unbound

/ənˈbaʊnd//ˌʌnˈbaʊnd/

معنی: بی پایان، غیر محدود، بی بند و بار، غیر مقید، رها شده، ناوابسته، مقید نشده
معانی دیگر: (شیمی) ناهمبسته، مجرد، آزاد، واگسسته، زمان گذشته و اسم مفعول: unbind، رها، (از قید و بند و غیره) آزاد، رهانیده، باز شده، از هم باز شده

جمله های نمونه

1. unbound electrons
الکترون های آزاد

2. She unbound her hair and let it flow loose in the wind.
[ترجمه احمد قربانی] موهایش را باز کرد و گذاشت که در باد رها شوند.
|
[ترجمه گوگل]موهایش را باز کرد و گذاشت که در باد گشاد شوند
[ترجمه ترگمان]موهایش را باز کرد و رها کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. They unbound all the political prisoners after liberation.
[ترجمه احمد قربانی] آنها پس از آزادی همه زندانیان سیاسی را آزاد کردند.
|
[ترجمه گوگل]آنها پس از آزادی همه زندانیان سیاسی را باز کردند
[ترجمه ترگمان]پس از رهایی از آزادی، همه زندانیان سیاسی را باز کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He unbound the rope.
[ترجمه گوگل]طناب را باز کرد
[ترجمه ترگمان]طناب را باز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. My hands were unbound and my blindfold removed.
[ترجمه گوگل]دست هایم باز شد و چشم بندم برداشته شد
[ترجمه ترگمان]دست هایم بسته بودند و چشمانم را باز کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It cascaded unbound below her waist.
[ترجمه گوگل]زیر کمرش بی بند و بار بود
[ترجمه ترگمان]دستش از کمر او پایین افتاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Complexes and unbound probe were detected by autoradiography of dried gels.
[ترجمه گوگل]کمپلکس‌ها و پروب غیر متصل با اتورادیوگرافی ژل‌های خشک شده شناسایی شدند
[ترجمه ترگمان]Complexes و probe غیر مقید توسط autoradiography ژل خشک شده شناسایی شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. This worksheet is unbound. To import it, open the file separately.
[ترجمه گوگل]این کاربرگ بدون قید است برای وارد کردن آن، فایل را جداگانه باز کنید
[ترجمه ترگمان]کاربرگ This است برای وارد کردن آن، فایل را به طور جداگانه باز کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The apparent volume of distribution and the unbound fraction in plasma are the most widely used parameters for drug distribution.
[ترجمه گوگل]حجم ظاهری توزیع و کسر غیر متصل در پلاسما پرمصرف ترین پارامترها برای توزیع دارو هستند
[ترجمه ترگمان]حجم ظاهری توزیع و بخش unbound در پلاسما رایج ترین پارامتر برای توزیع دارو هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Fel Blossoms are now unbound, but have an additional requirement of 275 herbalism to use.
[ترجمه گوگل]شکوفه های فلفل در حال حاضر بدون بند هستند، اما نیاز اضافی به 275 گیاه دارویی برای استفاده دارند
[ترجمه ترگمان]Fel Blossoms در حال حاضر unbound هستند، اما نیاز دیگری به ۲۷۵ herbalism دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Can't build a link between unbound forms.
[ترجمه گوگل]نمی توان پیوندی بین فرم های بدون محدودیت ایجاد کرد
[ترجمه ترگمان]پیوند بین فرم های بدون پیوند ایجاد نمی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. An unbound printed work, usually with a paper cover.
[ترجمه گوگل]یک اثر چاپی بدون صحافی، معمولاً با جلد کاغذی
[ترجمه ترگمان]یک کار چاپی بدون پیوند، معمولا با یک پوشش کاغذی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The wind blew her garments, and her unbound hair streamed loose behind her.
[ترجمه گوگل]باد لباس هایش را می وزید و موهای بند نیافته اش از پشت سرش می ریخت
[ترجمه ترگمان]باد لباسش را می وزید و موهای unbound از پشت سرش بیرون زده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Escape Velocities - Bound and Unbound Orbits - Circular Orbits - Various Forms of Energy - Power.
[ترجمه گوگل]سرعت فرار - مدارهای محدود و نامحدود - مدارهای دایره ای - اشکال مختلف انرژی - قدرت
[ترجمه ترگمان]فرار Velocities - بسته و Unbound - انواع مختلف انرژی - قدرت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بی پایان (صفت)
inconclusive, abysmal, endless, unending, eternal, incessant, illimitable, unbound, unfinished, never-ending, termless

غیر محدود (صفت)
bottomless, unbound

بی بند و بار (صفت)
loose, unbound, profligate, footloose, unrestrained, free-living

غیر مقید (صفت)
free, unbound

رها شده (صفت)
shot, unbound, spent, off-hook, self-abandoned

ناوابسته (صفت)
unbound, unattached

مقید نشده (صفت)
unbound

تخصصی

[ریاضیات] بی کران

انگلیسی به انگلیسی

• untied, free, unrestrained; not bound (of a book etc.)
unbound is the past tense and past participle of unbind.
something that is unbound is not tied or has just been untied; a literary use.

پیشنهاد کاربران

فارغ از محدودیت؛ رها شده؛ غیر محدود؛ مقید نشده
چیزی که بسته بوده و باز شده یا چیزی که پیوند داشته با چیز دیگه ای و این پیوند باز شده یا ناهمبسته است یا کسی که زندان بوده و آزاد شده
جاودان هم معنی میده

بپرس