unimportant

/əˌnɪmˈpɔːrtənt//ˌʌnɪmˈpɔːtnt/

معنی: بی اهمیت، غیر قابل ملاحظه، غیر مهم
معانی دیگر: بی اهمیت، غیرمهم

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: of no meaning or value; not important.
مترادف: inconsequential, indifferent, insignificant, trivial
متضاد: cardinal, consequential, critical, crucial, imperative, important, relevant, sacred, serious, significant, vital, weighty
مشابه: all the same, minor, niggling, petty, slight

- Wearing a tie to the interview seemed unimportant to him, but his mother insisted on it.
[ترجمه گوگل] بستن کراوات در مصاحبه برای او بی اهمیت به نظر می رسید، اما مادرش بر آن اصرار داشت
[ترجمه ترگمان] با پوشیدن کراوات به این مصاحبه اهمیتی نداشت، اما مادرش اصرار داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I finally deleted all my unimportant emails.
[ترجمه گوگل] بالاخره تمام ایمیل های بی اهمیتم را پاک کردم
[ترجمه ترگمان] بالاخره تمام ایمیل ها رو پاک کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her own needs seemed unimportant to her when she was raising her children.
[ترجمه گوگل] زمانی که بچه هایش را بزرگ می کرد نیازهای خودش برایش بی اهمیت به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان] وقتی بچه هاش را بزرگ می کرد، نیازهای او برایش مهم نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: not powerful or respected.
متضاد: important, prominent

- I was only an unimportant clerk in that company, and no one ever cared about my opinion.
[ترجمه گوگل] من فقط یک کارمند بی اهمیت در آن شرکت بودم و هیچ کس به نظر من اهمیت نمی داد
[ترجمه ترگمان] من در این شرکت فقط یک کارمند بی اهمیت بودم و هیچ کس به عقیده من اهمیت نمی داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a man who is relatively unimportant
آدمی که نسبتا کم اهمیت است

2. don't obfuscate the main issue by giving unimportant details
مطلب اصلی را با آوردن جزئیات کم اهمیت مبهم نکن.

3. Block out this unimportant detail at the top of your picture.
[ترجمه گوگل]این جزئیات بی اهمیت را در بالای تصویر خود مسدود کنید
[ترجمه ترگمان]این جزئیات بی اهمیت را در بالای تصویر خودتان ببندید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Where have you been unimportant important is that you will not come back.
[ترجمه گوگل]جایی که شما بی اهمیت بوده اید مهم این است که دیگر برنمیگردید
[ترجمه ترگمان]مهم مهم این است که تو برنگردی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. In the word " unimportant ", " un - " is a prefix.
[ترجمه گوگل]در کلمه "غیر مهم"، "un -" پیشوند است
[ترجمه ترگمان]در کلمه \"بی اهمیت\"، \"un\" یک پیشوند است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It was an unimportant job, and paid very little.
[ترجمه گوگل]این یک کار بی اهمیت بود، و حقوق بسیار کمی داشت
[ترجمه ترگمان]شغل مهم و بی اهمیتی بود و خیلی کم پول می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Let's not quarrel about such unimportant matters.
[ترجمه گوگل]بیایید سر این مسائل بی اهمیت دعوا نکنیم
[ترجمه ترگمان]بیا با این مسائل بی اهمیت بحث نکنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I thought that cooking and housekeeping were unimportant, easy tasks.
[ترجمه گوگل]من فکر می کردم که آشپزی و خانه داری کارهای بی اهمیت و آسانی هستند
[ترجمه ترگمان]فکر می کردم پخت وپز و خانه داری مهم و پیش پاافتاده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She just laughed and dismissed the question as unimportant.
[ترجمه گوگل]او فقط خندید و سوال را بی اهمیت رد کرد
[ترجمه ترگمان]او فقط خندید و این سوال را بی اهمیت تلقی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He doesn't deign to talk to unimportant people like me.
[ترجمه گوگل]او راضی نیست با افراد بی اهمیتی مثل من صحبت کند
[ترجمه ترگمان]او حق ندارد با آدم های بی اهمیت مثل من حرف بزند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They dismissed the problem as unimportant.
[ترجمه گوگل]آنها مشکل را بی اهمیت تلقی کردند
[ترجمه ترگمان]مساله را بی اهمیت می شمردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. There's no point in arguing over something so unimportant.
[ترجمه گوگل]بحث کردن بر سر چیزی خیلی بی اهمیت فایده ای ندارد
[ترجمه ترگمان]بحث کردن در مورد یه چیز خیلی مهم نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. You should cut out the unimportant details.
[ترجمه گوگل]شما باید جزئیات بی اهمیت را حذف کنید
[ترجمه ترگمان]تو باید جزئیات بی اهمیت رو حذف کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Relatively speaking, this matter is unimportant.
[ترجمه گوگل]به طور نسبی، این موضوع بی اهمیت است
[ترجمه ترگمان]مهم نیست که صحبت کنیم، این موضوع اصلا مهم نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. When she gets nervous she fusses over unimportant details.
[ترجمه گوگل]وقتی عصبی می‌شود سر جزئیات بی‌اهمیت سر و صدا می‌کند
[ترجمه ترگمان]وقتی عصبی می شه از جزئیات بی اهمیت خودنمایی می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بی اهمیت (صفت)
immaterial, trifling, worthless, valueless, unmeaning, negligible, inconsiderable, unimportant, inconsequential, piddling, small-time, two-bit, weeny

غیر قابل ملاحظه (صفت)
petty, unimportant, unconsidered

غیر مهم (صفت)
unessential, unimportant

انگلیسی به انگلیسی

• inconsequential, insignificant, unnecessary
if something is unimportant, it has very little significance or importance.

پیشنهاد کاربران

be not worth a fig
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : unimportance
✅️ صفت ( adjective ) : unimportant
✅️ قید ( adverb ) : _

بپرس