unfeigned

/ʌnˈfeɪnd//ʌnˈfeɪnd/

معنی: واقعی، حقیقی، اصیل، بدون تصنع
معانی دیگر: صمیمانه، مخلصانه، بی شیله پیله، راستین، غیرتصنعی، تقلبی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: unfeignedly (adv.)
• : تعریف: not pretended or false; genuine; sincere.
متضاد: dissembled, feigned, insincere
مشابه: real, sincere

- She wept with unfeigned sorrow as she spoke of the dead leader.
[ترجمه گوگل] هنگامی که از رهبر مرده صحبت می کرد، با اندوهی بی ادعا گریه می کرد
[ترجمه ترگمان] همان طور که از رهبر مرده صحبت می کرد، با اندوه فراوان اشک می ریخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. The words he said were his unfeigned, honest feelings.
[ترجمه گوگل]کلماتی که او گفت احساسات غیرواقعی و صادقانه او بود
[ترجمه ترگمان]کلمات معصومانه و صادقانه او بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Their hosts received them with unfeigned pleasure.
[ترجمه گوگل]میزبانان آنها را با لذتی غیرواقعی پذیرایی کردند
[ترجمه ترگمان]میزبان با لذت unfeigned آن ها را پذیرایی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He showed unfeigned satisfaction at his friend's success.
[ترجمه گوگل]او از موفقیت دوستش ابراز رضایت کرد
[ترجمه ترگمان]او از موفقیت دوستش لذت اشکاری نشان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Her interest in people was unfeigned.
[ترجمه گوگل]علاقه او به مردم غیرواقعی بود
[ترجمه ترگمان]علاقه او به مردم بدون تبعیض بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The letter began by expressing the writer's unfeigned joy atd'Urberville's conversion, and thanked him for his kindness in communicating with the parson on the subject.
[ترجمه گوگل]نامه با ابراز خوشحالی بی‌دلیل نویسنده از تغییر مذهب اربرویل آغاز شد و از مهربانی او در برقراری ارتباط با کشیش در این زمینه تشکر کرد
[ترجمه ترگمان]نامه با بیان شور و شوق اشکاری نویسنده از تبدیل Urberville s شروع شد و از او به خاطر kindness در ارتباط با کشیش در موضوع تشکر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. When I call to remembrance the unfeigned faith that is in thee, which dwelt first in thy grandmother Lois, and thy mother Eunice; and I am persuaded that in thee also.
[ترجمه گوگل]وقتی ایمان بی‌دیده‌ای را که در توست، که ابتدا در مادربزرگت لوئیس و مادرت یونیس بود، به یاد می‌آورم و من متقاعد شده ام که در تو نیز
[ترجمه ترگمان]وقتی زنگ زدم به یاد آوردن ایمان معصومانه که در تو وجود دارد، که اول در مادربزرگت، و مادر تو یون یس زندگی می کند، و من هم این را به تو هم متقاعد می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. You are the real good man and unfeigned.
[ترجمه گوگل]شما مرد واقعی و بی ادعا هستید
[ترجمه ترگمان]تو مرد خوب و بی ریا هستی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. To his unfeigned astonishment the questions were answered promptly, simply, and decisively, and when the interview was ended my companion naively expressed his wonderment.
[ترجمه گوگل]در کمال تعجب او به سوالات به سرعت، ساده و قاطع پاسخ داده شد و وقتی مصاحبه به پایان رسید، همراه من ساده لوحانه تعجب خود را ابراز کرد
[ترجمه ترگمان]وقتی مصاحبه پایان یافت، به سادگی و با قاطعیت پاسخ دادند، و وقتی مصاحبه به پایان رسید، رفیق من با سادگی و سادگی او را نشان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Greet sb with unfeigned pleasure, delight, sympathy, etc.
[ترجمه گوگل]با لذت، لذت، همدردی و غیره به sb سلام کنید
[ترجمه ترگمان]سلام کردن به حالت sb با لذت، لذت، همدردی و غیره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Unfeigned, fervent love through the Spirit should be the chief token of a true conversion.
[ترجمه گوگل]عشق بی ادعا و پر حرارت از طریق روح باید نشانه اصلی یک تبدیل واقعی باشد
[ترجمه ترگمان]عشق آتشین و پرشور از طریق روح باید نشانه اصلی یک تبدیل واقعی باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Now the end of the commandment is charity, from a pure heart, and a good conscience, and an unfeigned faith.
[ترجمه گوگل]اینک عاقبت امر، صدقه است، از دل پاک و وجدان پاک و ایمان بی ادعا
[ترجمه ترگمان]اینک پایان فرمان از یک قلب پاک و یک وجدان پاک و یک ایمان معصومانه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. When there is a matter that requires definite prayer, pray till you believe God, until with unfeigned lips you can thank Him for the answer.
[ترجمه گوگل]هر گاه مسأله ای نیاز به دعای قطعی دارد، دعا کنید تا به خدا ایمان بیاورید تا با لب های بی واهی از پاسخ او تشکر کنید
[ترجمه ترگمان]هنگامی که یک ماده وجود دارد که نیاز به نماز مشخص دارد، دعا کنید تا خدا را باور کنید، تا زمانی که با لبان unfeigned می توانید از او برای پاسخ تشکر کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. For its realistic and colorful depiction of life, that is appropriate and unfeigned.
[ترجمه گوگل]برای تصویر واقعی و رنگارنگ آن از زندگی، که مناسب و بی ادعاست
[ترجمه ترگمان]برای توصیف واقع گرایانه و رنگارنگ آن از زندگی، که مناسب و صادقانه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Dai: Many things are presentational. But it is hard to judge which is more unfeigned.
[ترجمه گوگل]دای: خیلی چیزها نمایشی هستند اما به سختی می توان قضاوت کرد که کدام یک بی ادعاتر است
[ترجمه ترگمان]دای: بسیاری از چیزها presentational هستند اما قضاوت درباره این موضوع برای او دشوار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

واقعی (صفت)
very, right, true, genuine, essential, actual, real, factual, concrete, virtual, veracious, down-to-earth, sterling, literal, lifelike, true-life, unfeigned, veritable

حقیقی (صفت)
true, genuine, actual, real, rightful, substantive, regular, intrinsic, unfeigned, veritable

اصیل (صفت)
original, pure, genteel, wellborn, noble, blue-blooded, pure-bred, thoroughbred, ingenuous, highbred, highborn, unfeigned

بدون تصنع (صفت)
unfeigned

انگلیسی به انگلیسی

• not feigned, genuine

پیشنهاد کاربران

بی ساخته. [ ت َ / ت ِ ] ( ص مرکب ) ( از: بی ساخته ) بی آرایش و بی زینت. || بی تزویر. || ساده لوح. ( ناظم الاطباء ) . ساده و بی تکلف و بی تصنع. ( آنندراج ) . رجوع به ساخته شود.
واقعی
a broad smile of unfeigned delight

بپرس