قید ( adverb )
عبارات: kick upstairs
عبارات: kick upstairs
• (1) تعریف: on or toward an upper floor; up the stairs.
- The kitchen and living room are on the main floor, and the bedrooms are upstairs.
[ترجمه گوگل] آشپزخانه و اتاق نشیمن در طبقه اصلی و اتاق خواب ها در طبقه بالا قرار دارند
[ترجمه ترگمان] آشپزخانه و اتاق نشیمن طبقه اصلی است و اتاق خواب ها طبقه بالا هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آشپزخانه و اتاق نشیمن طبقه اصلی است و اتاق خواب ها طبقه بالا هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He went upstairs to get his glasses.
[ترجمه محمد] اون رفت بالا تا عینکش رو برداره|
[ترجمه رزی] او برای براداشتن عینکش به طبقه ی بالا رفت|
[ترجمه Reza] او برای برداشتن عینک خود به طبقه بالا رفت|
[ترجمه گوگل] رفت بالا تا عینکش را بیاورد[ترجمه ترگمان] به طبقه بالا رفت تا عینکش را بردارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: at or to a superior position.
- The unit manager was moved upstairs to a vice presidency.
[ترجمه گوگل] مدیر واحد به طبقه بالا به معاونت ریاست منتقل شد
[ترجمه ترگمان] مدیر واحد به طبقه بالا رفت تا به سمت معاونت ریاست جمهوری منصوب شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] مدیر واحد به طبقه بالا رفت تا به سمت معاونت ریاست جمهوری منصوب شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
• : تعریف: of, pertaining to, or positioned in an upper story of a building.
- the upstairs renovations
- an upstairs bedroom
[ترجمه گوگل] یک اتاق خواب طبقه بالا
[ترجمه ترگمان] اتاق خواب طبقه بالا،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اتاق خواب طبقه بالا،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: (usu. used with a sing. verb) the upper story or stories of a building; the floors above ground level.
- He showed them the upstairs of the house.
[ترجمه گوگل] طبقه بالای خانه را به آنها نشان داد
[ترجمه ترگمان] در طبقه بالا خانه را به آن ها نشان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] در طبقه بالا خانه را به آن ها نشان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید