unsparing

/ənˈsperɪŋ//ʌnˈspeərɪŋ/

معنی: سخت، ظالم، بی دریغ، اسراف کننده
معانی دیگر: پر سخاوت، پر ریخت و پاش، بی مضایقه، دست و دل باز، فراوان

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: unsparingly (adv.), unsparingness (n.)
(1) تعریف: giving generously; liberal.
متضاد: sparing
مشابه: bounteous, bountiful, liberal, profuse

- We were unsparing in our donations.
[ترجمه گوگل] ما در کمک‌های خود کم‌کم بودیم
[ترجمه ترگمان] ما در مورد کمک های مالی ما سختگیر بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: harsh or strict; merciless.
متضاد: sparing
مشابه: pitiless, remorseless, ruthless, truculent

- unsparing discipline
[ترجمه گوگل] نظم بی دریغ
[ترجمه ترگمان] unsparing
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Nijinsky was unsparing in his demands for perfection.
[ترجمه گوگل]نیژینسکی در خواسته‌های خود برای کمال بی‌دریغ بود
[ترجمه ترگمان]Nijinsky در خواسته های خود برای کمال سختگیر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He is unsparing of his own peace and comfort.
[ترجمه گوگل]او از آرامش و آسایش خود دریغ نمی کند
[ترجمه ترگمان]او در مورد آرامش و راحتی خودش سختگیر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She is unsparing in her criticism.
[ترجمه مریم سالک زمانی] او صریح و بی گذشت، انتقاد می کند.
|
[ترجمه گوگل]او در انتقاد خود کم لطفی می کند
[ترجمه ترگمان]او در مورد انتقاد از او سختگیر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Opera, assayed Alidoro with typical unsparing elegance.
[ترجمه گوگل]اپرا، علیدورو را با ظرافت معمولی بی دریغ ارزیابی کرد
[ترجمه ترگمان]اپرا، که با وقاری معمولی سبک و سنگین شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. But unsparing in his pressing of points he thought vital, and eternally urging the need for money.
[ترجمه گوگل]اما در فشار دادن به نکات، او را حیاتی می‌دانست و همیشه بر نیاز به پول تاکید می‌کرد
[ترجمه ترگمان]اما با تمام وجود اصرار می کرد که به پول احتیاج دارد و پیوسته به پول احتیاج دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. These adjectives mean unsparing and exacting with respect to discipline or control.
[ترجمه گوگل]این صفت ها به معنای بی احتیاطی و سخت گیری نسبت به نظم یا کنترل است
[ترجمه ترگمان]این صفت به معنای آن است که در زمینه انضباط و کنترل نسبت به آن ها سختگیر و سختگیر باشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Officers unsparing in training their men, to a point which U. S. trainers would probably think insane.
[ترجمه گوگل]افسرانی که در آموزش مردان خود بی وقفه هستند، تا جایی که احتمالاً مربیان آمریکایی آن را دیوانه می پندارند
[ترجمه ترگمان]افسرانی که در زمینه تعلیم و تربیت افراد خود سختگیر بودند، به نقطه ای رسیدند که در آن U اس مربیان احتمالا دیوانه خواهند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Mr. Hopkins has been unsparing of his own health.
[ترجمه گوگل]آقای هاپکینز به سلامتی خود بی اعتنا بوده است
[ترجمه ترگمان]آقای هاپکینز برای سلامتی خودش unsparing کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. There have been some pretty unsparing antientertainments just lately.
[ترجمه گوگل]اخیراً برخی از ضدسرگرمی‌های بسیار بی‌دردسر وجود داشته است
[ترجمه ترگمان] این اواخر یه سری اطلاعات جدید برای این کار وجود داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He was unsparing of praise [ in his offers of help ].
[ترجمه گوگل]او در ستایش [در پیشنهادهای کمکی خود] دریغ نمی کرد
[ترجمه ترگمان]او در مورد تحسین [ در پیشنهاد کمک ] سختگیر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The proof of true love is unsparing in criticism.
[ترجمه گوگل]اثبات عشق واقعی در نقد بی دریغ است
[ترجمه ترگمان]اثبات عشق واقعی به شدت مورد انتقاد و انتقاد قرار می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It is this highly entertaining yet unsparing "gloves off" approach to spousal spats that gives the film its voice.
[ترجمه گوگل]این رویکرد بسیار سرگرم‌کننده و در عین حال بی‌دردسر «دستکش‌ها» به جدال‌های همسران است که صدای آن را به فیلم می‌دهد
[ترجمه ترگمان]این موضوع بسیار جالب است و در عین حال از آن ها برای استفاده از spats استفاده می کند که به فیلم صدای خود را می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He is equally unsparing about Muslims who move to the West and then take up terrorism.
[ترجمه گوگل]او به همان اندازه در مورد مسلمانانی که به غرب نقل مکان می کنند و سپس تروریسم را به دست می گیرند، کم لطفی می کند
[ترجمه ترگمان]او به همان اندازه در مورد مسلمانانی که به غرب می روند و سپس تروریسم را اشغال می کنند، سختگیر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He was unsparing of praise.
[ترجمه گوگل]او در ستایش بی امان بود
[ترجمه ترگمان]او را به خاطر ستایش و ستایش قرار داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The documentary went through all the graphic details of the operation in unsparing detail.
[ترجمه گوگل]این مستند تمام جزئیات گرافیکی عملیات را با جزییات بی دریغ مرور کرد
[ترجمه ترگمان]این مستند از طریق تمام جزئیات گرافیکی این عملیات، به طور دقیق، مورد بررسی قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سخت (صفت)
firm, hard, rigid, serious, solid, difficult, stringent, laborious, dogged, adamantine, tough, strict, strong, sticky, troublesome, exquisite, chronic, heavy, formidable, grim, demanding, arduous, ironclad, indomitable, austere, exacting, severe, stout, rugged, grave, intense, violent, callous, inexorable, trenchant, tense, crusty, difficile, trying, dour, intolerable, flinty, stony, petrous, hard-shell, irresistible, insupportable, inflexible, insufferable, labored, steely, rigorous, rocky, unsparing

ظالم (صفت)
wroth, grim, cruel, oppressive, unjust, ruthless, remorseless, unsparing

بی دریغ (صفت)
unsparing

اسراف کننده (صفت)
unsparing

انگلیسی به انگلیسی

• pitiless, cruel; generous, not stingy

پیشنهاد کاربران

صریح و بی گذشت
دو معنی دارد
1 - ظالم و بی رحم
merciless; severe.
"he is unsparing in his criticism of the arms trade"
2 - بی دریغ یا فراوان
given freely and generously.
"she had won her mother's unsparing approval"
بی رحم. خشن

بپرس