صفت ( adjective )
• (1) تعریف: perpendicular to level ground; extending at right angles to the horizon; upright.
• مترادف: erect, perpendicular, plumb, upright
• متضاد: horizontal, inclined
• مشابه: sheer
• مترادف: erect, perpendicular, plumb, upright
• متضاد: horizontal, inclined
• مشابه: sheer
- The intense storm knocked down most of the trees along the shore, but a few remained vertical.
[ترجمه امین] طوفان شدید بسیاری از درختان را در امتداد ساحل بریده، اما تعداد کمی بصورت قائم باقی مانده است.|
[ترجمه گنج جو] خیلی از درختا تو اون طوفان دهشتناک تو کناره های ساحل قلع و قمع شدن، یه چنتا از درختا همونطور عمود ایستادن. ه ن تاییشون سرپا|
[ترجمه گوگل] طوفان شدید اکثر درختان کنار ساحل را فرو ریخت، اما تعدادی از آنها عمودی باقی ماندند[ترجمه ترگمان] طوفان شدید بیشتر درختان را در امتداد ساحل متوقف کرد، اما چند نفر عمودی باقی ماندند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The wallpaper has a pattern of vertical stripes.
[ترجمه گوگل] کاغذ دیواری دارای الگوی راه راه عمودی است
[ترجمه ترگمان] کاغذدیواری دارای الگویی از نوارهای عمودی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] کاغذدیواری دارای الگویی از نوارهای عمودی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The vertical lines in a table are used to form the columns, and the horizontal lines are used to form the rows.
[ترجمه گوگل] خطوط عمودی در جدول برای تشکیل ستون ها و خطوط افقی برای تشکیل ردیف ها استفاده می شود
[ترجمه ترگمان] خطوط عمودی در یک میز برای تشکیل ستون ها استفاده می شود و خطوط افقی برای تشکیل ردیف ها استفاده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] خطوط عمودی در یک میز برای تشکیل ستون ها استفاده می شود و خطوط افقی برای تشکیل ردیف ها استفاده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: of, relating to, or situated at the apex or highest point; overhead.
• مترادف: apical, meridian, tiptop, top, topmost
• مشابه: crowning, overhead, peak, uppermost, utmost
• مترادف: apical, meridian, tiptop, top, topmost
• مشابه: crowning, overhead, peak, uppermost, utmost
اسم ( noun )
مشتقات: vertically (adv.)
مشتقات: vertically (adv.)
• (1) تعریف: that which is vertical.
• مترادف: perpendicular, upright
• مترادف: perpendicular, upright
• (2) تعریف: a vertical position.
• مترادف: perpendicular, upright
• مترادف: perpendicular, upright