turmoil

/ˈtɜːrˈmɔɪl//ˈtɜːmoɪl/

معنی: پریشانی، غوغا، اشفتگی، ناراحتی، بهم خوردگی
معانی دیگر: جنجال، هیاهو، کشاکش، گیر و دار

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a state of great agitation, disturbance, or confused excitement; commotion; tumult.
مترادف: chaos, commotion, hubbub, tumult, uproar
متضاد: peace, tranquility
مشابه: agitation, anarchy, brouhaha, cataclysm, coil, confusion, convulsion, disorder, disturbance, ferment, fluster, furor, hurly-burly, lather, maelstrom, melee, moil, pandemonium, stir, tempest, turbulence, unrest

- The collapse of the government plunged the country into turmoil.
[ترجمه گوگل] فروپاشی دولت کشور را در آشفتگی فرو برد
[ترجمه ترگمان] سقوط دولت، کشور را دچار آشوب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The boy was in turmoil over his parents' bitter divorce.
[ترجمه گوگل] پسر به خاطر طلاق تلخ والدینش آشفته بود
[ترجمه ترگمان] پسر از طلاق تلخ پدر و مادرش ناراحت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the whole country was enmeshed in turmoil
کشور سرتاسر دستخوش آشوب بود.

2. Her mind was in a state of constant turmoil.
[ترجمه گوگل]ذهنش دائماً در حال آشفتگی بود
[ترجمه ترگمان]ذهنش در حالت آشوب و آشفتگی مداوم قرار داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The whole region is in turmoil.
[ترجمه مریم سالک زمانی] ناآرامی بر همه منطقه حاکم است.
|
[ترجمه گوگل]تمام منطقه در آشوب است
[ترجمه ترگمان]کل منطقه در آشوب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The country is in a state of political turmoil.
[ترجمه مریم سالک زمانی] ناآرامی های سیاسی کشور را دربرگرفته است.
|
[ترجمه گوگل]کشور در وضعیت نابسامانی سیاسی قرار دارد
[ترجمه ترگمان]این کشور در وضعیت آشفتگی سیاسی قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. During the turmoil in the foreign-exchange markets the guilder remained strong.
[ترجمه گوگل]در طول آشفتگی در بازارهای ارز، گیلدر همچنان قوی بود
[ترجمه ترگمان]در طی آشوب در بازارهای ارز خارجی، guilder همچنان قوی باقی ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Her emotional life was thrown into turmoil.
[ترجمه گوگل]زندگی عاطفی او به آشوب کشیده شد
[ترجمه ترگمان]زندگی عاطفی او به تلاطم افتاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Ashley gazed at him, her thoughts in turmoil.
[ترجمه گوگل]اشلی در حالی که افکارش آشفته بود به او خیره شد
[ترجمه ترگمان]اشلی به او خیره شده بود، افکارش مغشوش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. My emotional turmoil had drained me.
[ترجمه مریم سالک زمانی] ناراحتی های عاطفی توش و توانی برام باقی نگذاشته است.
|
[ترجمه گوگل]آشفتگی عاطفی من را تخلیه کرده بود
[ترجمه ترگمان]آشفتگی احساسی من مرا خسته کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Times of national turmoil generally roil a country's financial markets.
[ترجمه گوگل]زمان آشفتگی ملی عموماً بازارهای مالی یک کشور را متلاطم می کند
[ترجمه ترگمان]زمان آشفتگی های ملی به طور کلی بازارهای مالی یک کشور را به خود اختصاص داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She felt much calmer after the turmoil of recent weeks.
[ترجمه گوگل]پس از آشفتگی هفته های اخیر، او احساس آرامش بیشتری داشت
[ترجمه ترگمان]بعد از آشفتگی های هفته های اخیر احساس آرامش بیشتری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The London Stock Exchange is in turmoil today.
[ترجمه گوگل]بورس لندن امروز دچار آشفتگی است
[ترجمه ترگمان]بازار بورس لندن امروز آشفته و آشفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The robbery put the village in a turmoil.
[ترجمه گوگل]دزدی روستا را در آشوب قرار داد
[ترجمه ترگمان]غارت روستا را در یک آشوب برپا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The Stock Exchange is in turmoil following a huge wave of selling.
[ترجمه گوگل]بورس اوراق بهادار در پی موج عظیم فروش دچار آشفتگی شده است
[ترجمه ترگمان]بورس سهام بدنبال موج عظیمی از فروش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. His statement threw the court into turmoil.
[ترجمه مریم سالک زمانی] در پی اظهاراتش، در دادگاه بلوایی به پا شد.
|
[ترجمه گوگل]اظهارات او دادگاه را به آشوب کشاند
[ترجمه ترگمان]بیانیه او دادگاه را به آشفتگی کشاند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The country was in turmoil during the strike.
[ترجمه گوگل]کشور در جریان اعتصاب دچار آشوب بود
[ترجمه ترگمان]این کشور در زمان اعتصاب در آشوب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پریشانی (اسم)
baffle, confusion, depression, distress, affliction, turmoil, agitation, worriment, desolation, disturbance, bother, ramble, dolor, nonplus, remorse, discomposure, dolour, woe

غوغا (اسم)
pandemonium, fray, turmoil, affray, melee, uproar, clamor, mobile, riot, tumult, ruckus, hubbub, scuffle, mob, scrimmage, jangle, rave, peal, canaille, din, embroilment, hordes of locusts, hurly-burly, rumpus

اشفتگی (اسم)
turmoil, agitation, turbulence, chaos, perturbation, disorder, unrest, consternation, rummage, disorderliness, disquietude, inquietude, hullabaloo, tumble, turbulency, nonplus, garboil, tanglement, topsy-turvydom

ناراحتی (اسم)
ailment, irritation, discomfort, turmoil, worriment, inconvenience, disturbance, discomfiture, disquietude, inquietude, discommodity, incommodity, malaise

بهم خوردگی (اسم)
turmoil, disorderliness, muss, revolt

انگلیسی به انگلیسی

• tumult, uproar, commotion
turmoil is a state of confusion, disorder, or great anxiety.

پیشنهاد کاربران

✍ توضیح: A state of great confusion, disorder, or disturbance 🔥⚠️
🔍 مترادف: Chaos
✅ مثال: The country was in turmoil after the sudden political upheaval.
کالوکیشن های زیبا با turmoil :
political/emotional/economic/religious
هرج و مرج اقتصادی
آشفتگی سیاسی
آشفتگی عاطفی
اغتشاش. آشوب. ناآرامی. آشفتگی
مثال:
a symptom of the country's present turmoil
یک نشانه از آشفتگی و ناآرامی موجود کشور
تشویش
غوغا - آشوب - به هم ریختگی - هرج و مرج - بَلوا - شورش
noun
🔴 a state of confusion or disorder
[noncount]
◀️ The country has been in turmoil for the past 10 years
◀️ a period of political/economic turmoil
...
[مشاهده متن کامل]

◀️ emotional turmoil
[singular]
◀️ His life has been in a constant turmoil
◀️ I've heard about the turmoil in your country
تقریباً مثل واژه ی Chaos به معنای آشوب میباشد

آشوب
تلاطم
بلبَشو ، هرج و مرج ، بی نظمی
mess
دردسر
بحران
شرایط آشفته
آشفتگی
پریشانی
به هم خوردگی
غوغا
ناراحتی
هرج و مرج
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس