unclothe

/ənˈkloʊð//ˈʌnˈkləʊð/

معنی: لخت شدن، جامه از تن بدر اوردن
معانی دیگر: رخت کندن، لباس در آوردن، عریان کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: unclothes, unclothing, unclothed
مشتقات: unclothed (adj.)
• : تعریف: to remove the clothes or covering from; lay bare; strip.
متضاد: clothe, dress
مشابه: strip

جمله های نمونه

1. He learned how to draw the unclothed human frame.
[ترجمه گوگل]او یاد گرفت که چگونه قاب انسان بدون لباس را بکشد
[ترجمه ترگمان]او یاد گرفت چگونه بدن لخت انسان را بکشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. It's considered improper to be unclothed in public.
[ترجمه گوگل]برهنه شدن در ملاء عام ناشایست تلقی می شود
[ترجمه ترگمان]داشتن لخت بودن در جامعه نامناسب به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. A rusted Radio Flyer wagon carried an unclothed crybaby doll with no legs.
[ترجمه گوگل]یک واگن زنگ زده رادیو فلایر یک عروسک گریه بی لباس و بدون پا حمل می کرد
[ترجمه ترگمان]یک واگن مسافربری زنگ زده با لخت لخت، عروسک crybaby را با پا برهنه حمل می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. They were unclothed and denuded of their wigs.
[ترجمه گوگل]آن‌ها لباس‌هایشان را درآوردند و کلاه گیس‌هایشان را برهنه کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها لخت و عاری از wigs بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. All that slim, rounded, unclothed flesh I'd seen - from the back - had not been girl flesh.
[ترجمه گوگل]تمام آن گوشت باریک، گرد و بدون لباسی که دیده بودم - از پشت - گوشت دختر نبود
[ترجمه ترگمان]تمام آن پیکر باریک و مدور و لخت لخت که از پشت آن دیده بودم گوشت دختر نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Man unclothed would not have survived long in the far north or south.
[ترجمه گوگل]انسان بدون لباس در شمال یا جنوب دورتر زنده نمی ماند
[ترجمه ترگمان]مرد لخت از مدت ها در شمال یا جنوب زنده نخواهد ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He unclothed his secret thoughts.
[ترجمه گوگل]او لباس پنهانی خود را آشکار کرد
[ترجمه ترگمان]افکار نهانی او را لخت می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The unclothed, except when swimming, stayed in the background, secluded in the lee of a dune.
[ترجمه گوگل]بی‌لباس‌ها، به‌جز هنگام شنا، در پس‌زمینه می‌ماندند، در تپه‌های شنی خلوت
[ترجمه ترگمان]برهنه بودند، به غیر از شنا کردن، در پس زمینه جا مانده و به سمت لی تپه شنی پناه برده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Think of the countless statues of unclothed young women.
[ترجمه گوگل]به مجسمه های بی شمار زنان جوان بی لباس فکر کنید
[ترجمه ترگمان]به مجسمه های بیشمار و بی شماری از زنان عریان فکر کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She felt absolutely helpless and extremely vulnerable standing completely unclothed under his watchful eyes.
[ترجمه گوگل]او کاملاً احساس درماندگی و آسیب پذیری می کرد که کاملاً بدون لباس زیر چشمان مراقب او ایستاده بود
[ترجمه ترگمان]او کام لا بی پناه و بسیار آسیب پذیر بود و کام لا لخت در زیر چشم تیزبین او لخت ایستاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. We have no right to possess anything while millions remain unclothed and unfed.
[ترجمه گوگل]ما حق نداریم چیزی در اختیار داشته باشیم در حالی که میلیون‌ها نفر بی‌لباس و بی‌لباس هستند
[ترجمه ترگمان]ما حق نداریم هر چیزی را داشته باشیم در حالی که میلیون ها نفر لخت و نا خوردنی باقی مانده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Apparently what she does isn't as important as the fact that people are willing to pay her to see her unclothe.
[ترجمه گوگل]ظاهراً کاری که او انجام می دهد به اندازه این واقعیت مهم نیست که مردم حاضرند به او پول بدهند تا ببینند لباس درآورده است
[ترجمه ترگمان]ظاهرا کاری که او می کند مهم نیست که مردم به او پول می دهند تا او را ببیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

لخت شدن (فعل)
do up, unclothe

جامه از تن بدر اوردن (فعل)
unclothe

انگلیسی به انگلیسی

• strip the clothes from; lay bare, uncover

پیشنهاد کاربران

بپرس