undermine

/ˈəndərˌmaɪn//ˌʌndəˈmaɪn/

معنی: نقب زدن، تحلیل بردن، از زیر خراب کردن
معانی دیگر: (پایه ی چیزی را) سست کردن، آسیب رساندن، صدمه زدن، سوسه آمدن، تضعیف کردن، از زیر کندن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: undermines, undermining, undermined
مشتقات: underminer (n.)
(1) تعریف: to weaken the foundations of.
مترادف: undercut
متضاد: reinforce
مشابه: erode, scupper

- The dike is being undermined by water.
[ترجمه گوگل] دایک توسط آب در حال تخریب است
[ترجمه ترگمان] آب با آب تضعیف می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to gradually, secretly, or imperceptibly weaken and destroy.
مترادف: sap, undercut
متضاد: bolster, strengthen
مشابه: damage, destroy, erode, foil, frustrate, impair, mine, ruin, sabotage, scotch, subvert, thwart, weaken

- Her mother-in-law undermined her relationship with her husband.
[ترجمه گوگل] مادرشوهرش رابطه او با شوهرش را تضعیف کرد
[ترجمه ترگمان] مادر شوهر او رابطه او با همسرش را تضعیف کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The rumors undermined the candidate's credibility.
[ترجمه گوگل] این شایعات اعتبار نامزد را تضعیف کرد
[ترجمه ترگمان] این شایعات اعتبار نامزد را تضعیف کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. these activities undermine the minister's authority
این فعالیت ها قدرت وزیر را تضعیف می کند.

2. The scandal threatened to undermine the institution of the Presidency.
[ترجمه گوگل]این رسوایی تهدیدی برای تضعیف نهاد ریاست جمهوری بود
[ترجمه ترگمان]این رسوایی موجب از بین رفتن نهاد ریاست جمهوری شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Offering advice on each and every problem will undermine her feeling of being adult.
[ترجمه گوگل]ارائه مشاوره در مورد هر مشکلی احساس بزرگسالی او را تضعیف می کند
[ترجمه ترگمان]پیشنهاد مشاوره درباره هر یک از آن ها باعث می شود احساس فرد بالغ بودن را از بین ببرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He constantly tried to undermine her self-confidence.
[ترجمه مریم سالک زمانی] مدام در پی تضعیف اعتماد به نفس او بود.
|
[ترجمه گوگل]مدام سعی می کرد اعتماد به نفس او را تضعیف کند
[ترجمه ترگمان]او پیوسته سعی می کرد اعتماد به نفس خود را از بین ببرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The constant criticism was beginning to undermine her confidence.
[ترجمه گوگل]انتقاد مداوم شروع به تضعیف اعتماد به نفس او کرده بود
[ترجمه ترگمان]انتقاد مداوم به تدریج باعث از بین رفتن اعتماد به نفس او می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The prosecution did its best to undermine the credibility of the witness.
[ترجمه گوگل]دادستان تمام تلاش خود را برای تضعیف اعتبار شاهد انجام داد
[ترجمه ترگمان]دادستان نهایت تلاش خود را کرد تا اعتبار شهادت را از بین ببرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The continued fighting threatens to undermine efforts to negotiate an agreement.
[ترجمه گوگل]ادامه جنگ تهدیدی برای تضعیف تلاش ها برای مذاکره برای توافق است
[ترجمه ترگمان]نبرد ادامه دار تهدید می کند که تلاش ها برای مذاکره بر سر یک توافقنامه را تضعیف می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. A mole can undermine the strongest rampart.
[ترجمه گوگل]خال می تواند قوی ترین بارو را تضعیف کند
[ترجمه ترگمان]یک خبرچین می تواند قوی ترین دژ را از بین ببرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Western intelligence agencies are accused of trying to undermine the government.
[ترجمه گوگل]سازمان های اطلاعاتی غربی متهم به تلاش برای تضعیف دولت هستند
[ترجمه ترگمان]نهاده ای اطلاعاتی غرب متهم به تلاش برای تضعیف دولت هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The President's enemies are spreading rumours to undermine his authority.
[ترجمه گوگل]دشمنان رئیس جمهور برای تضعیف اقتدار او شایعاتی را منتشر می کنند
[ترجمه ترگمان]دشمنان رئیس جمهور شایعات را گسترش می دهند تا قدرت او را تضعیف کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The Red Army Faction tried to undermine the state by terror tactics .
[ترجمه گوگل]فراکسیون ارتش سرخ سعی کرد با تاکتیک های تروریستی دولت را تضعیف کند
[ترجمه ترگمان]گروه ارتش سرخ سعی کرد دولت را با استفاده از تاکتیک های تروریستی تضعیف کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. These incidents could seriously undermine support for the police.
[ترجمه گوگل]این حوادث می تواند به طور جدی حمایت از پلیس را تضعیف کند
[ترجمه ترگمان]این رویدادها می تواند به طور جدی حمایت پلیس را تضعیف کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He complained that we had tried to undermine his credibility within the company.
[ترجمه گوگل]او شکایت کرد که ما سعی کرده ایم اعتبار او را در شرکت تضعیف کنیم
[ترجمه ترگمان]او شکایت داشت که ما سعی کرده ایم اعتبار او را در شرکت تضعیف کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. His enemies are spreading rumours to undermine his authority.
[ترجمه گوگل]دشمنان او برای تضعیف اقتدار او شایعه پراکنی می کنند
[ترجمه ترگمان]دشمنان او شایعات را برای تضعیف قدرت او منتشر می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Economic aid tends to undermine the national independence of third world countries.
[ترجمه گوگل]کمک های اقتصادی تمایل دارد استقلال ملی کشورهای جهان سوم را تضعیف کند
[ترجمه ترگمان]کمک های اقتصادی باعث تضعیف استقلال ملی کشورهای جهان سوم می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نقب زدن (فعل)
burrow, bore, tunnel, undermine

تحلیل بردن (فعل)
stub, imbibe, undermine, use up, fiddle away

از زیر خراب کردن (فعل)
undermine

تخصصی

[عمران و معماری] از زیر خالی کردن

انگلیسی به انگلیسی

• dig under, dig under the foundations of; slowly weaken or injure; sabotage, subvert
to undermine a feeling or a system means to make it less strong or less secure.
if you undermine a person, or undermine their position or authority, you make their authority or position less secure, often by indirect methods.
if you undermine someone's efforts, or undermine their chances of achieving something, you do something which makes them less likely to succeed.

پیشنهاد کاربران

✍ توضیح: To weaken or damage something gradually or secretly ⚒️💥
🔍 مترادف: Erode
✅ مثال: His actions were intended to undermine her authority within the organization.
خراب کردن
All kinds of wage labour, or government handouts, tend to undermine traditional survival system.
کمبریج ۵
۱. نقب زدن. زیر ( جایی را ) خالی کردن. پی ( جایی را ) سست کردن ۲. تحلیل بردن. به تدریج ضعیف کردن
زایل کردن
نقش بر آب کردن
تضعیف کردن
خدشه دار کردن چیزی
سست کردن باور ها نسبت به چیزی
لکه دار کردن
تصورات کسی را نسبت به چیزی خراب کردن
تخطئه کردن؛ بنیان کنی
کساد شدن ( کار )
بی اهمیت جلوه دادن. کمرنگ کردن.
Jealous people will habitually undermine your accomplishment.
آدم های حسود معمولا موفقیت شما را کم اهمیت جلوه خواهند داد.
● تحلیل بردن
معنای دوستان
✅خدشه دار کردن - خدشه وارد کردن
✅کم اثر کردن
ForeignAffairs. com@
The uncertain future of the nuclear deal risks becoming a self - fulfilling prophecy. Doubts about the longevity of the agreement may convince businesses to steer clear of Iran, reducing Tehran’s interest in keeping the deal afloat and lowering the costs of another U. S. withdrawal. That will leave the agreement fundamentally unstable in the coming years, *undermining* its potential to serve as a firm foundation for subsequent negotiations or any broader improvement in U. S. - Iranian relations
...
[مشاهده متن کامل]

از بین بردن
خوار کردن_ کوچک شمردن
دست کم گرفتن

خدشه دار کردن
متزلزل کردن
تاثیر گذاشتن
کم اثر کردن
enfeeble
تحلیل بردن
تنزل، نابودسازی، نابود کردن، از بین بردن، فروپاشاندن، تخریب کردن، کم اهمیت/بی اهمیت ساختن
خدشه وارد کردن
منافات داشتن
دست کم گرفتن
زیرآب چیزی را زدن
زیر سوال بردن
تحت الشعاع قرار دادن
کمرنگ کردن، از اهمیت چیزی کاستن، از شدت چیزی کاستن
از بیخ درآوردن
از برجستگی چیزی کم کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٢)

بپرس