vibrate

/ˈvaɪbret//vaɪˈbreɪt/

معنی: لرزیدن، نوسان کردن، تکان خوردن، جنبیدن، ارتعاش داشتن، مرتعش کردن، تموج داشتن
معانی دیگر: نواندن، شیواندن، لرزاندن، به لرزه درآوردن، مرتعش شدن، نویدن، شیویدن، به لرزه درآمدن، ترنگیدن، مردد بودن، دودل بودن، تردید داشتن، شور و هیجان داشتن، جنب و جوش داشتن، پر جوش و خروش بودن، پویان بودن، رجوع شود به: oscillate

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: vibrates, vibrating, vibrated
(1) تعریف: to move back and forth very rapidly and steadily; oscillate.
مترادف: pulsate, tremble
مشابه: flutter, oscillate, palpitate, pulse, quiver, shake, vacillate, wave

- The floor up here vibrates when the band practices downstairs.
[ترجمه مینا] هر وقت گروه موزیک طبقه پایین ما تمرین موسیقی می کنند، این واحد هم شروع به لرزیدن می کند.
|
[ترجمه گوگل] وقتی گروه در طبقه پایین تمرین می کند، کف اینجا می لرزد
[ترجمه ترگمان] در طبقه پایین است که در طبقه پایین تمرین می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- You can see how the guitar string vibrates.
[ترجمه گوگل] می توانید ببینید که سیم گیتار چگونه می لرزد
[ترجمه ترگمان] می تونی ببینی که سیم های گیتار چجوری داره تکون می خوره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to quiver, as sound; resonate or resound.
مترادف: quaver, resonate, reverberate, throb, tremble, trill, waver, wobble
مشابه: pulsate, quiver, resound, ring

- Sound that vibrates quickly through the air has a higher pitch.
[ترجمه گوگل] صدایی که به سرعت در هوا ارتعاش می کند، گام بالاتری دارد
[ترجمه ترگمان] صدایی که به سرعت از طریق هوا پخش می شود، گام بالاتری دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to be stirred with emotion or excitement; thrill; tingle.
مترادف: shiver, shudder, thrill, tingle, tremble, twitter
مشابه: palpitate, pulse, quake

- Her whole being vibrated as the great tenor took the stage.
[ترجمه گوگل] وقتی تنور بزرگ روی صحنه رفت، تمام وجودش می لرزید
[ترجمه ترگمان] وقتی که این صدای بم سکو را شنید، تمام وجودش به لرزه افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
مشتقات: vibratingly (adv.)
(1) تعریف: to cause to move back and forth very rapidly and steadily.
مترادف: shake, wave
مشابه: agitate, flutter, wiggle

- Sound waves vibrate the diaphragm in a microphone.
[ترجمه گوگل] امواج صوتی دیافراگم را در میکروفون به ارتعاش در می آورند
[ترجمه ترگمان] امواج صوتی دیافراگم را در یک میکروفون نوسان می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to cause to resound.
مترادف: resonate, trill
مشابه: quaver, resound

(3) تعریف: to cause to quiver.
مترادف: quiver, shake
مشابه: flutter, shiver

جمله های نمونه

1. violin strings vibrate and produce sound
تارهای ویولن می لرزد و صدا تولید می کند.

2. The rough road made the car vibrate.
[ترجمه گوگل]جاده ناهموار باعث لرزش ماشین شد
[ترجمه ترگمان]جاده ناهموار جاده را می لرزاند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The ground shook and the cliffs seemed to vibrate.
[ترجمه گوگل]زمین می لرزید و صخره ها به نظر می رسید که می لرزند
[ترجمه ترگمان]زمین لرزید و صخره ها به لرزه افتادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The whole station seemed to vibrate as the express train rushed through.
[ترجمه گوگل]با عبور قطار سریع السیر، به نظر می رسید که کل ایستگاه می لرزید
[ترجمه ترگمان]تمام ایستگاه به نظر می رسید که قطار سریع السیر در حال حرکت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The atmosphere seemed to vibrate with tension.
[ترجمه گوگل]جو از تنش به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که اتمسفر در حال لرزیدن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The strings of a piano vibrate when the keys are struck.
[ترجمه گوگل]سیم های پیانو با زدن کلیدها به لرزه در می آیند
[ترجمه ترگمان]وقتی که کلیدها به صدا در می آیند، سیم های پیانو به لرزه می افتد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Some insects' wings vibrate so fast that the movement is invisible to the human eye.
[ترجمه گوگل]بال های برخی از حشرات به قدری سریع می لرزند که حرکت آن برای چشم انسان نامرئی است
[ترجمه ترگمان]بعضی از حشرات به قدری سریع ارتعاش می کنند که حرکت برای چشم انسان نامریی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Immediately, she felt the floor vibrate as the dome rumbled shut, sealing the chamber.
[ترجمه گوگل]او بلافاصله احساس کرد که کف زمین می لرزد، زیرا گنبد در حال بسته شدن و مهر و موم شدن اتاقک است
[ترجمه ترگمان]بلافاصله احساس کرد که کف اتاق به لرزه افتاد و تالار را مهر و موم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The periods differ, so the buildings vibrate with different frequencies and slap against each other.
[ترجمه گوگل]دوره ها متفاوت است، بنابراین ساختمان ها با فرکانس های مختلف ارتعاش می کنند و به یکدیگر سیلی می زنند
[ترجمه ترگمان]این دوره ها متفاوت هستند، بنابراین ساختمان ها با فرکانس های متفاوت و سیلی زدن به یکدیگر ارتعاش می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Strings vibrate more quickly if they are short and thin.
[ترجمه گوگل]رشته ها اگر کوتاه و نازک باشند سریعتر می لرزند
[ترجمه ترگمان]رشته ها، اگر کوتاه و نازک باشند، سریع تر حرکت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. These levels vibrate at different frequencies.
[ترجمه گوگل]این سطوح در فرکانس های مختلف ارتعاش می کنند
[ترجمه ترگمان]این سطوح در فرکانس های متفاوت نوسان دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Vibrations or sound waves cause the eardrum to vibrate and these vibrations move through the middle ear to the inner ear.
[ترجمه گوگل]ارتعاشات یا امواج صوتی باعث ارتعاش پرده گوش می شود و این ارتعاشات از طریق گوش میانی به گوش داخلی منتقل می شود
[ترجمه ترگمان]امواج صوتی یا صدا باعث لرزش پرده گوش می شوند و این ارتعاشات از گوش میانی به گوش داخلی حرکت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Heavy materials like brick and stone do not vibrate easily, and therefore soon reduce noise.
[ترجمه گوگل]مواد سنگین مانند آجر و سنگ به راحتی ارتعاش نمی کنند و بنابراین به زودی صدا را کاهش می دهند
[ترجمه ترگمان]مواد سنگین مانند اجر و سنگ به راحتی نوسان نمی کنند و به همین زودی سر و صدا را کاهش می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Another amazing fact is that crystals actually vibrate at different frequencies when they come into contact with other energy fields.
[ترجمه گوگل]واقعیت شگفت‌انگیز دیگر این است که کریستال‌ها در تماس با میدان‌های انرژی دیگر در فرکانس‌های متفاوتی مرتعش می‌شوند
[ترجمه ترگمان]واقعیت شگفت انگیز دیگر این است که این بلورها واقعا در فرکانس های متفاوتی ارتعاش می کنند وقتی که با دیگر حوزه های انرژی ارتباط برقرار می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. They vibrate to the passing of a missile launcher and stir their patient eyelashes.
[ترجمه گوگل]آنها در گذر یک موشک انداز به لرزه در می آیند و مژه های صبور خود را تکان می دهند
[ترجمه ترگمان]آن ها به روی پرتاب کننده موشک حرکت می کنند و مژه ها را به هم می زنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

لرزیدن (فعل)
shake, thrill, dither, grudge, flutter, throb, palpitate, flicker, bog, tremble, shudder, shiver, vibrate, twitter, trill, quail, dodder, flinch, quake, quiver, wince

نوسان کردن (فعل)
swing, oscillate, vacillate, fluctuate, vibrate, jib, waver

تکان خوردن (فعل)
shake, wag, scud, vibrate, quake, hotch, jolt, jounce

جنبیدن (فعل)
move, wiggle, vacillate, wag, vibrate, wobble

ارتعاش داشتن (فعل)
vibrate, quaver

مرتعش کردن (فعل)
shudder, shiver, vibrate

تموج داشتن (فعل)
vibrate, undulate

تخصصی

[عمران و معماری] ارتعاش کردن - ارتعاش داشتن - مرتعش بودن
[مهندسی گاز] نوسان کردن
[ریاضیات] ارتعاش کردن، ارتعاش داشتن

انگلیسی به انگلیسی

• move back and forth rapidly, oscillate; experience a pulsation, tremble; make a sound by vibrating, resonate; be stirred by a moment of deep emotion
when something vibrates, it shakes with repeated small, quick movements.

پیشنهاد کاربران

vibrate ( v ) ( vaɪbreɪt ) =to move or make sth move from side to side very quickly, e. g. Every time a train went past the walls vibrated. vibration ( n )
vibrate
موج زدن
1. حرکت کردن یا باعث حرکت سریع به جلو و عقب. تکان دادن، لرزیدن، یا ضربان
2. نوسان کردن
3. فرستادن ( صدا ) با ارتعاش. طنین انداز یا باعث طنین انداز شدن
4. تزلزل
5. فیزیک
تحت یک جریان متناوب قرار گرفتن یا ایجاد یک فرآیند نوسانی یا دوره ای. نوسان می کند
6. پاسخ عاطفی. هیجان
Vibrate the name
نام را ارتعاش کنید، به معنی به صدا در اوردن هم میشه
یویو
زنده ( دارای جنب و جوش )

بپرس