vacillate

/ˈvæsəˌlet//ˈvæsɪleɪt/

معنی: مردد بودن، تلو تلو خوردن، نوسان کردن، جنبیدن، دو دل بودن، تردید داشتن، دل دل کردن
معانی دیگر: این دست و آن دست کردن، پس و پیش رفتن، نوانیدن، شکرویدن

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: vacillates, vacillating, vacillated
مشتقات: vacillating (adj.), vacillatingly (adv.), vacillation (n.), vacillator (n.)
(1) تعریف: to hesitate or waver in giving an opinion or making a decision; be indecisive.
مترادف: falter, shilly-shally, waver
مشابه: dither, equivocate, flip-flop, fluctuate, halt, hang, hedge, hesitate, oscillate, pussyfoot, seesaw, sway, tergiversate, wobble, yo-yo

- The leaders vacillated and wasted precious time, thereby allowing the enemy to regroup.
[ترجمه گوگل] رهبران متزلزل شدند و وقت گرانبها را هدر دادند و بدین وسیله به دشمن اجازه دادند تا دوباره سازماندهی شود
[ترجمه ترگمان] رهبران دچار تردید شدند و زمان ارزشمند را هدر دادند و بدین وسیله به دشمن اجازه تجدید قوا دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to sway, fluctuate, or oscillate.
مترادف: fluctuate, oscillate, sway, waver
مشابه: change, flutter, reel, rock, swing, toss, totter, undulate, vary, vibrate, wobble

- I vacillate in my opinion of him; one day I admire him, and the next I detest him.
[ترجمه گوگل] من در نظر خود نسبت به او متزلزل هستم یک روز او را تحسین می کنم و روزی دیگر از او متنفرم
[ترجمه ترگمان] به عقیده من نسبت به او تردیدی ندارم؛ یک روز او را تحسین می کنم و دفعه بعد از او متنفر می شوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Without doubt, the national bourgeoisie tends to vacillate, but we should, nevertheless, make use of its positive side, uniting with it as well as struggling against it.
[ترجمه گوگل]بدون شک، بورژوازی ملی تمایل به تزلزل دارد، اما ما باید از جنبه مثبت آن استفاده کنیم و با آن متحد شویم و همچنین با آن مبارزه کنیم
[ترجمه ترگمان]بدون تردید، بورژوازی ملی به vacillate تمایل دارد، اما با این حال ما باید از جنبه مثبت آن استفاده کنیم، با آن متحد شویم و با آن مبارزه کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. We cannot vacillate on the question of the party's leadership.
[ترجمه ben] ما نمی توانیم در مورد مساله رهبری حزب تردید کنیم.
|
[ترجمه امیررضا پورکاظم] ما نمی توانیم در مورد مساله حزب رهبری تردید کنیم.
|
[ترجمه گوگل]ما نمی توانیم در مورد مسئله رهبری حزب متزلزل شویم
[ترجمه ترگمان]ما نمی توانیم در مورد مساله رهبری حزب صحبت کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Without doubt, the national bourgeoisie tends to vacillate, but we should, nevertheless, make use of its positive side, uniting with it as well as struggling against . . .
[ترجمه گوگل]بدون شک، بورژوازی ملی تمایل به تزلزل دارد، اما ما باید از جنبه مثبت آن استفاده کنیم، با آن متحد شویم و همچنین با آن مبارزه کنیم
[ترجمه ترگمان]بدون شک، بورژوازی ملی به vacillate تمایل دارد، اما با این حال باید از جنبه مثبت آن استفاده کنیم، با آن متحد شویم و با آن مبارزه کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Such parents vacillate between saying no and giving in — but neither response seems satisfactory to them.
[ترجمه گوگل]چنین والدینی بین نه گفتن و تسلیم شدن در نوسان هستند - اما هیچ یک از آنها برای آنها رضایت بخش به نظر نمی رسد
[ترجمه ترگمان]این والدین از گفتن نه و تسلیم شدن اجتناب می کنند - اما هیچ پاسخی برای آن ها رضایت بخش نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The earthquake caused the entire house to vacillate.
[ترجمه یعقوبی] زمین لرزه باعث شد که کل خانه نوسان کند ( بلرزد ) .
|
[ترجمه گوگل]زمین لرزه باعث شد کل خانه متزلزل شود
[ترجمه ترگمان]زلزله کل خانه را به vacillate رساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The writer seems to vacillate between approving of Collins' actions and finding them disgusting.
[ترجمه امیررضا پورکاظم] به نظرمیرسد نویسنده در مورد درستی کارهای کولین یا بد بودنشان ( چندش اور ) تردید دارد.
|
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که نویسنده بین تایید اقدامات کالینز و منزجر کننده بودن آنها در نوسان است
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد نویسنده در بین تایید اقدامات کالینز و پیدا کردن آن ها نفرت انگیز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I go back and I vacillate about it.
[ترجمه Eileen] من به عقب می روم و متزلزل می شوم راجع به آن
|
[ترجمه گوگل]به عقب برمی گردم و در مورد آن تردید دارم
[ترجمه ترگمان]برمی گردم و در این مورد تردید می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She was decisive and she did not vacillate, and once committed she intended to win.
[ترجمه گوگل]او قاطع بود و تزلزل نکرد و زمانی که متعهد شد قصد داشت برنده شود
[ترجمه ترگمان]او مصمم بود و متزلزل نبود، و زمانی متعهد شد که پیروز شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The longer you vacillate the less time you'll have to do anything worthwhile.
[ترجمه گوگل]هر چه بیشتر متزلزل شوید زمان کمتری برای انجام هر کاری ارزشمند خواهید داشت
[ترجمه ترگمان]هر چه بیشتر در این مورد تردید کنی، باید هر کاری را با ارزش انجام بدهی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. This time, they did not vacillate.
[ترجمه گوگل]این بار آنها متزلزل نشدند
[ترجمه ترگمان]این بار متزلزل نبودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They vacillate between options as diverse as architecture and dog training, surgery and singing.
[ترجمه گوگل]آنها بین گزینه های متنوعی مانند معماری و آموزش سگ، جراحی و آواز در نوسان هستند
[ترجمه ترگمان]آن ها بین گزینه ها به اندازه معماری و آموزش سگ، جراحی و خوانندگی استفاده می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. How often we vacillate back and forth, pro and conning things to death.
[ترجمه گوگل]هر چند وقت یکبار ما به این سو و آن سو متزلزل می‌شویم و همه چیز را به مرگ محکوم می‌کنیم
[ترجمه ترگمان]چه بسا ما بارها و بارها به عقب و جلو عادت می کنیم و با هم به سوی مرگ روان می شویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. But a few cadres started to vacillate.
[ترجمه گوگل]اما تعدادی از کادرها شروع به نوسان کردند
[ترجمه ترگمان]اما چند کادر شروع به vacillate کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Don't vacillate about asking for assistance if you need it.
[ترجمه گوگل]در صورت نیاز در مورد درخواست کمک تردید نکنید
[ترجمه ترگمان]اگه بهش احتیاج داشتی، از من کمک بخواه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مردد بودن (فعل)
be uncertain, be unsure, hesitate, linger, oscillate, vacillate, wobble

تلو تلو خوردن (فعل)
swing, reel, oscillate, vacillate, stagger, dodder, stumble, wobble, lurch, totter, teeter

نوسان کردن (فعل)
swing, oscillate, vacillate, fluctuate, vibrate, jib, waver

جنبیدن (فعل)
move, wiggle, vacillate, wag, vibrate, wobble

دو دل بودن (فعل)
vacillate, waver, scruple

تردید داشتن (فعل)
vacillate, stagger, scruple

دل دل کردن (فعل)
vacillate

انگلیسی به انگلیسی

• sway to and from, fluctuate; hesitate, waver
if you vacillate between two alternatives or choices, you keep changing your mind; a formal word.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : vacillate
✅️ اسم ( noun ) : vacillation
✅️ صفت ( adjective ) : vacillating
✅️ قید ( adverb ) : _
مردد بودن
تردید داشتن
قادر به تصمیم گیری نبودن

Waffle
Waver back and forth
Hesitate
• But I had vacillated for another seven months
before deciding to leave everything behind
. and make the trip

تردید داشتن
1. این دست و آن دست کردن و اهمال کاری
مشابه مفهوم واژه Procrastinate که این هم به معنای وقت کشی و اهمال کاری است
2. معنای دوم اشاره به وضعیت نوسانی ( oscillate ) در عقیده و تصمیم دارد
"I vacillated between teaching and journalism"
دل دل کردن ، تعلل گردن

بپرس