uncontrolled

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: combined form of controlled.

- This kind of bear was almost killed off by uncontrolled hunting and trapping.
[ترجمه گوگل] این نوع خرس در اثر شکار و به دام انداختن بی رویه تقریباً کشته شد
[ترجمه ترگمان] این نوع خرس تقریبا با شکار کنترل نشده شکار می شد و به دام انداخته می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. His uncontrolled behavior disturbed the entire class.
[ترجمه گوگل]رفتار کنترل نشده او کل کلاس را آشفته کرد
[ترجمه ترگمان]رفتار کنترل نشده او کل کلاس را به هم می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The thoughts rushed into my mind uncontrolled.
[ترجمه گوگل]افکار بدون کنترل به ذهنم هجوم آوردند
[ترجمه ترگمان]ذهنم بی اختیار به ذهنم هجوم آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. If uncontrolled, the shortage would set off a new rise in meat prices.
[ترجمه گوگل]اگر این کمبود کنترل نشود، باعث افزایش جدید قیمت گوشت خواهد شد
[ترجمه ترگمان]اگر کنترل نشده باشد، این کمبود منجر به افزایش قیمت گوشت خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Some people think that uncontrolled economic growth and environmental stability are mutually exclusive.
[ترجمه گوگل]برخی از مردم فکر می کنند که رشد اقتصادی کنترل نشده و ثبات محیطی متقابل هستند
[ترجمه ترگمان]برخی از مردم فکر می کنند که رشد اقتصادی کنترل نشده و ثبات محیطی به طور متقابل انحصاری هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She began to moan aloud with uncontrolled excitement.
[ترجمه گوگل]او با هیجان کنترل نشده شروع به ناله کردن کرد
[ترجمه ترگمان]شروع به ناله و زاری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Thousands of tonnes of nutrients and uncontrolled quantities of toxic chemicals used to treat fish disease are pumped into lochs each year.
[ترجمه گوگل]سالانه هزاران تن مواد مغذی و مقادیر کنترل نشده مواد شیمیایی سمی که برای درمان بیماری ماهی استفاده می شود به دریاچه ها پمپاژ می شود
[ترجمه ترگمان]هزاران تن مواد غذایی و مقادیر کنترل نشده مواد شیمیایی سمی که برای درمان بیماری های ماهی به کار می روند هر ساله به lochs تزریق می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It is an uncontrolled shot and one which will definitely not enhance your reputation in the clubhouse!
[ترجمه گوگل]این یک ضربه کنترل نشده است و قطعاً شهرت شما را در باشگاه افزایش نخواهد داد!
[ترجمه ترگمان]این یک عکس کنترل نشده است و یکی از آن ها قطعا شهرت شما را در باشگاه ورزشی افزایش نخواهد داد!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The uncontrolled increase in the number of authors might be remediable to some extent by journals devising a collective policy.
[ترجمه گوگل]افزایش کنترل نشده در تعداد نویسندگان ممکن است تا حدی توسط مجلاتی که یک خط مشی جمعی طراحی می کنند قابل جبران باشد
[ترجمه ترگمان]افزایش کنترل نشده تعداد نویسندگان ممکن است تا حدی توسط مجلات در زمینه ایجاد یک سیاست جمعی شناسایی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Uncontrolled and dazed, he seized the rim of the desk and heaved with a burst of anger.
[ترجمه گوگل]بی اختیار و مات و مبهوت لبه میز را گرفت و با خشم شدیدی بالا رفت
[ترجمه ترگمان]او گیج و منگ لبه میز را گرفت و با عصبانیت بلند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The meeting passed particular resolutions condemning the uncontrolled logging in Sarawak and the continuing harassment of tribal peoples in the state.
[ترجمه گوگل]این نشست قطعنامه های خاصی را در محکومیت قطع بی رویه درختان در ساراواک و آزار و اذیت مداوم مردم قبیله ای در این ایالت به تصویب رساند
[ترجمه ترگمان]این نشست قطعنامه های ویژه ای را محکوم کرد که قطع بی رویه درختان در ساراواک و آزار و اذیت مردم قبیله ای در دولت را محکوم کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. This is not wild, uncontrolled nature, but greenery as artifice and symbol.
[ترجمه گوگل]این طبیعت وحشی و کنترل نشده نیست، بلکه سرسبزی به عنوان یک هنر و نماد است
[ترجمه ترگمان]این طبیعت وحشی و کنترل نشده نیست، اما سبزی و سمبل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. One keeps coughing, in uncontrolled, dying spasms.
[ترجمه گوگل]فرد با اسپاسم های کنترل نشده و در حال مرگ، مدام سرفه می کند
[ترجمه ترگمان]یک آدم سرفه می کند، ولی ناگهان تشنج می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. In technical terms, the index employs an uncontrolled, post-coordinate, simple, natural language in an online interactive computer mode.
[ترجمه گوگل]از نظر فنی، این شاخص از یک زبان کنترل نشده، پس از هماهنگی، ساده و طبیعی در حالت کامپیوتری تعاملی آنلاین استفاده می کند
[ترجمه ترگمان]در اصطلاحات فنی، این شاخص از یک زبان کنترلی، ساده، ساده و طبیعی در یک حالت رایانه ای تعاملی آنلاین استفاده می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. If only the grand mal seizures are uncontrolled, carbamazepine, phenytoin, or phenobarbital may be added to the valproic acid.
[ترجمه گوگل]اگر فقط تشنج گراند مال کنترل نشده باشد، کاربامازپین، فنی توئین یا فنوباربیتال ممکن است به والپروئیک اسید اضافه شود
[ترجمه ترگمان]اگر تنها حمله های او کنترل نشده باشد، carbamazepine، phenytoin، یا phenobarbital ممکن است به اسید valproic اضافه شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• not controlled, unchecked, unhindered
if someone's behaviour is uncontrolled, they do not try to stop it or make it less extreme.
if a situation or activity is uncontrolled, nobody is responsible for controlling it and preventing it from becoming harmful.

پیشنهاد کاربران

بی مهار، لجام گسیخته
uncontrolled mass emigration
مهاجرت گسترده بی مهار
( of an emotion, vehicle, etc. ) not under a person's control:
خارج از کنترل
غیر قابل کنترل
بی حساب و کتاب
مهارنشدنی. . . مهارناشدنی

بپرس