unhook

/ənˈhʊk//ʌnˈhʊk/

معنی: رها کردن، شل کردن، از قلاب باز کردن
معانی دیگر: از قلاب در آوردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: unhooks, unhooking, unhooked
(1) تعریف: to remove from a hook or hooks.

(2) تعریف: to unfasten the hook or hooks of.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to become unhooked.

جمله های نمونه

1. Unhook me, would you?
[ترجمه گوگل]منو باز کن
[ترجمه ترگمان]منو ببخشید، میشه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The collar wouldn't unhook.
[ترجمه گوگل]یقه باز نمی شد
[ترجمه ترگمان]یقه اش باز نمی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I begin to unhook the keys.
[ترجمه گوگل]شروع به باز کردن کلیدها می کنم
[ترجمه ترگمان]شروع می کنم به باز کردن کلیدها
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Can you unhook this necklace for me?
[ترجمه گوگل]می توانید این گردنبند را برای من باز کنید؟
[ترجمه ترگمان]میتونی این گردن بند رو از من باز کنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Some officials claimed to unhook connections with the companies but still maintained close ties on the sly.
[ترجمه گوگل]برخی از مقامات مدعی شدند که ارتباط خود را با این شرکت ها قطع کرده اند، اما همچنان روابط نزدیک خود را به صورت حیله گر حفظ کرده اند
[ترجمه ترگمان]برخی از مقامات ادعا کردند که ارتباطاتی با این شرکت ها دارند اما هنوز روابط نزدیکی با این شرکت ها دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Dixon: Sometimes you land a small fish. You unhook him very carefully.
[ترجمه گوگل]دیکسون: گاهی اوقات شما یک ماهی کوچک را به زمین می آورید خیلی با احتیاط قلابش را باز می کنی
[ترجمه ترگمان]بعضی وقت ها تو یه ماهی کوچیک می گیری تو خیلی با دقت اونو باز می کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I stood on the low wall and tried to unhook the basket.
[ترجمه گوگل]روی دیوار پایین ایستادم و سعی کردم قلاب سبد را باز کنم
[ترجمه ترگمان]روی دیوار کوتاه ایستادم و سعی کردم سبد را باز کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Why don't you go starboard and see if you can unhook it?
[ترجمه گوگل]چرا به سمت راست نمی روی و ببینی می توانی آن را باز کنی؟
[ترجمه ترگمان]چرا به سمت راست نمیری و ببینی میتونی از قلاب درش بیاری یا نه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. While it might seem a waste of effort to use a collaboration and then unhook one of the main processing paths, remember that reuse is the key here.
[ترجمه گوگل]در حالی که ممکن است استفاده از یک همکاری و سپس جدا کردن یکی از مسیرهای اصلی پردازش، هدر دادن تلاش به نظر برسد، به یاد داشته باشید که استفاده مجدد در اینجا کلید اصلی است
[ترجمه ترگمان]در حالی که ممکن است به نظر یک هدر دادن تلاش برای استفاده از یک هم کاری و سپس تبدیل کردن یکی از مسیرهای اصلی پردازش به نظر برسد، به یاد داشته باشید که استفاده مجدد کلید اصلی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

رها کردن (فعل)
abandon, drop, unleash, release, liberate, leave, surrender, dispossess, unfold, let, loose, forgo, forsake, unfix, disencumber, shoot, disembarrass, disentangle, extricate, hang off, trigger, unbend, unhand, uncouple, unbolt, uncork, unfasten, unhook, unloose

شل کردن (فعل)
slack, unbrace, unscrew, loosen, relax, jellify, unbend, unbind, unhitch, unhook, unloose, unstring

از قلاب باز کردن (فعل)
unhook

انگلیسی به انگلیسی

• loosen (as from a hook), open or release by opening a hook; release from a dependency or an obligation
if you unhook a piece of clothing such as a bra, you unfasten the hooks on it.
if you unhook something, you remove it from a hook.

پیشنهاد کاربران

خاموش کردن
رها کردن از قلاب
رهایی از بند چیزی ( مثل افکار منفی )

بپرس