unnatural

/ənˈnæt͡ʃərəl//ʌnˈnæt͡ʃrəl/

معنی: غیر طبیعی، بر خلاف اصول طبیعت، ناسرشت
معانی دیگر: ناسرشتی، (گیلکی) آچون، ساختگی، وانمودین، تصنعی، مصنوعی، خبیث، بد، ناهنجار، نابهنجار، ناروال، غیر عادی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: unnaturally (adv.), unnaturalness (n.)
(1) تعریف: contrary to or violating natural laws or processes.
مترادف: freak
متضاد: natural
مشابه: anomalous, eerie, extraordinary, peculiar, preternatural, supernatural, uncanny, uncommon, unearthly, unusual, weird

(2) تعریف: differing from the character, nature, or normal pattern of an individual, society, or the like.
مترادف: aberrant, abnormal, anomalous, deviant
متضاد: natural, normal
مشابه: foreign, irregular, odd, perverted, queer, stiff, strange, uncommon

(3) تعریف: not genuine or sincere; artificial or contrived.
مترادف: artificial
متضاد: genuine, natural
مشابه: affected, contrived, forced, insincere, phony, plastic, stilted, theatrical, wooden

(4) تعریف: lacking or contrary to normal human feelings; monstrous; inhuman.
مترادف: inhuman
متضاد: human, natural
مشابه: aberrant, abnormal, cold-blooded, grotesque, monstrous

جمله های نمونه

1. unnatural phenomena
پدیده های غیر طبیعی

2. an unnatural smile
لبخند ساختگی

3. the unnatural son who killed his own father
پسر خبیثی که پدر خود را کشت

4. a man of unnatural leanings
مردی با تمایلات غیر طبیعی

5. It seems unnatural for a child to spend so much time alone.
[ترجمه گوگل]به نظر غیرطبیعی است که کودک زمان زیادی را تنها بگذراند
[ترجمه ترگمان]برای یک بچه به نظر غیرطبیعی می آید که این همه وقت را تنها بگذراند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. His face turned an unnatural shade of purple.
[ترجمه گوگل]صورتش به رنگ ارغوانی غیرطبیعی درآمد
[ترجمه ترگمان]صورت او سایه ای غیر طبیعی از بنفش شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It was very cold, which seemed unnatural for late spring.
[ترجمه گوگل]هوا خیلی سرد بود که برای اواخر بهار غیر طبیعی به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]هوا بسیار سرد بود و در بهار به نظر غیرطبیعی می آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Did her behaviour seem unnatural in any way?
[ترجمه گوگل]آیا رفتار او به هیچ وجه غیر طبیعی به نظر می رسید؟
[ترجمه ترگمان]رفتارش غیر طبیعی به نظر می رسید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. There was an unnatural silence and then a scream.
[ترجمه گوگل]سکوتی غیرطبیعی بود و بعد جیغی
[ترجمه ترگمان]سکوتی غیر طبیعی برقرار شد و بعد جیغ کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The altered landscape looks unnatural and weird.
[ترجمه گوگل]منظره تغییر یافته غیر طبیعی و عجیب به نظر می رسد
[ترجمه ترگمان]چشم انداز عوض شده غیر طبیعی و غیر طبیعی به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Her leg was bent at an unnatural angle.
[ترجمه گوگل]پایش با زاویه ای غیر طبیعی خم شده بود
[ترجمه ترگمان]پایش به زاویه غیر طبیعی خم شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I don't trust air travel - it's unnatural.
[ترجمه گوگل]من به سفر هوایی اعتماد ندارم - این غیر طبیعی است
[ترجمه ترگمان]من به سفر هوایی اعتماد ندارم - غیر طبیعی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Julia's laugh seemed forced and unnatural.
[ترجمه گوگل]خنده جولیا اجباری و غیر طبیعی به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]خنده جولیا به زور و غیرطبیعی به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. To my mind, a hairless armpit looks unnatural.
[ترجمه گوگل]به نظر من، زیر بغل بدون مو غیر طبیعی به نظر می رسد
[ترجمه ترگمان]به نظر من، یه بغل بی موی غیر طبیعی به نظر میاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. There is no reasonable cause to suspect an unnatural death.
[ترجمه گوگل]هیچ دلیل معقولی برای مشکوک شدن به مرگ غیرطبیعی وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]هیچ دلیل منطقی وجود نداره که به یه مرگ غیر طبیعی مظنون بشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Stella felt unnatural in their company, as if she was acting a part.
[ترجمه گوگل]استلا در شرکت آنها احساس غیرطبیعی می کرد، انگار که او نقشی را ایفا می کرد
[ترجمه ترگمان]استلا در جمع آن ها غیرطبیعی بود، انگار داشت نقش بازی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. It was unnatural for the room to be so tidy.
[ترجمه گوگل]غیرطبیعی بود که اتاق اینقدر مرتب باشد
[ترجمه ترگمان]برای این اتاق خیلی مرتب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

غیر طبیعی (صفت)
preposterous, sophisticated, uncanny, supernatural, factitious, factitive, unnatural, subnormal, preternatural

بر خلاف اصول طبیعت (صفت)
unnatural

ناس رشت (صفت)
unnatural

انگلیسی به انگلیسی

• not natural, abnormal, aberrant; artificial, insincere; cruel
if something is unnatural, it is strange and rather frightening, because it is different from what you normally expect.
unnatural behaviour seems artificial and not typical.

پیشنهاد کاربران

بپرس