uncongenial

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: combined form of congenial.
متضاد: agreeable, congenial, friendly

جمله های نمونه

1. He continued to find the Simpsons uncongenial bores.
[ترجمه گوگل]او به یافتن حفره های نامناسب سیمپسون ها ادامه داد
[ترجمه ترگمان]و ادامه داد: سیمپسون ها حوصله آدم را سر می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. A career in commerce proved uncongenial for him.
[ترجمه گوگل]حرفه ای در تجارت برای او نامطلوب بود
[ترجمه ترگمان]شغلی که در امور بازرگانی به وجود آمده بود برای او نامتناسب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Hollywood was an uncongenial place to work.
[ترجمه گوگل]هالیوود مکانی نامناسب برای کار بود
[ترجمه ترگمان]هالیوود جای مناسبی برای کار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The religious climate at the time was uncongenial to new ideas.
[ترجمه گوگل]جو مذهبی در آن زمان با ایده های جدید ناسازگار بود
[ترجمه ترگمان]آب و هوای مذهبی در آن زمان با عقاید جدید سازگار نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Their work had been uncongenial to the social structure and traditions of the land.
[ترجمه زینب سرآمد] کار آنها باساختار اجتماعی و سنتهای آن سررمین ناسازگار بود.
|
[ترجمه گوگل]کار آنها با ساختار اجتماعی و سنت های این سرزمین ناسازگار بود
[ترجمه ترگمان]کار آن ها با ساختار اجتماعی و سنن آن سرزمین سازگار نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The uncongenial roommates were always fighting.
[ترجمه گوگل]هم اتاقی های نامناسب همیشه دعوا می کردند
[ترجمه ترگمان]هم اتاقی ناراضی همیشه در حال جنگیدن بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The task was uncongenial to one sensitive to rebuffs.
[ترجمه گوگل]این کار برای فردی که به دفعات حساس بود، نامطلوب بود
[ترجمه ترگمان]این وظیفه با یکی از احساساتی که نسبت به تحمل آن داشت ناسازگار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. However, many ordinary men and women came to find this undiluted predestinarian Calvinism uncongenial and repressive.
[ترجمه گوگل]با این حال، بسیاری از مردان و زنان عادی این کالوینیسم غیرقابل تقدیر را ناسازگار و سرکوبگر می‌دانستند
[ترجمه ترگمان]با این حال، بسیاری از مردان و زنان عادی به این نتیجه رسیدند که آیین کالونی متعصب و repressive است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Try to listen to and understand others, even if you find what they say uncongenial or hard to follow.
[ترجمه گوگل]سعی کنید به صحبت های دیگران گوش دهید و آنها را درک کنید، حتی اگر آنچه را که آنها می گویند ناسازگار یا سخت است
[ترجمه ترگمان]سعی کنید به دیگران گوش دهید و دیگران را نیز درک کنید، حتی اگر آن چیزی را که می گویند سازگار و یا سخت باشد پیدا کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Unlike Fleming, Florey found the atmosphere of a London teaching hospital uncongenial and the conflicts between clinicians and research workers discouraging.
[ترجمه گوگل]بر خلاف فلمینگ، فلوری فضای یک بیمارستان آموزشی لندن را نامناسب و درگیری بین پزشکان و کارکنان پژوهشی را دلسرد کرد
[ترجمه ترگمان]بر خلاف فلمینگ، Florey محیط یک بیمارستان آموزشی لندن را با ناراحتی و کش مکش بین متخصصان بالینی و کارگران تحقیق نشان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He achieved little in his work and dissipated much of his time in an uncongenial student fraternity.
[ترجمه گوگل]او در کار خود دستاورد کمی داشت و بیشتر وقت خود را در یک انجمن دانشجویی نامطلوب تلف کرد
[ترجمه ترگمان]او در کار خود کمی به دست آورد و بسیاری از وقتش را در یکی از انجمن خیریه uncongenial به هدر داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. China can undertake and complete any risky projects at any uncongenial terrain in the world.
[ترجمه گوگل]چین می‌تواند پروژه‌های مخاطره‌آمیز را در هر منطقه نامناسب در جهان انجام دهد و تکمیل کند
[ترجمه ترگمان]چین می تواند هر گونه پروژه پر ریسک را در هر ناحیه نامتناسب در دنیا انجام دهد و تکمیل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Our first impulse is to accept the plausible as true and to the uncongenial as false.
[ترجمه گوگل]اولین انگیزه ما این است که معقول را درست و ناسازگار را نادرست بپذیریم
[ترجمه ترگمان]اولین انگیزه ما پذیرفتن این حقیقت که ممکن است حقیقت داشته باشد و هم سازگار بودن آن به عنوان غلط باشد، است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• not congenial, unpleasant, not friendly
if you find a place or an event uncongenial, you think that it is unfriendly and unpleasant; a literary word.

پیشنهاد کاربران

نامتعارف، نامعمول
نامناسب
غیرقابل قبول
نامساعد
غیرمتعارف
ناسازگار، ناموافق، ضد ( با چیزی یا کسی ) ، ناخوشایند، نامطبوع، ناگوار ( به عنوان صفت )

بپرس