[ترجمه گوگل]من خیلی سفت بودم [ترجمه ترگمان] من خیلی نگران بودم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Relax! You're getting too uptight about it.
[ترجمه گوگل]آروم باش! شما در مورد آن بیش از حد نگران می شوید [ترجمه ترگمان]! آروم باش تو داری بیش از حد بهش فکر می کنی [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Don't get uptight about the exam - just do your best.
[ترجمه گوگل]در مورد امتحان غمگین نشوید - فقط تمام تلاش خود را بکنید [ترجمه ترگمان]نگران امتحانات نباش - فقط سعی ات رو بکن [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. He gets all uptight if anyone criticizes him!
[ترجمه گوگل]اگر کسی از او انتقاد کند کلافه می شود! [ترجمه ترگمان]اگه کسی بهش حمله کنه همه چیز رو خراب می کنه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. I remember him when he was an uptight teenager.
[ترجمه گوگل]او را به یاد می آورم زمانی که او نوجوانی تنومند بود [ترجمه ترگمان]وقتی نوجوون بوده اونو یادمه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Penny never got uptight about exams.
[ترجمه گوگل]پنی هرگز در مورد امتحانات ناراحت نشد [ترجمه ترگمان] پنی هیچوقت در مورد امتحان ناراحت نشد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Offers of help just make him uptight.
[ترجمه گوگل]پیشنهادات کمکی فقط او را سرگردان می کند [ترجمه ترگمان]پیشنهاد کمک به اون فقط برای اونه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. You were an uptight person all my life.
[ترجمه بنیامین رئوف] تو در تمام زندگی، یه آدم عصبی بودی.
|
[ترجمه گوگل]تو در تمام زندگی من یک آدم سرسخت بودی [ترجمه ترگمان]تو کل زندگیم یه آدم عصبی بودی [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. He's an uptight devil, only interested in giving orders and having them obeyed.
[ترجمه بنیامین رئوف] اون یه شیطان عصبیه، فقط عاشق دستور دادن و به اطاعت درآوردنشونه.
|
[ترجمه گوگل]او یک شیطان سرسخت است، فقط به دادن دستور و اطاعت از آنها علاقه دارد [ترجمه ترگمان]شیطان uptight است، فقط به دستور دادن علاقه دارد و آن ها را اطاعت می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. Lately people seem to be so uptight.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد اخیراً مردم آنقدر درهم تنیده هستند [ترجمه ترگمان]اخیرا مردم به نظر خیلی عصبی میان [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• annoyed, pressured, tense (informal) someone who is uptight is tense or annoyed about something but is not saying so directly; an informal word.
پیشنهاد کاربران
نچسب
Antonym : affectionate : متضاد خونگرم سرد و مقرراتی
مقرراتی دوستان دقت بفرمایید که چطور این واژه چندین معنا رو مثل عصبی بودن و نگران بودن و غیره رو در خودش دارد؛ این صفت برای آدمی به کار میره که یکسری مقررات و چارچوبی برای خودش وضع کرده که باعث میشه این فرد سرد و بی روح و بی احساس باشه، و اگه اون مقررات رو رعایت نکنید عصبی میشه، و در برخی موقعیت ها نگران هست که نکنه اون مقررات نقض بشه و . . . . . ... [مشاهده متن کامل]
Stop being so uptight and let loose a little
نگران
عصا قورت داده مقید انضباطی
مقید ( کسی که قضاوت دیگران برایش مهم است. )
پخمه
فرد عصبی و دلخوری که دلیل دلخوریش را بیان نمی کنه و منفعل پرخاشگر هست . باید مخاطبش با حدس و گمان بفهمه اون چشه ؟ خدا نصیب گرگ بیابون نکنه
حرص خوردن
یبس
ادم یبس ، جدی
سختگیر
آدم جوشی
۱ - کسی که زندگی رو خیلی سخت گرفته A person who overly controls everything can't relax and enjoy life ۲ - قدیمی مسلک، متعصب conservative، Straight laced ( or strait ( laced