unbosom

/ʌnˈbʊzəm//ʌnˈbʊzəm/

معنی: اسرار دل را گفتن، راز خود را فاش کردن
معانی دیگر: دق دل را خالی کردن، درد دل کردن، راز دل را در میان گذاشتن، آشکار کردن، فاش کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: unbosoms, unbosoming, unbosomed
(1) تعریف: to confess, confide, or disclose (one's thoughts or feelings).
مشابه: tell

(2) تعریف: to unburden (oneself) by so doing.
مشابه: unburden

جمله های نمونه

1. unbosom oneself
اسرار درونی خود را گفتن،درد دل کردن،فاش کردن

2. A true friend unbosoms freely, advises justly, assists readily, adventures boldly, takes all patiently, defends courageously, and continues a friend unchangeably. William Penn
[ترجمه گوگل]یک دوست واقعی آزادانه بغل می‌کند، عادلانه نصیحت می‌کند، به آسانی کمک می‌کند، جسورانه ماجراجویی می‌کند، همه چیز را صبورانه می‌پذیرد، شجاعانه دفاع می‌کند، و دوست را بدون تغییر ادامه می‌دهد ویلیام پن
[ترجمه ترگمان]دوست واقعی، unbosoms، به صراحت توصیه می کند، به آسانی کمک می کند، ماجراهای شجاعانه، همه را صبورانه تحمل می کند، با شهامت دفاع می کند، و به دوستی unchangeably ادامه می دهد ویلیام پن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. In the light of psychology, literature can unbosom and cure one' s mental agony.
[ترجمه گوگل]در پرتو روانشناسی، ادبیات می تواند عذاب روانی فرد را از بین ببرد و درمان کند
[ترجمه ترگمان]در پرتو روان شناسی، ادبیات می تواند درد روحی انسان را التیام و درمان کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. You'll feel better if you unbosom your sorrows to me.
[ترجمه گوگل]اگر غم و اندوه خود را به من برسانی احساس بهتری خواهی داشت
[ترجمه ترگمان]اگر sorrows را برای من باز کنی احساس بهتری خواهی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. At last she decided to unbosom herself to her mother, and shared her secret sorrow.
[ترجمه گوگل]بالاخره تصمیم گرفت خودش را به مادرش بیاورد و غم پنهانش را در میان بگذارد
[ترجمه ترگمان]سرانجام تصمیم گرفت که خود را به مادرش برساند و اندوه نهانی او را سهیم سازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Writing is to unbosom oneself and create.
[ترجمه گوگل]نوشتن به این معناست که خود را در آغوش بگیریم و خلق کنیم
[ترجمه ترگمان]نوشتن مربوط به خود کردن فرد و خلق کردن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It seems that the sport full with male spirit, but in fact the major is aerobatic exercise. People can unbosom themselves, reduce pressure and keep fit through swing fist, kick and shot.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که این ورزش مملو از روحیه مردانه است، اما در واقع عمده ورزش هوازی است افراد می توانند از طریق تاب دادن مشت، لگد و شوت خود را باز کنند، فشار را کاهش دهند و تناسب اندام خود را حفظ کنند
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که این ورزش پر از روحیه مردانه است، اما در حقیقت عمده ورزش کردن است افراد می توانند خود را کنترل کنند، فشار را کاهش دهند و از طریق مشت، لگد زدن و ضربه زدن به کار خود ادامه دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The rich materials of psychological education included in Chinese course stimulate a better understanding of life and provide a healthy outlet to unbosom themselves emotionally.
[ترجمه گوگل]مواد غنی آموزش روان‌شناختی که در دوره زبان چینی گنجانده شده است، درک بهتری از زندگی را تحریک می‌کند و خروجی سالمی برای از بین بردن احساس خود فراهم می‌کند
[ترجمه ترگمان]مطالب غنی آموزش روانی که در رشته چینی گنجانده می شوند، درک بهتری از زندگی را تحریک می کنند و یک خروجی سالم برای خود فراهم می کنند تا خود را از نظر عاطفی حفظ کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اسرار دل را گفتن (فعل)
unbosom

راز خود را فاش کردن (فعل)
unbosom

انگلیسی به انگلیسی

• reveal one's thoughts (or fears, concerns, etc.), confide in someone

پیشنهاد کاربران

دل را گفتن اسرار دل را گفتن
عشق را به زبان آوردن

بپرس