undergo

/ˌəndərˈɡoʊ//ˌʌndəˈɡəʊ/

معنی: تحمل کردن، دستخوش شدن، متحمل چیزی شدن
معانی دیگر: (سختی یا تجربه و غیره) دیدن، به خود هموار کردن، دستخوش (چیزی) شدن، تن در دادن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: undergoes, undergoing, undergone, underwent
• : تعریف: to be subjected to, esp. to endure or suffer.
مترادف: endure, suffer
مشابه: brave, encounter, experience, live, receive, stand, submit to, survive, sustain, weather

- She'll have to undergo another operation on her spine.
[ترجمه گوگل] او باید یک عمل جراحی دیگر بر روی ستون فقرات خود انجام دهد
[ترجمه ترگمان] اون باید یه عمل دیگه روی ستون فقراتش انجام بده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The government underwent many reforms under the new leadership.
[ترجمه گوگل] دولت تحت رهبری جدید دستخوش اصلاحات زیادی شد
[ترجمه ترگمان] دولت تحت رهبری جدید تحت بسیاری از اصلاحات قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Our family underwent a tremendous strain during my mother's illness.
[ترجمه گوگل] خانواده ما در طول بیماری مادرم تحت فشار شدیدی قرار گرفتند
[ترجمه ترگمان] خانواده ما در طول بیماری مادرم متحمل فشار زیادی شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. to undergo many hardships
دستخوش مشقات زیاد شدن

2. You may have to undergo disappointment and failure before experiencing success.
[ترجمه گوگل]ممکن است قبل از تجربه موفقیت مجبور به ناامیدی و شکست شوید
[ترجمه ترگمان]شما ممکن است قبل از تجربه موفقیت، دچار ناامیدی و شکست باشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. It took me some time to undergo the metamorphosis from teacher to lecturer.
[ترجمه گوگل]مدتی طول کشید تا تغییر شکل از معلمی به استاد دیگر را تجربه کنم
[ترجمه ترگمان]مدتی طول کشید تا این دگردیسی را از معلم به مدرس ادامه دهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Most patients undergo some sort of drug therapy for leukaemia.
[ترجمه گوگل]اکثر بیماران تحت نوعی درمان دارویی برای لوسمی قرار می گیرند
[ترجمه ترگمان]بیشتر بیماران دچار نوعی درمان اعتیاد به سرطان خون می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The planes have to undergo rigorous safety checks.
[ترجمه گوگل]هواپیماها باید تحت بررسی های ایمنی دقیق قرار گیرند
[ترجمه ترگمان]هواپیماها باید تحت بررسی های دقیق ایمنی قرار گیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. New recruits undergo six weeks' basic training at this naval base.
[ترجمه گوگل]نیروهای تازه استخدام شده شش هفته آموزش اولیه را در این پایگاه دریایی می گذرانند
[ترجمه ترگمان]نیروهای جدید در این پایگاه نیروی دریایی شش هفته آموزش پایه می بینند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He had to undergo surgery to cure the problem with his knee.
[ترجمه گوگل]او مجبور شد برای رفع مشکل زانوی خود تحت عمل جراحی قرار گیرد
[ترجمه ترگمان]اون باید جراحی رو تحمل می کرد تا مشکلش رو با زانوش درمان کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He has been released from prison to undergo medical treatment in the United States.
[ترجمه گوگل]او از زندان آزاد شده است تا تحت معالجه پزشکی در آمریکا قرار گیرد
[ترجمه ترگمان]او از زندان آزاد شد تا تحت درمان پزشکی در آمریکا قرار گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The castle will undergo extensive and costly renovations.
[ترجمه گوگل]این قلعه تحت بازسازی گسترده و پرهزینه ای قرار خواهد گرفت
[ترجمه ترگمان]این قلعه تحت تعمیرات شدید و پر هزینه قرار خواهد گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Fans may undergo body searches by security guards.
[ترجمه گوگل]هواداران ممکن است تحت بازرسی بدنی توسط محافظان امنیتی قرار گیرند
[ترجمه ترگمان]هواداران ممکن است تحت بازرسی بدنی توسط نگهبانان امنیتی قرار گیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Some children undergo a complete transformation when they become teenagers.
[ترجمه گوگل]برخی از کودکان در دوران نوجوانی دچار دگرگونی کامل می شوند
[ترجمه ترگمان]برخی از کودکان زمانی که نوجوان می شوند تبدیل به یک تغییر کامل می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Beetles undergo a complete metamorphosis in their life cycle.
[ترجمه گوگل]سوسک ها در چرخه زندگی خود دچار دگردیسی کامل می شوند
[ترجمه ترگمان]beetles دست خوش نوعی دگردیسی کامل در چرخه زندگی خود می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The men will undergo voluntary DNA testing of their saliva.
[ترجمه گوگل]این مردان آزمایش DNA داوطلبانه بزاق خود را انجام خواهند داد
[ترجمه ترگمان]مردان آزمایش DNA اختیاری بزاق خود را انجام خواهند داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I had to have/undergo a medical examination when I started my pension scheme.
[ترجمه گوگل]زمانی که طرح بازنشستگی خود را شروع کردم، باید معاینه پزشکی می‌شدم
[ترجمه ترگمان]باید زمانی که برنامه بازنشستگی خود را شروع کردم، یک معاینه پزشکی داشته باشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Athletes must undergo a mandatory drugs test before competing in the championship.
[ترجمه گوگل]ورزشکاران قبل از شرکت در مسابقات قهرمانی باید آزمایش مواد مخدر اجباری را انجام دهند
[ترجمه ترگمان]ورزش کاران باید قبل از رقابت در این رقابت ها، آزمایش اجباری مواد مخدر را انجام دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تحمل کردن (فعل)
stomach, support, stand, tolerate, withstand, bear, stick, comport, sustain, suffer, endure, bide, thole, experience, undergo

دستخوش شدن (فعل)
undergo

متحمل چیزی شدن (فعل)
undergo

تخصصی

[عمران و معماری] تحمل کردن - کشیدن
[ریاضیات] مذکور

انگلیسی به انگلیسی

• endure, experience, go through, suffer
if you undergo something necessary or unpleasant, it happens to you.

پیشنهاد کاربران

از سر گذراندن
دستخوش ( چیزی ) شدن
Bear
دستخوش شدن، دیدن، متحمل شدن
Hugh Jackman underwent significant physical transformation at the age of 55 for his role as
. Wolverine
هیو جکمن در ۵۵ سالگی برای ایفای نقش در ولورین متحمل تغییرات فیزیکی چشمگیری شده است ( دستخوش تغییرات جسمی چشمگیری شده است.
تحمل کردن، تجربه کردن
مثال: He had to undergo surgery last year.
او سال گذشته مجبور به جراحی شد.
زیر بار رفتن
To undergo an action means to have it happen to you.
The cancer patient undergoes treatments twice a week.
endure, tolerate
تحت
تحت چیزی قرار گرفتن
verb
[ obj] : to experience or endure ( something )
◀️ She will have to undergo an operation : او باید تحت عمل جراحی قرار گیرد
◀️ He underwent a personal transformation [=he became a different sort of person] after his heart attack : او پس از حمله قلبی دچار دگرگونی شخصی شد [= او به نوع دیگری تبدیل شد]
...
[مشاهده متن کامل]

◀️ to undergo many hardships : دستخوش مشقات زیاد شدن
⬛ واژه نامه گوگل ⬛
verb
experience or be subjected to ( something, typically something unpleasant or arduous ) .
◀️ "he underwent a life - saving brain operation"
🪟 SIMILAR 🪟
go through / experience / engage in / undertake / live through
face / encounter / submit to / be subjected to / come in for
receive / sustain / endure / brave / bear / tolerate / stand
withstand / put up with / weather / support / brook / suffer
cope with / thole / wear
⬛ واژه نامه کمبریج ⬛
to experience something that is unpleasant or something that🔴 involves a change
She underwent an operation on a tumour in her left lung last◀️ year
◀️Playing board games is undergoing a revival in popularity
◀️ He seems to have undergone a change in attitude recently, and has become much more co - operative
◀️ After the accident, he underwent reconstructive surgery to rebuild his face
◀️ I had to undergo a medical examination when I started my pension scheme
◀️ Athletes must undergo a mandatory drugs test before competing in the championship
◀️ The company is undergoing a radical reorganization
اشکال دیگه :
present participle ( undergoing ) | past tense ( underwent ) | past participle ( undergone )

در فیزیک: تحت چیزی قرار گرفتن
as the mass undergoes simple harmonic motion
زمانی که جرم تحت حرکت هارمونیک ساده قرار می گیرد
شروع شدن.
مثال:
the nuclear fuel undergoes its chain reaction
سوخت اتمی واکنش زنجیره ای خودش را آغاز می کند.
Undergo a revolution :
دست به انقلاب زدن
انقلاب کردن
دستخوش انقلاب شدن
undergo: برابر های فارسی برای آن : بندیده به و " در بند آن است" و " دستخوش " " زیر رفتار"
دستخوش چیزی قرار گرفتن
موردِ . . . قرار گرفتن ( مثلاً آزمایش )
تجربه کردن، سپری کردن، متحمل شدن، از سر گذراندن، پشت سر گذاشتن، دست خوش رویدادی شدن و تحت فرایندی قرار گرفتن.
دچار شدن
بازبینی شدن، اصلاح شدن، تجدیدنظرکردن
متحمل شدن
در معرض قرار گرفتن
عهده دار شدن
از پس چیزی برآمدن
دستخوش تغییر شدن
تجربه کردن
زیر بار رفتن , متقبل شدن
تحت چیزی قرار گرفتن، ( بیشتر برای اصطلاح تحت عمل جراحی قرار گرفتن بکار میرود ) ، دستخوش چیزی قرار گرفتن، به چیزی تن در دادن، سختی یا تجربه تلخی از چیزی را متحمل شدن، She has reportedly undergone the surgeries to mimic Angelina گزارش شده که او تحت عمل جراحی هایی قرار گرفته است تا بدل آنجلینا شود
تحت چیزی قرار گرفتن . بطور مثال تخت جراحی قرار گرفتن
دستخوش قرارگرفتن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٧)

بپرس