uncoordinated

/ˌʌnkoʊˈɔːdɪneɪtɪd//ˌʌnkəʊˈɔːdɪneɪtɪd/

معنی: ناهماهنگ
معانی دیگر: ناهماهنگ

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: combined form of coordinated.

جمله های نمونه

1. They were unsteady on their feet and rather uncoordinated.
[ترجمه گوگل]آنها روی پاهای خود بی ثبات و نسبتاً ناهماهنگ بودند
[ترجمه ترگمان]آن ها روی پاهای خود خم شده بودند و کمی ناهماهنگ به نظر می رسیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The marketing campaign was an uncoordinated effort by several different departments.
[ترجمه گوگل]کمپین بازاریابی یک تلاش ناهماهنگ توسط چندین بخش مختلف بود
[ترجمه ترگمان]فعالیت بازاریابی یک تلاش ناهماهنگ از سوی چندین دپارتمان مختلف بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She was clumsy and uncoordinated as a girl.
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک دختر دست و پا چلفتی و ناهماهنگ بود
[ترجمه ترگمان]مانند یک دختر، زشت و uncoordinated بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Government action has been half-hearted and uncoordinated.
[ترجمه گوگل]اقدام دولت نیمه جان و ناهماهنگ بوده است
[ترجمه ترگمان]عمل دولت half و ناهماهنگ بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Suppose you are the most uncoordinated person in California.
[ترجمه گوگل]فرض کنید شما ناهماهنگ ترین فرد در کالیفرنیا هستید
[ترجمه ترگمان]فرض کنید شما the فرد در کالیفرنیا هستید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Most are basically uncoordinated in that their planning probably represents the outcome of good fortune or minimal management.
[ترجمه گوگل]اکثر آنها اساساً ناهماهنگ هستند زیرا برنامه ریزی آنها احتمالاً نتیجه خوش شانسی یا حداقل مدیریت را نشان می دهد
[ترجمه ترگمان]اکثر آن ها اساسا ناهماهنگ هستند در این که برنامه ریزی آن ها احتمالا نشان دهنده نتیجه ثروت خوب یا حداقل مدیریت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He was uncoordinated, moving his arms through the air and pointing at nothing in particular.
[ترجمه گوگل]او هماهنگ نبود، دستانش را در هوا حرکت می داد و به هیچ چیز خاصی اشاره نمی کرد
[ترجمه ترگمان]هماهنگ بود، دست هایش را در هوا تکان می داد و به هیچ چیز خاصی اشاره نمی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I was always too uncoordinated to be good at tennis.
[ترجمه گوگل]من همیشه آنقدر ناهماهنگ بودم که در تنیس خوب باشم
[ترجمه ترگمان]من همیشه خیلی ناهماهنگ بودم که تو تنیس خوب باشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. But such stresses are caused by uncoordinated movements which accelerate the process of ageing.
[ترجمه گوگل]اما چنین تنش هایی ناشی از حرکات ناهماهنگی است که روند پیری را تسریع می کند
[ترجمه ترگمان]اما این فشار ناشی از حرکات ناهماهنگ است که فرآیند سالمندی را تسریع می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It suddenly moved, walking in an uncoordinated and jerking movement, straight towards her.
[ترجمه گوگل]ناگهان حرکت کرد، با حرکتی ناهماهنگ و تند، مستقیم به سمت او حرکت کرد
[ترجمه ترگمان]ناگهان تکانی به خود داد و تکانی به خود داد و به سمت او حرکت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Consultancies are often uncoordinated and repetitive.
[ترجمه گوگل]مشاوره ها اغلب ناهماهنگ و تکراری هستند
[ترجمه ترگمان]Consultancies اغلب ناهماهنگ و تکراری هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. For investors uncoordinated monetary policy exIt'strategy could open up promising trades particularly in foreign - exchange markets.
[ترجمه گوگل]برای سرمایه گذاران، سیاست خارجی ناهماهنگ استراتژی پولی می تواند معاملات امیدوارکننده ای را به ویژه در بازارهای ارز باز کند
[ترجمه ترگمان]برای سرمایه گذاران ناهماهنگ سیاست پولی uncoordinated می تواند معاملات امیدبخش را به خصوص در بازارهای ارز خارجی باز کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Uncoordinated scheduling often resulted in conflicting games.
[ترجمه گوگل]برنامه ریزی ناهماهنگ اغلب منجر به بازی های متضاد می شد
[ترجمه ترگمان]برنامه ریزی uncoordinated اغلب منجر به بازی متناقض می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Our system of uncoordinated, sequential visits to multiple providers, physicians, departments, and specialties works against value.
[ترجمه گوگل]سیستم بازدیدهای متوالی و ناهماهنگ ما از چندین ارائه دهنده، پزشکان، بخش ها و تخصص ها برخلاف ارزش عمل می کند
[ترجمه ترگمان]سیستم Our، بازدید متوالی از ارائهکنندگان، پزشکان، دپارتمان ها، و تخصص های متعدد در برابر ارزش کار می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. An uncoordinated turn towards the runway before landing can lead to an unintentional spin.
[ترجمه گوگل]چرخش ناهماهنگ به سمت باند فرودگاه قبل از فرود می تواند منجر به چرخش ناخواسته شود
[ترجمه ترگمان]حرکت uncoordinated به سمت باند قبل از فرود می تواند منجر به چرخش ناخواسته شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ناهماهنگ (صفت)
disharmonic, uncoordinated, disharmonious

انگلیسی به انگلیسی

• not coordinated
if you are unco-ordinated, you do not have proper control over your movements and they are not graceful or smooth.
if an action or process is unco-ordinated, it has not been properly planned or organized, which usually results in a lack of success.

پیشنهاد کاربران

در مورد اشخاص: دست و پا چلفتی، کس که همش تو در و دیواره
هماهنگ نشده از قبل، بی خبرانه، بدون اطلاع قبلی
نامتعادل
غیر کئوردینه ( شیمی )
( در شیمی ) غیر کوئوردینانسی

بپرس