unflinching

/ənˈflɪnt͡ʃɪŋ//ʌnˈflɪnt͡ʃɪŋ/

معنی: پایدار، ثابت قدم، مصمم
معانی دیگر: پر اراده، دارای عزم راسخ، جا نخوردنی، کسی که تردید به خود راه نمی دهد، مصممانه

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: unflinchingly (adv.)
• : تعریف: not hesitating or drawing back; resolute; steadfast.
مشابه: dauntless, firm

- The war could not have been won without the help of their unflinching allies.
[ترجمه ایما محسنی] این مبارزه نمیتوانست بدون کمکِ متحدانِ ثابت قدم آن ها پیروز میدان باشد
|
[ترجمه گوگل] جنگ بدون کمک متحدان سرسخت آنها نمی توانست پیروز شود
[ترجمه ترگمان] جنگ امکان نداشت بدون کمک متفقین their پیروز شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They knew they would face unflinching opposition to their plan, and they prepared for it as well as they could.
[ترجمه گوگل] آن‌ها می‌دانستند که با مخالفت سرسختانه‌ای با طرح خود مواجه خواهند شد و تا آنجا که می‌توانستند برای آن آماده شدند
[ترجمه ترگمان] آن ها می دانستند که آن ها با مخالفت unflinching با برنامه خود مواجه خواهند شد و تا آنجا که می توانستند، برای آن آماده شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. It is a brave and unflinching account of prison life.
[ترجمه گوگل]این روایتی شجاعانه و سرکش از زندگی زندان است
[ترجمه ترگمان]این یه حساب شجاعانه و unflinching از زندگی زندان - ه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. This unflinching march to the brink does not make it inevitable that war will begin the moment the deadline expires.
[ترجمه گوگل]این راهپیمایی سرسختانه تا لبه پرتگاه آغاز جنگ را در لحظه پایان مهلت اجتناب ناپذیر نمی کند
[ترجمه ترگمان]این حرکت unflinching به لبه پرتگاه این امر را اجتناب ناپذیر نمی کند که جنگ لحظه ای را که موعد منقضی می شود آغاز کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Every song has an unflinching backbeat, a droll lyric and a concise guitar solo smack-dab in the middle.
[ترجمه گوگل]هر آهنگی دارای یک بک بیت بی‌نظیر، یک شعر درول و یک تک نوازی مختصر گیتار در وسط است
[ترجمه ترگمان]هر ترانه ای یک backbeat unflinching دارد، یک شعر خنده دار و یک گیتار concise کوتاه درست در وسط
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Alan was a kind of unflinching coward who lived into an era of absolute cowards.
[ترجمه گوگل]آلن نوعی بزدل سرسخت بود که در دوران ترسوهای مطلق زندگی می کرد
[ترجمه ترگمان]الن یه آدم ترسو و unflinching بود که در دوران of زندگی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. David Pountney s production melds lyrical symbolism with unflinching realism to unforgettable effect.
[ترجمه گوگل]ساخته دیوید پونتنی نمادگرایی غنایی را با رئالیسم تزلزل ناپذیر در هم می آمیزد و جلوه ای فراموش نشدنی را به وجود می آورد
[ترجمه ترگمان]تولید دیوید David Pountney melds lyrical with realism unflinching to effect unforgettable unforgettable unforgettable unforgettable unforgettable unforgettable unforgettable unforgettable unforgettable unforgettable unforgettable effect effect effect effect effect effect effect effect effect effect effect effect effect effect effect effect effect effect s s s s s
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. In politics Mr. Thorne was an unflinching conservative.
[ترجمه گوگل]در سیاست، آقای تورن محافظه کار سرسختی بود
[ترجمه ترگمان] در سیاست، آقای \"تورن\" یه محافظه کار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The Chinese people are strong, brave, firm and unflinching to fight again this disaster.
[ترجمه گوگل]مردم چین برای مبارزه دوباره با این فاجعه قوی، شجاع، محکم و سرسخت هستند
[ترجمه ترگمان]مردم چین قوی، شجاع، محکم و مصمم به مبارزه با این فاجعه هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It takes a completely unflinching look at highschool life today while providing no concrete answers.
[ترجمه گوگل]نگاهی کاملاً سرسختانه به زندگی امروز دبیرستان دارد در حالی که هیچ پاسخ مشخصی ارائه نمی دهد
[ترجمه ترگمان]امروزه نگاه کاملا unflinching به زندگی highschool دارد در حالی که هیچ پاسخ قطعی ارائه نمی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He holds his ground, fearless and unflinching.
[ترجمه گوگل]او بر زمین خود، بی باک و تزلزل ناپذیر استوار است
[ترجمه ترگمان]او زمین خود را نگه می دارد، بی باک و مصمم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. British justice of the time was grim and unflinching.
[ترجمه گوگل]دادگستری بریتانیا در آن زمان تیره و تار و تزلزل ناپذیر بود
[ترجمه ترگمان]عدالت بریتانیا در آن زمان عبوس و مصمم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Ruggedly built for unflinching pro-style handling and performance, the A850 shares the same 2 6 megapixel sensor and virtually all features of the flagship DSLR-A900, introduced last year.
[ترجمه گوگل]A850 که برای هندلینگ و عملکرد بی‌نظیر سبک حرفه‌ای ساخته شده است، از همان 2 سنسور 6 مگاپیکسلی و تقریباً تمام ویژگی‌های پرچمدار DSLR-A900 که سال گذشته معرفی شد، بهره می‌برد
[ترجمه ترگمان]ruggedly برای کنترل و عملکرد style - ساخته شده است، the دارای همان سنسور ۲ ۶ و تقریبا همه ویژگی های یک دوربین DSLR است که در سال گذشته معرفی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Cawperwood looked at his wife with unflinching eyes.
[ترجمه گوگل]کاپروود با چشمانی بی تاب به همسرش نگاه کرد
[ترجمه ترگمان]Cawperwood با چشمان unflinching به همسرش نگاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The commander, unflinching, continued to plead.
[ترجمه گوگل]فرمانده در حالی که تسلیم نشده بود به التماس ادامه داد
[ترجمه ترگمان]فرمانده با جدیت ادامه داد: فرمانده!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I was again using the cold, unflinching eye of the camera to probe a sick society.
[ترجمه گوگل]من دوباره از چشم سرد و لرزان دوربین برای بررسی یک جامعه بیمار استفاده می کردم
[ترجمه ترگمان]دوباره از نگاه سرد و unflinching دوربین برای بررسی یک جامعه بیمار استفاده کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پایدار (صفت)
abiding, stable, permanent, firm, constant, resistant, livelong, stanch, indissoluble, perdurable, faithful, changeless, unflinching, inexhaustible, undying, unfailing

ثابت قدم (صفت)
constant, consistent, steadfast, resolute, unflinching, staunch stanch, sure-footed

مصمم (صفت)
intent, determined, stalwart, resolute, unflinching, decided, resolved, having decided, having made up one's mind, manful

انگلیسی به انگلیسی

• not flinching

پیشنهاد کاربران

مثال؛
For instance, a war hero might be described as “unflinching” in the face of enemy fire.
In a difficult situation, one might say, “She faced the challenge with unflinching determination. ”
...
[مشاهده متن کامل]

A person might be praised for their unflinching honesty, “He always speaks the truth, no matter the consequences. ”

تزلزل ناپذیر
شخص :ثابت قدم
فعایت : راسخ ، پایمردانه ، مستحکم ، بدون تزلزل
The battalions continued to advance with unflinching courage.
این گردان ها به پیشروی ادامه دادند با رشادت های پایمردانه ( راسخ )
...
[مشاهده متن کامل]

In politics Mr. Thorne was an unflinching conservative.
در سیاست، آقای تورن یک محافظه کار ثابت قدم بود ( بدون تزلزل )

می توان �استوار� نیز معنا کرد.
جسور
مصمم - ثابت قدم - پایدار
flinch ::: جا خوردن ( از روی ترس یا تعجب )
unflinching ::: مصمم ( determined )

بپرس