uncharted

/ənˈt͡ʃɑːrtəd//ˌʌnˈt͡ʃɑːtɪd/

معنی: نا معلوم، ندانسته، اکتشاف نشده، در نقشه یا جدول وارد نشده
معانی دیگر: روی نقشه مشخص نشده

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: not recorded on any map or chart; unexplored or unknown, as some geographical area or field of research.

- The storm had sent the ship off course and into uncharted waters.
[ترجمه گوگل] طوفان کشتی را از مسیر خود خارج کرده و به آب های ناشناخته ای فرستاده بود
[ترجمه ترگمان] توفان کشتی را به سوی آب های کم عمق روانه کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. This new project will take us into uncharted territory.
[ترجمه گوگل]این پروژه جدید ما را به قلمروی ناشناخته می برد
[ترجمه ترگمان]این پروژه جدید ما را به یک قلمرو ناشناخته تبدیل خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The ship had drifted into uncharted waters.
[ترجمه ریحانه حسن آبادی] کشتی در آب های ناشناخته غرق شده بود
|
[ترجمه گوگل]کشتی در آب های ناشناخته فرو رفته بود
[ترجمه ترگمان]کشتی به آب های کشف نشده رفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Carter's fourth album definitely moves into uncharted territory.
[ترجمه گوگل]چهارمین آلبوم کارتر قطعا به قلمروی ناشناخته می رود
[ترجمه ترگمان]آلبوم چهارم کارتر به طور حتم به قلمرو نامعلومی منتقل می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. This type of work is uncharted territory for us.
[ترجمه گوگل]این نوع کار برای ما قلمروی ناشناخته است
[ترجمه ترگمان]این نوع کار برای ما یک قلمرو ناشناخته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. They set off into the country's uncharted interior.
[ترجمه گوگل]آنها به داخل کشور ناشناخته حرکت کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها وارد فضای خالی نشده این کشور شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I was moving into uncharted territory with this relationship.
[ترجمه گوگل]من با این رابطه به قلمروی ناشناخته می رفتم
[ترجمه ترگمان]من با این رابطه به یه سرزمین ناشناخته نقل مکان کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The party is sailing in uncharted waters .
[ترجمه گوگل]مهمانی در آبهای ناشناخته در حال حرکت است
[ترجمه ترگمان]حزب در آب های کشف نشده سفر می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The ship hit an uncharted rock.
[ترجمه گوگل]کشتی به صخره ای ناشناخته برخورد کرد
[ترجمه ترگمان]کشتی به یک صخره ناشناخته برخورد کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Prosecution lawyers face a daunting obstacle-race across uncharted territory.
[ترجمه گوگل]وکلای دادستان با یک مسابقه موانع دلهره آور در سراسر قلمرو ناشناخته روبرو هستند
[ترجمه ترگمان]وکلای دادستانی با یک مسابقه با مانع بزرگ روبرو هستند - که در آن منطقه کشف نشده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. This uncharted section was finally penetrated after arduous effort in 1983 and the mystery of the missing link solved.
[ترجمه گوگل]این بخش ناشناخته سرانجام پس از تلاش های طاقت فرسا در سال 1983 نفوذ کرد و معمای حلقه گم شده حل شد
[ترجمه ترگمان]این بخش ناشناخته در نهایت بعد از تلاش سخت در سال ۱۹۸۳، به دست آمد و معمای حلقه گم شده حل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Such a move, however, was into uncharted waters fraught with dangers and complexities.
[ترجمه گوگل]با این حال، چنین حرکتی به سوی آب های ناشناخته ای بود که مملو از خطرات و پیچیدگی ها بود
[ترجمه ترگمان]با این حال، چنین حرکتی در آب های ناشناخته همراه با خطرات و پیچیدگی های موجود بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The financial system may be about to enter uncharted territory.
[ترجمه گوگل]سیستم مالی ممکن است در آستانه ورود به قلمروی ناشناخته باشد
[ترجمه ترگمان]سیستم مالی ممکن است در شرف ورود به قلمرویی ناشناخته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. And instead of heading off into uncharted waters, Shyamalan has positively invited comparisons with his previous opus.
[ترجمه گوگل]و شیامالان به جای رفتن به سمت آب های ناشناخته، به طور مثبتی با اثر قبلی خود مقایسه کرده است
[ترجمه ترگمان]و به جای آن که به سمت آب های ناشناخته برود، Shyamalan به طور مثبت مقایسه ها را با اثر قبلی خود دعوت کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Clearly the 49ers are sailing in uncharted waters.
[ترجمه گوگل]واضح است که 49ers در آب های ناشناخته در حال حرکت هستند
[ترجمه ترگمان]واضح است که ۴۹ ers در آب های نامشخصی شنا می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نامعلوم (صفت)
invisible, hazy, uncertain, unlimited, strange, unclear, inconspicuous, conditional, unknown, uncharted, incalculable, indistinct, nonsignificant, indescribable

ندانسته (صفت)
uncharted, unknowable, unknowing

اکتشاف نشده (صفت)
uncharted

در نقشه یا جدول وارد نشده (صفت)
uncharted

انگلیسی به انگلیسی

• not marked on a chart or map, unexplored, not known
if an area of land or sea is uncharted, no maps have been made of it.
unfamiliar situations are sometimes referred to as uncharted waters or uncharted territory.

پیشنهاد کاربران

مثال:
Taking the lead and stepping into uncharted territories is valuable.
سبقت گرفتن و قدم برداشتن در قلمرو های �ناشناخته� ارزشمند است.
خارج از برنامه
ورای برنامه
نامکشوف. [ م َ ] ( ص مرکب ) کشف ناشده. نهفته. مستتر. در پرده. پنهان. ناآشکار.
Unknown
Untraveled
Undiscovered
Unmapped
Unexplored
Uncharted به معنی یه چیز نا معلوم است
یک سری بازی هم با عنوان uncharted منتشر شده که شامل 5 قسمت است
نامعلوم ناشناخته
ناشناخته

بپرس