tune

/ˈtuːn//tjuːn/

معنی: اواز، اهنگ، رنگ، نغمه، لحن، خنیا، اهنگ صدا، نوا، لحن تلفظ، وفق دادن، میزان کردن، ساز زدن، کوک کردن
معانی دیگر: آهنگ، همسازی، هماهنگی، وفق، کوک، سازگاری، همنوایی، (ساز موسیقی) کوک کردن، تنظیم کردن، سامان مند کردن، سامان دادن، سازمند کردن، رگلاژ کردن، موسیقی همراه آواز، رامش، همساز کردن، همنوا کردن، هماهنگ کردن، هماهنگ بودن، همساز بودن، فحوا، کوک کردن یامیزان کردن الت موسیقی یارادیووغیره

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a sequence of agreeable musical tones; a melody.
مترادف: melody
مشابه: aria, ditty, motif, music, song, strain, theme

- He whistled a tune as he made himself a sandwich.
[ترجمه pardis] او درحالیکه اهنگی را زمزمه میکرد برای خودش ساندویچ درست کرد
|
[ترجمه گوگل] در حالی که برای خودش ساندویچ درست می کرد آهنگی را سوت زد
[ترجمه ترگمان] وقتی برای خودش ساندویچ درست کرد سوت زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I wrote the tune to the song, and my partner wrote the words.
[ترجمه گوگل] من آهنگ آهنگ را نوشتم و شریکم کلمات را نوشت
[ترجمه ترگمان] من آهنگ را برای آهنگ نوشتم و همکارم آن کلمات را نوشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a song, especially one that is popular or well-known.

- The jukebox was playing a great tune, and we were all singing along.
[ترجمه گوگل] جوک باکس آهنگ فوق العاده ای می نواخت و ما همگی با هم آواز می خواندیم
[ترجمه ترگمان] دستگاه موسیقی یک آهنگ عالی می نواخت و ما همه با هم آواز می خواندند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Why don't you play some tunes we can dance to?
[ترجمه Anime] چرا با بعضی از آهنگ ها نمیتوانیم برقصیم؟
|
[ترجمه ادریس] چرا یک آهنگ نمیگذاری تا باهاش برقصیم؟
|
[ترجمه Rezvan] چرا یک آهنگ نمیذاری تا باهاش برقصیم؟
|
[ترجمه گوگل] چرا چند آهنگ را نمی نوازی که بتوانیم با آن برقصیم؟
[ترجمه ترگمان] چرا آهنگی را بازی نمی کنی که ما می توانیم با هم برقصیم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: accurate musical pitch.
مشابه: ear, pitch

- She cannot sing in tune.
[ترجمه علیرضا] اون دختر نمیتونه آهنگ بخونه
|
[ترجمه علیرضا] او نمی تواند اهنگ بتواند بخواند
|
[ترجمه ilia] او نمی تواند لحن آهنگ این خط موسیقی را بخواند
|
[ترجمه فرناز صانعی] اون نمی تونه کوک بخونه
|
[ترجمه Moonlight] اون نمی تونه هماهنگ آواز بخونه.
|
[ترجمه گوگل] او نمی تواند آهنگ بخواند
[ترجمه ترگمان] اون نمیتونه آهنگ بخونه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: the state of being adjusted to proper or accurate musical pitch.
مشابه: pitch

- I hope the piano in tune.
[ترجمه گوگل] امیدوارم پیانو هم آهنگ باشه
[ترجمه ترگمان] امیدوارم پیانو آهنگ داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The guitars seemed to be out of tune with each other.
[ترجمه گوگل] به نظر می رسید که گیتارها با هم ناسازگار بودند
[ترجمه ترگمان] به نظر می رسید گیتار با هم جور در نمی آیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: agreement, consonance, or harmony.
مترادف: accord, agreement, consonance, harmony
مشابه: accordance, concord, conformity, congruence, congruity, correspondence, euphony, in step, sympathy, unison

- His point of view is out of tune with the times.
[ترجمه گوگل] دیدگاه او با زمانه همخوانی ندارد
[ترجمه ترگمان] دیدگاه او در مورد آن زمان ها خارج از آهنگ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- My husband and I have always been in tune on political issues.
[ترجمه گوگل] من و شوهرم همیشه در مسائل سیاسی با هم هماهنگ بوده ایم
[ترجمه ترگمان] من و همسرم همیشه در مورد مسائل سیاسی صحبت کرده ایم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(6) تعریف: the adjustment of an electronic device to receive signals clearly at a given frequency.
مشابه: adjustment

- The radio requires a tune sometimes because I listen to a weak station.
[ترجمه گوگل] رادیو گاهی اوقات نیاز به آهنگ دارد زیرا من به یک ایستگاه ضعیف گوش می دهم
[ترجمه ترگمان] رادیو گاهی نیاز به آهنگ دارد چون به یک ایستگاه ضعیف گوش می دهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: tunes, tuning, tuned
(1) تعریف: to adjust (one or more musical instruments) to accurate or proper musical pitch (sometimes fol. by "up").
مشابه: adjust, attune, modulate

- The orchestra tuned their instruments as the audience took their seats.
[ترجمه گوگل] ارکستر سازهای خود را کوک کرد و حضار روی صندلی نشستند
[ترجمه ترگمان] نوازندگان سازه ای خود را به صدا درآوردند و حضار کرسی های خود را گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to adjust (an engine, mechanism, or the like) so that it works properly (often fol. by "up").
مشابه: adjust, regulate, set

- After the repair shop tuned up the engine, the car didn't stall anymore.
[ترجمه گوگل] بعد از اینکه تعمیرگاه موتور را تنظیم کرد، ماشین دیگر متوقف نشد
[ترجمه ترگمان] بعد از آنکه مغازه تعمیر موتور را روشن کرد، اتومبیل دیگر توقف نکرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to adjust (a radio or television) to receive signals clearly at a specific frequency.
مشابه: adjust, dial, modulate, set

- I'll go tune the radio; it's losing its signal.
[ترجمه گوگل] من بروم رادیو را کوک کنم سیگنال خود را از دست می دهد
[ترجمه ترگمان] رادیو را خاموش می کنم؛ سیگنال را از دست می دهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to bring into agreement, consonance, or harmony.
مترادف: attune, harmonize
مشابه: align, calibrate, coordinate, modulate, regulate, synchronize

- I found it easier than I'd expected to tune myself to my new surroundings.
[ترجمه گوگل] به نظرم راحت‌تر از آن چیزی که انتظار داشتم خودم را با محیط جدیدم هماهنگ کنم
[ترجمه ترگمان] از آن چیزی که انتظار داشتم خودم را به محیط جدیدم اختصاص دهم، برایم آسان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
عبارات: tune in, tune out
(1) تعریف: to adjust one or more musical instruments to proper pitch (often fol. by up).
مشابه: warm up

- She tuned up carefully before her violin recital.
[ترجمه گوگل] او قبل از اجرای ویولن خود با دقت کوک کرد
[ترجمه ترگمان] با احتیاط پیش از آن که violin را اجرا کند، با احتیاط از جا بلند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to be or come to be in agreement or harmony.
مترادف: harmonize
مشابه: coordinate, synchronize

- His advisers told him he should tune with the times.
[ترجمه گوگل] مشاورانش به او گفتند که باید با زمان هماهنگ شود
[ترجمه ترگمان] مشاوران وی به او گفتند که باید با آن ها هماهنگ باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. tune in
1- (رادیو و تلویزیون) گرفتن،(روی ایستگاه یا موج بخصوص) میزان کردن

2. tune out
1- (رادیو و تلویزیون - برای پرهیز از پارازیت) میزان کردن 2- (امریکا - خودمانی) توجه یا علاقه ی خود را به چیز دیگری معطوف کردن

3. tune up
1- (موتور اتومبیل و غیره) تعمیر و تنظیم کردن،میزان کردن،رگلاژ کردن 2- (ساز موسیقی) کوک کردن

4. in tune
هماهنگ

5. a catchy tune
آهنگی که زود یاد گرفته می شود یا به خاطر می آید

6. out of tune
ناهماهنگ

7. we always tune in to tehran radio to hear the news
ما همیشه برای شنیدن اخبار،رادیو تهران را می گیریم.

8. call the tune
اداره کردن،سرپرستی کردن،آقا بالا سر بودن،زمام در دست داشتن

9. change one's tune
تغییر روش (یا عقیده و غیره) دادن،رفتار خود را عوض کردن

10. to the tune of
(عامیانه) به مبلغ،به میزان،به تعداد

11. march to the tune of marchers
ره چنان رو که رهروان رفتند.

12. to hum a tune
آهنگی را زمزمه کردن

13. to saw a tune on a fiddle
آهنگی را اره وار با ویولن زدن

14. to whistle a tune
آهنگی را سوت زدن

15. bang out a tune (on a musical instrument)
بد نواختن

16. dance to another tune
هرروز به سازی رقصیدن،به ساز دیگری رقصیدن

17. sing a different tune
(به خاطر تغییر اوضاع و غیره) روش یا حرف یا عقیده ی خود را عوض کردن

18. in debt to the tune of 5000 pounds
دارای بدهی به مبلغ 5000 پوند

19. the instrument stayed in tune for a long time
ساز مدتها کوک بود.

20. to pound out a tune on the piano
با پیانو دنگ دنگ آهنگ نواختن

21. a politician who is out of tune with the times
سیاستمداری که با زمانه هماهنگ نیست

22. a violin that is out of tune
ویولنی که کوک نیست

23. he who pays the piper calls the tune
کسی که مزد فلوت زن را می دهد حق انتخاب آهنگ را دارد،اختیار با کسی است که هزینه یا مسئولیت را تقبل کند

24. the signals are scrambled so that only subscribers can tune in
علامت ها را جوری درهم ساخته اند که فقط مشترکین می توانند برنامه را بگیرند.

25. a football song sung to the tune of 'When the saints go marching in'
[ترجمه گوگل]آهنگ فوتبالی که با آهنگ "وقتی مقدسین وارد راهپیمایی می شوند" خوانده شده است
[ترجمه ترگمان]آواز فوتبال سرود خوانان قدیسان که در آن رژه می رفتند،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. He gave us a tune on his fiddle.
[ترجمه گوگل]او آهنگی روی کمانچه اش به ما داد
[ترجمه ترگمان]آهنگ his را به ما داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. That tune is not in my repertoire.
[ترجمه گوگل]آن آهنگ در کارنامه من نیست
[ترجمه ترگمان]این آهنگ توی لیست من نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. He marched off, whistling a merry tune.
[ترجمه گوگل]او راهپیمایی کرد و آهنگی شاد را سوت زد
[ترجمه ترگمان]در حالی که سوت می زد، از اتاق بیرون رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. Sam was humming a little tune .
[ترجمه گوگل]سام داشت یه آهنگ کوچولو زمزمه میکرد
[ترجمه ترگمان]سام داشت کمی زمزمه می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. People just want a good tune and a good bop.
[ترجمه گوگل]مردم فقط یک آهنگ خوب و یک باپ خوب می خواهند
[ترجمه ترگمان]مردم فقط یه آهنگ خوب می خوان و یه تصادف خوب
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اواز (اسم)
tune, air, song, sing, croon, singsong

اهنگ (اسم)
intonation, cadence, tune, music, air, tone, tonality, setting, melody, lilt, sonance

رنگ (اسم)
indigo, tune, grain, hue, paint, color, dye, tint, pigmentation, complexion, tincture, tinct, speckle

نغمه (اسم)
tune, song, melody

لحن (اسم)
tune, tone, melody

خنیا (اسم)
tune, music, singing, song, melody

اهنگ صدا (اسم)
tune, note

نوا (اسم)
tune, tone

لحن تلفظ (اسم)
tune

وفق دادن (فعل)
accord, adapt, reconcile, suit, tune, attune, adjust, conform, square, assimilate, jump

میزان کردن (فعل)
range, tune, adjust, modulate, temper, regulate, collimate, focus, orient

ساز زدن (فعل)
tune, play a tune

کوک کردن (فعل)
tune, wind, crank, key

تخصصی

[کامپیوتر] کوک کردن ،وفق دادن، میزان کردن - تنظیم کردن بهبود کارایی یک سیستم به وسله ی تنظیم پارامتری عددی، مانند اندازه ی فایل جا به جایی، تاخیر زمانی مجاز برای عملیات معین، و نظایر آن .
[برق و الکترونیک] تنظیم تنظیم کردن برای تشدید در بسامد مطلوب
[نساجی] تنظیم
[پلیمر] تنظیم کردن(شدن)

انگلیسی به انگلیسی

• melody; state of having the correct musical pitch; harmony; proper adjustment
adjust to obtain correct musical pitch; adjust to improve operation (e.g. a car engine); adjust to obtain operational conditions (e.g. radio frequency); coordinate, make harmonious; make a musical sound; adjust to a different goal or framework
a tune is a series of musical notes that is pleasing or memorable. a tune sometimes occurs repeatedly in a piece of music.
you can also refer to a song or a short musical piece as a tune.
when someone tunes a musical instrument, they adjust it so that it produces the right notes.
when someone tunes an engine or machine, they adjust it so that it works well.
if your radio or television is tuned to a particular broadcasting station, it has been adjusted so that you can listen to or watch the programmes on that station.
if you say that a particular person is the one who calls the tune, you mean that this person has authority and says what is to be done.
if you play or sing in tune, you are playing or singing exactly the right notes. if you play or sing out of tune, you are playing or singing notes that are not quite right.
if you are in tune with someone or something, you are in agreement with them or understand them well.
if you change your tune, you say or do something different from what you previously said or did.
to the tune of a particular amount means to the extent of that amount; a formal expression.
if you tune in to a radio station, you adjust your radio so that you can listen to it.
to tune out a radio or television broadcast means to stop listening to the broadcast by changing or cutting out the radio signals.
if you tune someone or something out, you stop listening to them or paying attention to them.
when a group of musicians tune up, they adjust their instruments so that they produce the right notes exactly.

پیشنهاد کاربران

Tune
به معنی آهنگ است
1. اهنگ ، نوا. نغمه 2. سازگاری. هماهنگی. وفق 3. لحن 4. ( ساز ) کوک 5. مبلغ 6. ( ساز ) کوک کردن 7. تنظیم کردن
مثال:
noun
she hummed a cheerful tune
او یک آهنگ بشاش شاد را زمزمه کرد.
verb
they tuned their guitars
آنها گیتارهایشان را کوک کردند.
اگر اسم باشد:
ملودی - نغمه - ریتم - زیر وبم صدا
اگر فعل بود:
هم ساز کردن - تنظیم کردن - هم آهنگ کردن
tune
اهنگ ، موسیقی ، ریتم .
🏙🎤🎵🎼
همراه باشید
دنبال کنید
( مثلا وقتی یه برنامه تلویزیونی قراره پخش بشه میگن یا وقتی کسی میخواد خطاب بده که چیزی رو دنبال کنید )
Tune in as I deliver remarks celebrating Labor Day and the dignity of American workers.
نوت یک اهنگ
در نساجی: یکنواخت کردن رنگ
tune ( موسیقی )
واژه مصوب: سُرایه
تعریف: لحنی ساده که به راحتی قابل سرایش و به تنهایی کامل و منسجم باشد
مترادف Regulate هم میتونه باشه
کووکیدن = to tune
کووکنده = tunner
کووکیده = tunned
Tune into someone or something :
برنامه ی خاصی را از تلویزیون تماشا کردن و یا از رادیو گوش دادن :
I tuned into the baseball game last night
به کسی یا چیزی توجه نشان دادن
Be sure to tune into us again tomorrow, when we'll have the results of the big contest
...
[مشاهده متن کامل]

We have over 2 million viewers tuning into our show every week
نسبت به کسی یا چیزی هشیار بودن
مشتاق، خواهان و پذیرای چیزی یا کسی بودن
My father never tuned into us much when we were growing up—our mother essentially raised us on her own
I haven't tuned into current events for quite some a while. I just find it so depressing most of the time

آهنگ، موسیقی همراه با آواز
Hey - that was a really good try! You'll soon be able to play the whole tune
Tune ( inf ) =melody
تنظیم کردن، هماهنگ کردن
حرف، نظر، عقیده، گُفته
آواز
دقت و تمرکز
هماهنگ کردن، هماهنگی
In tune with: هماهنگ با
اجرا کردن
( ساز ) کوک/تنظیم کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس