untwist

/ənˈtwɪst//ˈʌnˈtwɪst/

معنی: جدا کردن، گشودن، باز کردن، واتابیدن
معانی دیگر: رجوع شود به: untwine، خار کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: untwists, untwisting, untwisted
• : تعریف: to undo the twisted parts of by turning in the other direction; untwine.
متضاد: twist
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to become unwound or untwined.

جمله های نمونه

1. He untwisted the wire off the champagne bottle, and the cork popped and shot to the ceiling.
[ترجمه گوگل]سیم را از روی بطری شامپاین باز کرد و چوب پنبه ترکید و به سقف شلیک کرد
[ترجمه ترگمان]او سیم را از بطری شامپاین بیرون آورد و چوب پنبه بطری را باز کرد و به سقف اصابت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. These voltages make the crystals untwist in varying degrees to filter light into varying shades of color.
[ترجمه گوگل]این ولتاژها باعث می‌شوند که کریستال‌ها در درجات مختلف باز شوند تا نور را به رنگ‌های مختلف فیلتر کنند
[ترجمه ترگمان]این ولتاژها the ها را در درجات مختلف برای فیلتر کردن نور به رنگ های مختلف رنگ می سازند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The rolling pressure on high speed untwist wire rod mill was measured firstly and succeeded internationally for optimizing technology, pass design, and management of the plant.
[ترجمه گوگل]فشار نورد در آسیاب میله سیمی با سرعت بالا در ابتدا اندازه گیری شد و در سطح بین المللی برای بهینه سازی فناوری، طراحی پاس، و مدیریت کارخانه موفق شد
[ترجمه ترگمان]فشار بالا بر روی آسیای میله ای با سرعت بالا اندازه گیری شد و در سطح بین المللی برای بهینه سازی تکنولوژی، طراحی گذر، و مدیریت نیروگاه موفق شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Test for strongest, untwist and split impatient of the ferro - concrete products.
[ترجمه گوگل]تست قوی ترین، باز شدن و شکافتن محصولات فرو بتن
[ترجمه ترگمان]تست برای قوی ترین، untwist و split از محصولات ferro - بتن پاشیده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I was like Kiki, my pet bird in Saigon, tongue untwisted and sloughed of its rough and thick exterior.
[ترجمه گوگل]من مثل کیکی بودم، پرنده خانگی ام در سایگون، زبانش پیچ خورده و از بیرون خشن و ضخیمش جدا شده بود
[ترجمه ترگمان]من مانند Kiki، پرنده دست آموز ام در سایگون، زبان untwisted و sloughed ظاهر خشن و ضخیم آن بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Polarization makes the micro - crystal growth from twist to untwist, thus the characteristic loop pattern disappears gradually.
[ترجمه گوگل]پلاریزاسیون باعث رشد میکرو کریستال از پیچ به پیچ می شود، بنابراین الگوی حلقه مشخصه به تدریج ناپدید می شود
[ترجمه ترگمان]قطبش، رشد ریز - بلور را از پیچش به untwist می سازد، در نتیجه الگوی حلقه مشخصه به تدریج ناپدید می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. With my weakened legs there was no way I could untwist myself and stand upright.
[ترجمه گوگل]با پاهای ضعیفم هیچ راهی وجود نداشت که بتوانم خودم را باز کنم و راست بایستم
[ترجمه ترگمان]با پاهای سست و ضعیف من هیچ راهی وجود نداشت که بتوانم خودم را رها کنم و راست بایستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. In this article, we primarily introduce their principles and the initial application in evaluating the influencing factors of LV twist and untwist.
[ترجمه گوگل]در این مقاله اصولاً به معرفی اصول آنها و کاربرد اولیه در ارزیابی عوامل تأثیرگذار پیچ و تاب و بازکردن LV می پردازیم
[ترجمه ترگمان]در این مقاله، ابتدا اصول آن ها و کاربرد ابتدایی در ارزیابی عوامل موثر پیچش LV و untwist را معرفی می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Allow any part of the subtle bodies that is twisted to untwist and separate from any other that one is intertwined with.
[ترجمه گوگل]اجازه دهید هر قسمتی از بدن های ظریف که پیچ خورده است باز شود و از هر قسمت دیگری که با آن در هم تنیده شده است جدا شود
[ترجمه ترگمان]اجازه دهید به هر بخشی از بدن ظریفی که به untwist پیچیده شده و از هر چیز دیگری که با آن درهم تنیده است جدا شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It may then be bent or crumpled, but on reheating, will violently untwist, reforming its original shape.
[ترجمه گوگل]سپس ممکن است خم شود یا مچاله شود، اما با گرم کردن مجدد، به شدت باز می شود و شکل اصلی خود را تغییر می دهد
[ترجمه ترگمان]آن وقت ممکن است خم شده و یا مچاله شود، اما در reheating، به شدت untwist خواهد شد و شکل اصلی آن را اصلاح خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Alice crouched down among the trees as well as she could, for her neck kept getting entangled among the branches, and every now and then she had to stop and untwist it.
[ترجمه گوگل]آلیس تا جایی که می‌توانست در میان درختان خم شد، زیرا گردنش مدام در میان شاخه‌ها گیر می‌کرد و هرازگاهی مجبور می‌شد بایستد و آن را باز کند
[ترجمه ترگمان]آلیس تا آنجا که می توانست میان درختان قوز کرده بود، زیرا گردنش در میان شاخه ها گیر کرده بود، و گاه مجبور بود بایستد و آن را باز کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جدا کردن (فعل)
chop, cut off, disconnect, intercept, rupture, analyze, choose, part, divide, dispart, amputate, separate, unzip, detach, segregate, try, calve, select, rive, cleave, unlink, pick out, sequester, insulate, dissociate, disassociate, individuate, disunite, draw off, enisle, excide, exscind, lixiviate, uncouple, prescind, seclude, sequestrate, sever, sunder, untwist

گشودن (فعل)
open, unbrace, auspicate, unfurl, unlock, untie, unlace, inaugurate, untwine, unbolt, unhinge, unknit, unloose, untwist

باز کردن (فعل)
undo, open, unfold, disclose, pick, solve, untie, unfix, unscrew, unpack, unwind, unwrap, disengage, disentangle, splay, unbend, unroll, unbolt, unclasp, unclose, unfasten, unhinge, unhitch, unknit, untwist

واتابیدن (فعل)
untwist

تخصصی

[نساجی] بازکردن تاب(نخ)

انگلیسی به انگلیسی

• undo something that is twisted; untie a knot; solve

پیشنهاد کاربران

بپرس