• : تعریف: not able to be understood, as spoken or written language. • مترادف: incomprehensible, indecipherable • متضاد: articulate, comprehensible, intelligible • مشابه: garbled, inarticulate, incoherent, meaningless, muddled, obscure, rambling
- The toddler's mother understands what he's saying, but his speech is unintelligible to others.
[ترجمه گوگل] مادر کودک نوپا می فهمد چه می گوید، اما گفتار او برای دیگران نامفهوم است [ترجمه ترگمان] مادر کودک نوپا می فهمد که چه می گوید، اما حرف او برای دیگران نامفهوم است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. some of your english sentences are quite unintelligible
برخی از جمله های انگلیسی شما کاملا نامفهوم است.
2. Unintelligible legislation is the negation of the rule of law and of parliamentary democracy.
[ترجمه گوگل]قانونگذاری نامفهوم نفی حاکمیت قانون و دموکراسی پارلمانی است [ترجمه ترگمان]قانون Unintelligible نفی حکومت قانون و دموکراسی پارلمانی است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. Dolphin sounds are unintelligible to humans.
[ترجمه حمید سانی] صدای دلفین ها برای انسان مبهم وپیچیده است
|
[ترجمه گوگل]صدای دلفین برای انسان غیرقابل درک است [ترجمه ترگمان]صدای دلفین برای انسان ها نامفهوم است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. She turned away and muttered something unintelligible.
[ترجمه گوگل]برگشت و چیزی نامفهوم زمزمه کرد [ترجمه ترگمان]او برگشت و چیزی نامفهوم زیر لب گفت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه گوگل]فیلمنامه او نامفهوم بود [ترجمه ترگمان]متن او نامفهوم بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. She muttered something unintelligible and lapsed into silence.
[ترجمه گوگل]او چیزی نامفهوم زمزمه کرد و در سکوت فرو رفت [ترجمه ترگمان]چیزی نامفهوم زیر لب زمزمه کرد و به خاموشی گرایید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. The reply, a weird breathing sound, and an unintelligible, totally alien jabbering.
[ترجمه گوگل]پاسخ، صدای تنفس عجیب و غریب، و غرغر نامفهوم و کاملاً بیگانه [ترجمه ترگمان]این جواب، صدایی عجیب و غریب و نامفهوم و نامفهوم و نامفهوم و نامفهوم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. He muttered something unintelligible.
[ترجمه گوگل]او چیزی غیرقابل درک زمزمه کرد [ترجمه ترگمان]زیر لب چیزی نامفهوم گفت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Dolphin sounds are unintelligible to humans, and cover a larger range of frequencies than we can hear or differentiate.
[ترجمه گوگل]صداهای دلفین برای انسان غیرقابل درک است و طیف وسیع تری از فرکانس ها را پوشش می دهد که ما می توانیم بشنویم یا متمایز کنیم [ترجمه ترگمان]صداهای دلفین برای انسان ها نامفهوم هستند و گستره وسیعی از فرکانس ها را نسبت به صداهای مختلف پوشش می دهند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. It is most annoying to have unintelligible chattering somewhere behind you whilst watching the fish or beating the eggs.
[ترجمه گوگل]آزاردهنده ترین این است که وقتی ماهی را تماشا می کنید یا تخم مرغ ها را می زنید، پشت سرتان پچ پچ های نامفهومی داشته باشید [ترجمه ترگمان]خیلی آزار دهنده است که یک جایی پشت سر هم حرف بزنیم و ماهی را تماشا کنیم یا تخم مرغ را کتک بزنیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Most of these symbols, though unintelligible to the lay public, hold great meaning and value to the nurses.
[ترجمه گوگل]بسیاری از این نمادها، اگرچه برای عموم مردم غیرقابل درک هستند، اما برای پرستاران معنا و ارزش زیادی دارند [ترجمه ترگمان]بسیاری از این نشانه ها، اگر چه برای مردم عادی قابل فهم نبود، ارزش و ارزش زیادی برای پرستاران داشت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Sometimes, even speech in an unintelligible foreign language can be illuminating.
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات، حتی گفتار در یک زبان خارجی نامفهوم می تواند روشنگر باشد [ترجمه ترگمان]گاهی حتی سخن گفتن در یک زبان خارجی نامفهوم می تواند روشن باشد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. She croaked something unintelligible.
[ترجمه گوگل]او چیزی نامفهوم را غر زد [ترجمه ترگمان]با صدای گرفته چیزی نامفهوم گفت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Jargon words usually sound ugly and unintelligible to outsiders.
[ترجمه گوگل]کلمات اصطلاحی معمولاً برای افراد خارجی زشت و نامفهوم به نظر می رسند [ترجمه ترگمان]کلمات jargon معمولا زشت و نامفهوم به نظر می رسند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید