پیشوند ( prefix )
• : تعریف: acting in place of; deputy.
- vice-chairman
- viceroy
[ترجمه Mhr] معاون|
[ترجمه گوگل] نایب السلطنه[ترجمه ترگمان] viceroy
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: viceless (adj.)
مشتقات: viceless (adj.)
• (1) تعریف: an immoral or evil act; wickedness.
• مترادف: evil, immorality, iniquity, wickedness
• متضاد: virtue
• مشابه: crime, felony, misdeed, misdemeanor, offense, sin, transgression, trespass, violation
• مترادف: evil, immorality, iniquity, wickedness
• متضاد: virtue
• مشابه: crime, felony, misdeed, misdemeanor, offense, sin, transgression, trespass, violation
- The pirates were known for kidnapping, thieving, and other dreadful vices.
[ترجمه گوگل] دزدان دریایی به آدم ربایی، دزدی و سایر شرارت های وحشتناک معروف بودند
[ترجمه ترگمان] دزدان دریایی به خاطر آدم ربایی، دزدی و دیگر گناهان وحشتناک شناخته می شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دزدان دریایی به خاطر آدم ربایی، دزدی و دیگر گناهان وحشتناک شناخته می شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: behavior considered immoral, esp. prostitution.
• مترادف: depravity, evil, immorality, iniquity
• متضاد: virtue
• مشابه: crime, degeneracy, foulness, meanness, sin
• مترادف: depravity, evil, immorality, iniquity
• متضاد: virtue
• مشابه: crime, degeneracy, foulness, meanness, sin
- He lured the young woman into vice.
[ترجمه گوگل] او زن جوان را به شرارت کشاند
[ترجمه ترگمان] زن جوان را فریب داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] زن جوان را فریب داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The runaways turned to vice to support themselves.
[ترجمه مهوش] فراریان برای حمایت از خودشان به حیله متوسل شدند.|
[ترجمه hashem watandost] فراریان برای تامین خودشان روی به جرم و جنایت آوردند.|
[ترجمه گوگل] فراریان برای حمایت از خود به رذیلت روی آوردند[ترجمه ترگمان] فراری فراری برای حمایت از خود، تبدیل به فساد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: a slight personal flaw or shortcoming; foible.
• مترادف: failing, flaw, foible, shortcoming
• متضاد: virtue
• مشابه: defect, deficiency, imperfection, infirmity, peccadillo, weakness
• مترادف: failing, flaw, foible, shortcoming
• متضاد: virtue
• مشابه: defect, deficiency, imperfection, infirmity, peccadillo, weakness
- His vice is chronic tardiness.
[ترجمه گوگل] عیب او تأخیر مزمن است
[ترجمه ترگمان] معاون اون تاخیر داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] معاون اون تاخیر داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: a defect or flaw.
• مترادف: defect, flaw
• مشابه: blemish, catch, deficiency, drawback, fault, frailty, hitch, imperfection, shortcoming, weakness
• مترادف: defect, flaw
• مشابه: blemish, catch, deficiency, drawback, fault, frailty, hitch, imperfection, shortcoming, weakness
• (5) تعریف: a physical weakness.
• مترادف: frailty, weakness
• مشابه: defect, deformity, infirmity, taint
• مترادف: frailty, weakness
• مشابه: defect, deformity, infirmity, taint
اسم و ( noun, verb )
• : تعریف: variant of vise.