور در تلاش است تا قدرت رئیس جمهور را غصب کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Vice rules where gold reigns.
[ترجمه learner] جایی که طلا حکمرانی کنه فساد حاکم میشه .
|
[ترجمه گوگل]در جایی که طلا حکمرانی می کند، معاونت حاکم است
[ترجمه ترگمان]معاون قانون که در آنجا حکم فرماست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. His vice president also had to resign in disgrace.
[ترجمه گوگل]معاون او نیز مجبور شد با شرمندگی استعفا دهد
[ترجمه ترگمان]معاون او نیز مجبور بود استعفا دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Time spent in vice or folly is doubly lost.
[ترجمه گوگل]زمان صرف شده در رذیله یا حماقت دوچندان از دست می رود
[ترجمه ترگمان]زمان در فساد یا حماقت دو برابر می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

گناه (اسم)
offense, blame, transgression, fault, sin, guilt, crime, vice, misdeed, delict, misdemeanor

عیب (اسم)
defect, deformation, deficiency, weakness, blemish, wickedness, fault, taint, gall, sin, flaw, vice, imperfection

فساد (اسم)
mortification, decline, decay, decadence, dissolution, spoil, turpitude, fornication, depravity, vice, depravation, degeneration, degeneracy, corruption, immorality, necrosis, putrefaction, putrescence, invalidity, harlotry, vitiation

بدی (اسم)
evil, illness, vice, disservice, ill-being

فسق (اسم)
debauchery, sin, vice, immorality

منگنه (اسم)
vice, punch, roller, press

فسق و فجور (اسم)
vice

خلفه (اسم)
vice

خبث (اسم)
vice

تخصصی

[حقوق] قایم مقام، نایب، معاون
[ریاضیات] دستگاه گیره، قید، گیره

انگلیسی به انگلیسی

• character of a buffoon in a morality play
act of moral corruption; depravity; fault in one's personal character; physical blemish, deformity; sexual immorality (particularly prostitution); bad habit displayed by a domestic animal
instead of, in place of
in place of, deputy
a vice is a moral fault in someone's character or behaviour.
vice refers to criminal activities, especially those connected with pornography or prostitution.
a vice is also a tool that you use to hold an object tightly while you work on it.
vice- is used before a rank or title to indicate that the person who holds that rank or title is next in importance to the person who holds the full rank or title.

پیشنهاد کاربران

Vice refers to a division of the police department that deals with crimes related to moral conduct, such as prostitution, gambling, and drug - related offenses.
یک بخش از اداره پلیس که با جرایم مرتبط با رفتارهای اخلاقی، مانند فحشا، قمار و جرایم مرتبط با مواد مخدر برخورد می کند.
...
[مشاهده متن کامل]

می تواند به اجرای قوانین مرتبط با اخلاق عمومی و عفت اشاره داشته باشد.
پلیس امنیت اجتماعی، گشت ارشاد، پلیس منکرات، پلیس مبارزه با جرایم اخلاقی و. . .
مترادف: Morals squad, vice squad, anti - vice unit, morality police
مثال:
The vice squad conducted a raid on the illegal gambling den.
She was arrested by the vice police for prostitution.
The vice unit focuses on combating drug trafficking and human trafficking.

Vice به معنی به جای یا instead of معنی می دهد.
tea is my vice میتونین به عنوان یک عادت بد استفاده کنین کلمه vice رو
A vice refers to a bad habit or behavior that is considered immoral, harmful, or addictive. It is often used to describe activities that are indulgent or self - destructive.
عادت یا رفتار بدی که غیراخلاقی، مضر یا اعتیادآور تلقی می شود. اغلب برای توصیف فعالیت هایی که زیاده خواهانه یا خود ویرانگر هستند استفاده می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

“Smoking is a vice that can lead to serious health problems. ”
A person might say, “Chocolate is my vice. I can’t resist it. ”
Another might admit, “I have a vice for staying up late and binge - watching TV shows. ”

منابع• https://fluentslang.com/slang-for-habit/
vice 2 ( n ) ( also vise, vaɪs ) =a tool with two metal blocks that can be moved together by turning a screw. e. g. He held my arm in a vise - like ( very firm ) grip.
vice
vice 1 ( n ) ( vaɪs ) =criminal activities that involve sex or drugs, e. g. plain - clothes detectives from the vice squad. =evil or immoral behavior, e. g. Greed is a terrible vice.
vice
گناه
گیره
vice
ابزار آلات مختلف به انگلیسی:
toolbox = جعبه ابزار
bolt = پیچ 🔩
screw = پیچ
❗️نکته: هم screw و هم bolt به معنای پیچ هستند اما تفاوت آنها در این است که bolt به مهره و واشر برای سفت شدن نیاز دارد اما screw بدون مهره و واشر سفت می شود
...
[مشاهده متن کامل]

nut = مهره
nail = میخ
washer = واشر
screwdriver = پیچ گوشتی 🪛
Philips screwdriver = پیچ گوشتی چهارسو
flathead screwdriver / slotted screwdriver / flat blade screwdriver = پیچ گوشتی دو سو
bradawl = درفش
wrench ( American ) / spanner ( British ) = آچار
adjustable spanner ( British ) / monkey wrench ( American ) = آچار فرانسه
pipe wrench = آچار شلاقی
hammer = چکش 🔨
claw = میخ کشِ چکش
mallet = پتک
saw / handsaw = اره 🪚
chainsaw = اره برقی
circular saw = اره گرد، اره چرخی
hacksaw = اره آهن بُر
coping saw = اره مویی
two man saw = اره دو دست
ax / axe =تبر 🪓
wirecutter = سیم چین
pliers = انبردست
needle - nose pliers / long - nose pliers / snipe - nose pliers = دَم باریک
angle grinder = سنگ فرز
drill = درل
electric drill = دریل برقی
bit = مته
paint roller = غلطک رنگ زنی
utility knife = کاتر، تیغ موکت بری
file = سوهان
flashlight = چراغ قوه 🔦
plastering trowel = ماله گچ کاری، ماله کشته کشی
trowel = بیلچه
shovel = بیل
spade = بیل
❗️تفاوت بین spade و shovel را با یه سرچ ساده در گوگل می توانید مشاهده کنید
plane = رنده نجاری
spirit level = تراز، تراز سنج
vice ( British ) / vise ( American ) = گیره
❗️این گیره با گیره های معمولی که به طور روزمره از آنها استفاده می کنیم فرق دارد. عکس های آن را با سرچ در گوگل مشاهده کنید
tape measure = متر ( نواری )
rake = چنگک
wheelbarrow / barrow = فرغون

وقتی قبل از اسمی بیاد حکم نایب اون اسم را میگیره
مثال ها
Vice president میشه نایب یا همون معاون رئیس جمهور
Vice boss میشه نایب رییس
و الی آخر
شرارت ، مفاسد اخلاقی
بد رفتاری
گیره نجاری ( usually vise ( American )
گناه
نایب رئیس ،
اختلال رفتاری ( در رفتار شناسی حیوانات )
گیره، قطعه گیر مکانیکی
رذائل اخلاقی
گناه - عادت بد - فسق و فجور
این اسم در بازی نام آشنای GTA Vice City بکار رفته است و در اینجا به معنای شهرِ فاسد یا شهری که پر از فسق و فجور است
*معنی دیگش عادت بد
*معنی دیگش اگه با کلمه president بیادش میشه معاون رئیس جمهور
معاون
کسی که در سلسله مراتب زیر کسی قرار میگیرد که صاحب اختیار است و می تواند به جای کاری را انجام دهد. مثل حق امضا یا نظایر آن.
the person next in rank below someone in authority, who can represent them or act instead
of them
Vice president = معاون رییس جمهور
گناه
در انگلیسی امریکایی به معنی گیره

در ترکیب با president. . . ینیvice presiden
به معنی معاون بکار میره. . . یعنی میشه معاون رئیس جمهور
گیره فکی
دستگاه گیره
رذیلت
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)

بپرس