متداول شایع
… and he’s a typical broker.
او به معنای واقعی یک دلال است.
در ترجمه این کلمه باید دقت بشه. ترجمه هایی مثل معمولی، نوعی و. . . خیلی منظور رو شفاف نمیرسونه. مثلا من واسه این جمله :
A typical inner city neighborhoodترجیحاً کلمه typical رو بصورت صفت ترجمه نمیکنم چون توی فارسی معادل دقیقی نداریم. به معنایی داشتن مشخصه های معمول و کلیشه ای یک چیز.
... [مشاهده متن کامل]
بجاش میگم "نمونه بارز یک محله پایین شهری"
یا
"یک محله پایین شهری واقعی"
معمولی
مثال: His behavior is typical of someone who lacks confidence.
رفتار او معمولی برای کسی است که اعتماد به نفس ندارد.
معمول، ویژگی معمول
عادت معمول
ویژگی همیشگی
نمونه ای از
مثالی از
معمول، عادی
علی حده
typical: نمونه
are typical of a : هستند نمونه ای از یک. . .
در کاربرد عامیانه به معنی: شانس ما رو ببین
معنی فرهنگ لانگمن
used to show that you are annoyed when something bad happens again, or when someone does something bad again
نمونه بارز، مثال آوردنی
Behaving in the way that you expect
Example: It's not typical of Gill to be so critical.
دور از انتظار است که گیل انتقاد کننده باشد.
مترادف با ordinary
متضاد:specil_particuler
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : typify / type
✅️ اسم ( noun ) : typology / type
✅️ صفت ( adjective ) : typical
✅️ قید ( adverb ) : typically
خصوصیت همیشگی، نُرم
مثل همیشه، همیشگی
it is typical of him to keep everybody waiting
منتظر گذاشتن بقیه کار همیشگیشه!
با توجه به ساختار واژه👈 typical👉
یک نوع متداول. . . ( نوعی و متداول )
مثال. . . a typical session
یک جلسه متداول ( یک نوع جلسه متداول. . . )
معمول
مخصوص
متعارف
نمادین
چگونگی
خصوصیت
خصلت
خصوصیت ثابت
خصوصیت همیشگی
خصلت همیشگی
خصلت معمول
اوضاع همیشگی
اوضاع معمول
وضع معمول
اوضاع احوال همیشگی
خصوصیت مورد انتظار
چیزی که ازشون می بینی و می شنوی
... [مشاهده متن کامل]
( برای جاهایی که مثلا میگن تیپیکال مادر ایرانی یا تیپیکال پسرا با دوستاشون و . . . )
سوالی که ممکنه مطرح بشه اینه که آخرش معنی این کلمه کدامه :معمولی یا خاص. عادی یا ویژه
به این مثال توجه کنید:فرض کنید شما استادی دارید که در تدریس و حضور در کلاس بسیار وقت نشناس و نا منظم است. در موقع صحبت از تیپ شخصیتی این استاد, می گیم رفتار تیپیکال اون نامنظم بودنه.
... [مشاهده متن کامل]
آیا سروقت حاضر نشدن و نامنظم بودن عادیه؟البته که خیر, اما در مورد این شخص این رفتار بخصوص و ویژه به صورت رفتار همیشگی و معمولی او درآمده و چیزیه که ما معمولا از او انتظار داریم.
فوتبالیستی که پس از هر گل زدن سه تا پشتک وارو میزنه , این رفتار, خاص اون یک نفر هست بین همه ی اعضا تیم, اما برای خودش یه رفتار عادی و معمولیه و ما هم هیچ وقت غیر از این انتظار نداریم.
در نتیجه اگر یک رفتار و منش یا خصوصیت در یک شخص, یک حیوان, گونه ای از جانداران یا یک شی به صورت مکرر دیده بشه اون خصوصیت میشه یک رفتار یا حالت عادی و معمولی چون برای ما اینگونه شناسایی شده.
بنابراین معنای این کلمه هم خاص و هم معمولیه, اما باید حواسمون باشه که منظورمان از معمولی یک خاص متداول است.
با of میاد بعضی موقع ها:
typical of
معنایش البته برایمان روشن است. چیزی که کلیشه ای و تکراری و متداول است. مثلا نمونه تیپیکال، آدم تیپیکال
از type برگرفته شده که به معنی نوع است. نوع انسان، نوع سگ. تیپیکال یعنی چیزی که نماینده همه افراد یک نوع باشد. یک خصلت که ویژگیهای شمار زیادی را نمایندگی میکند.
... [مشاهده متن کامل]
من نویسندگان بزرگی را دیده ام که همان واژه اصلی یعنی تیپیکال یا تیپیک را به کار میبرند.
همیشگی
عادی
مرسوم، متداول
usual
having the distinctive qualities of a particular type of person or thing. "a typical day"characteristic of a particular person or thing. "he brushed the incident aside with typical good humour"
... [مشاهده متن کامل]
showing the characteristics expected of or popularly associated with a particular person or thing.
"you really are a typical journalist"
typical of: حاکی از
. representative as a symbol; symbolic
"the pit is typical of hell"
در روانشناسی: هنجار و نرمال
این واژه کی به معنی <<خاص>>هست و کی معنی<< معمولی>> رو داره؟خاص>
معمول - عادی - ویژه - خاص خود
منبع:کتاب 504
متداول، شاخص، نوعی
عادی
معمولی
گاهی همراه یه اسم معنی معروف و مشهور هم میده
مثل Typical Jim که یعنی جیم معروف
وقتی اول جمله به تنهایی باشه به معنی <طبق معمول="">طبق>
Type نوع
Typical نوعی
Typically نوعا
با usual معمول
Usually معمولا
اشتباه نگیرید
عادی
یا معمولی
این کلمه به معنی واژه ؛ خصوصیات؛ هم کاربرد دارد.
نمایانگر بودن، نشانگر بودن، نمایشگر بودن
مثل همیشه. طبق معمول.
Typical معنی این واژه بستگی به context ویا متن دارد ، مثلا The typical behavior این رفتار متداول و شاید در متنی دیگر این رفتار خاص معنی دهد ، بنابرین متن جمله ( sitiution , and speech act ، شرایطو کنش
... [مشاهده متن کامل] گفتاری در متن مهم است ) در مثالی دیگر می توان گفت ، بطور مثال نویسنده یک موضوعی را شرح و توضیح داده ، براینمه بتواند در پاراگراف بعدی بهتر عنوان کند از more typically یعنی بطور آشکارتر ، یا بطور بارزتر استفاده می کند .
Usual of a kind
عادی
Of a kind, usual
عادی، معمولی، خاص
Typical هیچ وقت به طور کامل برای من معنی نشد. در یک مورد من فکر می کنم وقتی می گوییم: this behaviour is typical of those people به فارسی یعنی از طرفی این رفتار، امری معمول و متداول در میان آن مردم است و از طرف دیگر این رفتار، خاصِّ آن مردم و ویژگی آن هاست ( به دلیل همان تداوم و همیشگی بودن ) . تا نظر دوستان چه باشد.
veritable
نمونه ی بارز
پلیمر: نمونه
As usual
They throw tomatoes at each other in a frenzy only atypical
اونها گوجه فرنگی هارا به شوخی به هم دیگر پرت میکردند
معمول
رایج
مخصوص
کلیشه ای
طبق روال معمول
مسبوق به سابقه
بارز، مشخص
سمبولیک
معمولی
average and normal
عادی
Having the usual qualities of particalar
of a kind
تمام عیار
Usuall
مثالی
شاخص
بارز
متداول
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٦٨)