tumble

/ˈtəmbl̩//ˈtʌmbl̩/

معنی: اشفتگی، بهم ریختگی، افتادن، چرخش، غلت خوردن، لغزیدن، ناگهان افتادن، رقصیدن، پریدن، جست و خیز کردن
معانی دیگر: (ناگهان یا به طور ناجور) افتادن، ساقط شدن، فرو افتادن، فرو ریختن، معلق شدن، نزول کردن، رمبیدن، شخیدن، هجوم بردن، (به محلی) ریختن، (از محلی) بیرون ریختن، (عامیانه - با: to) فهمیدن، حالی شدن، شیرفهم شدن، انداختن، پرت کردن، سرنگون کردن، فرو افکندن، غلتاندن، سقوط، افت، شخش، (ورزش های آکروباتیک و سیرک) کله معلق زدن، حرکات آکروباتیک کردن، پشتک زدن، ورجه کردن، سکندری، سکندری خوردن، وول خوردن، غلت زدن، (کاشانی) لوشیدن، وول زنی، پخش و پلا کردن، درهم ریختن، نامرتب کردن، درهم و برهمی، نابسامانی، آشفتگی، در ماشین رخت خشک کن گذاشتن، کله معلق، وارو، توده ی درهم و برهم، معلق خوردن

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: tumbles, tumbling, tumbled
(1) تعریف: to roll end over end while falling, as over an object, or while in flight.
مترادف: topple
مشابه: cascade, come a cropper, fall, flip, flop, pitch, plunge, reel, roll, stumble, tip over, toss, trip

- The puppies tumbled over each other.
[ترجمه گوگل] توله ها روی هم افتادند
[ترجمه ترگمان] توله سگ روی هم می غلتیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The aircraft tumbled out of control.
[ترجمه گوگل] هواپیما از کنترل خارج شد
[ترجمه ترگمان] هواپیما از کنترل خارج شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to perform somersaults, rolls, leaps, and other gymnastic or acrobatic exercises or stunts.
مشابه: flip, somersault

(3) تعریف: to fall suddenly from an elevated position, as from power or office.
مشابه: bite the dust, collapse, drop, fall, plummet, plunge, slip

(4) تعریف: to fall over or apart; collapse.
مترادف: collapse, topple
مشابه: cave in, crash, fall, founder, give way, tip over

- The old barn finally tumbled.
[ترجمه Edi.nozari] طویله قدیمی بلاخره فرو ریخت
|
[ترجمه گوگل] انبار قدیمی بالاخره سقوط کرد
[ترجمه ترگمان] طویله قدیمی بالاخره سقوط کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: to decline or drop rapidly, as prices.
مترادف: plummet, plunge, slide
مشابه: crash, decline, descend, dive, drop, fall, slip, slump

(6) تعریف: to move or proceed in a hurried, confused, or haphazard manner.
مترادف: pile
مشابه: scramble

- The children tumbled into the car.
[ترجمه گوگل] بچه ها داخل ماشین افتادند
[ترجمه ترگمان] بچه ها به درون ماشین سرازیر شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(7) تعریف: (informal) to understand a situation suddenly (often fol. by to).
مشابه: comprehend, see the light, understand
فعل گذرا ( transitive verb )
(1) تعریف: to cause to fall from an elevated position, as from power; overthrow; topple.
مترادف: overthrow, topple
مشابه: bring down, cascade, eject, fell, oust, overturn, upset

(2) تعریف: to cause to fall apart or collapse.
مترادف: collapse, topple
مشابه: founder, tip over

(3) تعریف: to put or toss together in a disorderly or haphazard manner.
مترادف: jumble, scramble, toss
مشابه: disarrange, fling, flop, heap, scatter, shuffle, spill, tangle, throw, upset

(4) تعریف: to toss about in a revolving drum, as clothes in a drier.
مشابه: spin, toss, whirl

(5) تعریف: to cause to stumble or fall headlong.
مترادف: throw, topple
مشابه: fell, flip, spill, trip, upend
اسم ( noun )
(1) تعریف: an act or instance of falling or tumbling; fall.
مترادف: fall
مشابه: descent, drop, flip, flop, header, nose dive, plunge, roll, slip, spill, spin, sprawl, stumble, tailspin, trip

(2) تعریف: a gymnastic or acrobatic exercise or stunt.
مترادف: acrobatics, gymnastics
مشابه: cartwheel, exercise, flip, somersault, stunt

(3) تعریف: a rapid decline or drop, as of prices.
مترادف: dive, plunge
مشابه: collapse, decline, drop, fall, nose dive, slide, slump

(4) تعریف: a disorderly, confused, or chaotic state or collection.
مترادف: chaos, jumble, mess, tangle
مشابه: confusion, disarray, disorder, heap, hodgepodge, scramble, tousle, upset, welter

جمله های نمونه

1. give (or get) a tumble
(عامیانه) ذکر خیر کسی را کردن (یا مورد ذکر خیر قرار گرفتن)،مهربانی کردن

2. recently stock prices have taken a tumble
اخیرا قیمت سهام افت کرده است.

3. The outer walls looked likely to tumble down in a stiff wind.
[ترجمه هجیمی] به نظر می رسد دیواره های بیرونی در باد شدید فرو می ریزند
|
[ترجمه گوگل]دیوارهای بیرونی احتمالاً در اثر باد شدید فرو می ریزند
[ترجمه ترگمان]دیواره ای بیرونی به نظر می رسید که در باد شدیدی سرنگون می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Children tumble over each other in play.
[ترجمه گوگل]کودکان در بازی روی یکدیگر غلت می زنند
[ترجمه ترگمان]بچه ها در بازی شرکت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He enjoys rough and tumble play.
[ترجمه گوگل]او از بازی خشن و غلتشی لذت می برد
[ترجمه ترگمان]اون از حرکات خشن و tumble لذت میبره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It was just a bit of rough and tumble.
[ترجمه گوگل]فقط کمی خشن و زمخت بود
[ترجمه ترگمان]فقط یه خورده خشن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He injured his ribs in a tumble from his horse.
[ترجمه Majid] دنده اش آسیب دیده در افتادن از اسبش.
|
[ترجمه گوگل]او در اثر غلتیدن اسبش دنده هایش را زخمی کرد
[ترجمه ترگمان]او دنده خود را از روی اسب پایین کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The toddlers often join in the rough and tumble of the older children's games.
[ترجمه گوگل]بچه‌های نوپا اغلب به بازی‌های خشن بچه‌های بزرگ‌تر می‌پیوندند
[ترجمه ترگمان]کودکان نوپا اغلب در بازی های کودکانه و tumble بازی های کودکان بزرگ تر شرکت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Share prices continued to tumble today on the Tokyo stock market.
[ترجمه گوگل]قیمت سهام امروز در بازار سهام توکیو به کاهش ادامه داد
[ترجمه ترگمان]قیمت سهام در بازار سهام توکیو امروز به افت ادامه یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The jockey took a nasty tumble at the third fence.
[ترجمه گوگل]جوکی در حصار سوم غلت زد
[ترجمه ترگمان]اسب سوار بر سکوی سوم سقوط کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Don't tumble your underclothes.
[ترجمه Edi.nozari] لباسهای زیر خودتونو پخش و پلا نکنید
|
[ترجمه گوگل]لباس زیر خود را نپوشانید
[ترجمه ترگمان]لباس های زیرش را نخور
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Waterfalls crash and tumble over rocks.
[ترجمه گوگل]آبشارها سقوط می کنند و روی صخره ها می افتند
[ترجمه ترگمان]آبشار سقوط می کند و روی صخره ها سقوط می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It's possible that stocks could take a tumble next year.
[ترجمه گوگل]این احتمال وجود دارد که سهام در سال آینده سقوط کند
[ترجمه ترگمان]این امکان وجود دارد که سهام در سال آینده سقوط کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Oil prices took a tumble yesterday.
[ترجمه مصطفی امیرجانی] قیمت های نفت دیروز افت شدید و ناگهانی یافت
|
[ترجمه گوگل]قیمت نفت دیروز کاهش یافت
[ترجمه ترگمان]قیمت نفت دیروز به اوج خود رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Share prices took a sharp tumble following news of the merger.
[ترجمه گوگل]پس از انتشار اخبار مربوط به ادغام، قیمت سهام سقوط کرد
[ترجمه ترگمان]قیمت سهام بعد از اخبار ادغام بالا و پایین رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اشفتگی (اسم)
turmoil, agitation, turbulence, chaos, perturbation, disorder, unrest, consternation, rummage, disorderliness, disquietude, inquietude, hullabaloo, tumble, turbulency, nonplus, garboil, tanglement, topsy-turvydom

بهم ریختگی (اسم)
tumble, disorganization

افتادن (اسم)
drop, fall, lie, keel, tumble, drop back

چرخش (اسم)
trepan, turn, twirl, revolution, whirl, wrest, wheel, roll, tumble, evolution, rotation, wrench, spin, swirl, gyration, troll, volte-face

غلت خوردن (فعل)
roll, tumble

لغزیدن (فعل)
slip, slide, skid, tumble, stumble

ناگهان افتادن (فعل)
tumble

رقصیدن (فعل)
hop, lope, ball, dance, caper, hoof, tumble

پریدن (فعل)
flight, spout, vault, fly, skip, jump, bounce, spring, tumble

جست و خیز کردن (فعل)
lope, skip, gambol, cavort, jig, tumble, rollick

انگلیسی به انگلیسی

• fall, slip; disorderly state, confusion; acrobatic feat
fall, trip, drop; roll about; topple, send tumbling; cause disorder by tossing about; perform gymnastic feats; come to understand (informal)
if you tumble somewhere, you fall with a rolling or bouncing movement. verb here but can also be used as a count noun. e.g. she suffered a tumble running after her kite.
if water tumbles somewhere, it flows quickly over an uneven surface so that it splashes a lot.
if you tumble to something, you suddenly understand it or realize what is happening; an informal expression.

پیشنهاد کاربران

غلت خوردن ، مثل وقتی که از پله ها غلت می خوری میفتی پایین
به معنای درهم ریخته در بینائی سنجی، تابلوئی بنام "Tumbling E" یا " نمودار E" را نشان می دهد. نمودار E دارای همان مقیاس و همان استاندارد های اسنلن ( snellen ) می باشد اما تمام حروف در جهت های مختلف 90 درجه
...
[مشاهده متن کامل]
قرار دارند که بیمار با استفاده از حرکات دست می توانند این آزمایش را انجام دهند و نمایش دهند حروف در چه جهتی راست، چپ، بالا، پایین قرار دارند.

ماشین رخت خشک کن
to tumble a sword/rock
صیقل دادن، جلا دادن، سنباده زدن، پولیش کردن شمشیر ، سنگ و . . .
( of price, share, and so on )
to fall rapidly in value or amount
⭕⭕⭕
👈The price of oil is still tumbling
👈Global shares tumble after Russian attack on Ukraine nuclear plant
افتادن=fall
پر سر و صدا
ریزش و افت

بپرس