trifle

/ˈtraɪfəl//ˈtraɪfəl/

معنی: ناچیز، چیز جزیی، کم بها، بازیچه قرار دادن، سرسری گرفتن
معانی دیگر: چیز کم اهمیت، امر جزئی، ناقابل، کم، یک ذره، یک خرده، (با: with) به بازی گرفتن، بازیچه کردن، ملعبه کردن، به شوخی گرفتن، (معمولا با: away) حرام کردن، هدر دادن، هرز دادن، مبلغ کم، پشیز، پاپاسی، چندر غاز، (انگلیس - پسخوراک) کیک آغشته به شراب، قلع، (جمع) ظروف قلعی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
عبارات: a trifle
(1) تعریف: something that has very little value or importance.
مترادف: bagatelle, toy, trinket, triviality
مشابه: bauble, bijou, doodad, gimcrack, nothing, token

- His objections were about mere trifles.
[ترجمه گوگل] ایرادات او در مورد چیزهای جزئی بود
[ترجمه ترگمان] objections درباره مسائل جزئی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a small amount or quantity, esp. of money.
مترادف: bit, little
مشابه: atom, dab, drop, fraction, iota, jot, lick, modicum, pinch, pittance, scrap, shred, smidgen, speck, touch, whit

(3) تعریف: a dessert made of layers of fruit or jam, custard or whipped cream, and cake that has often been soaked in wine.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: trifles, trifling, trifled
(1) تعریف: to treat something or someone lightly, without proper respect or seriousness (usu. fol. by with).
مترادف: dally, flirt, fool, play, toy
مشابه: dabble, disrespect, monkey, putz

- Don't trifle with a loaded gun.
[ترجمه آرام] با تفنگ پر ور نرو!
|
[ترجمه گوگل] با یک اسلحه پر شده دست و پا نزنید
[ترجمه ترگمان] یه تفنگ پر هم نداشته باش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to toy or amuse oneself with something or someone.
مترادف: dally, fool, mess around, play, toy
مشابه: dabble, flirt, monkey, putz
فعل گذرا ( transitive verb )
مشتقات: trifler (n.)
• : تعریف: to spend (time) wastefully or idly.
مترادف: dally, dawdle, idle, laze, loaf
مشابه: linger, lounge, waste, while

- She trifled away three hours.
[ترجمه سعید] او سه ساعت وقت تلف کرد
|
[ترجمه گوگل] او سه ساعت دور شد
[ترجمه ترگمان] سه ساعت دیگه بازی رو بازی می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a trifle colder
کمی سردتر

2. do not trifle with your health!
با سلامتی خودت بازی نکن !

3. i am a trifle annoyed about it
در آن باره کمی دلخور هستم.

4. it costs only a trifle
هزینه اش بسیار کم است.

5. At our meetings Alex always raises trifling objections to any new plan.
[ترجمه گوگل]در جلسات ما، الکس همیشه به هر طرح جدیدی اعتراض می کند
[ترجمه ترگمان]در ملاقات های ما، آل کس همیشه objections را برای هر نقشه تازه ای بالا می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Don’t trifle away your time.
[ترجمه گوگل]وقت خود را تلف نکنید
[ترجمه ترگمان]- وقتت رو تلف نکن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He is not a person to trifle with.
[ترجمه Sam] او فردی نیست که بتوان آن را نادیده گرفت
|
[ترجمه Mh] اون ادمی نیست که بشه به بازیش گرفت
|
[ترجمه گوگل]او آدمی نیست که بتوان با او دست و پا زد
[ترجمه ترگمان]او آدم مهمی نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He was just a trifle too friendly for my liking.
[ترجمه گوگل]او فقط یک چیز کوچک بود که برای میل من بسیار دوستانه بود
[ترجمه ترگمان]او فقط برای دوست داشتن من کمی صمیمی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It is a mere trifle.
[ترجمه گوگل]این یک چیز جزئی است
[ترجمه ترگمان]چیز بی اهمیتی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Try turning the key a trifle .
[ترجمه Mahmoodi] سعی کنید کلید را کمی بچرخانید
|
[ترجمه گوگل]سعی کنید کلید را کمی بچرخانید
[ترجمه ترگمان]سعی کن کلید را کمی ورق بزنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Jack, could you serve out the trifle?
[ترجمه گوگل]جک، می‌توانی چیزهای کوچک را سرو کنی؟
[ترجمه ترگمان]جک، میشه یه کم از این موضوع سر در بیاری؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I'll have just a trifle of the dessert.
[ترجمه Mh] فقط کمی از دسر رو می خورم
|
[ترجمه گوگل]من فقط یک دسر کوچک می خورم
[ترجمه ترگمان]فقط یک خورده دسر می خورم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Trifle? That comes under Puddings and Desserts.
[ترجمه گوگل]چیز جزیی؟ که در زیر پودینگ و دسر آمده است
[ترجمه ترگمان]trifle \"؟\" که به \"puddings\" و \"desserts\" مربوط میشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The wine has made him a trifle tipsy.
[ترجمه گوگل]شراب او را به یک چیز بی ارزش تبدیل کرده است
[ترجمه ترگمان]شراب او را کمی مست کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Don't trifle with the girl's affections.
[ترجمه فرشته عاج] عواطف ( احساسات ) دختر را به بازی نگیر.
|
[ترجمه کیارش] نسبت به محبت دختر بی تفاوت رفتار نکن
|
[ترجمه سعید] احساسات دختر را بازیچه قرار نده یا به بازی نگیر
|
[ترجمه گوگل]با محبت های دخترانه دست درازی نکن
[ترجمه ترگمان]توجه دخترک را به خود جلب نکن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. I'm a trifle confused about the arrangements for tonight.
[ترجمه گوگل]من در مورد ترتیبات امشب گیج هستم
[ترجمه ترگمان]من برای امشب کمی گیج شده ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. This trifle developed itself into a serious problem.
[ترجمه گوگل]این ریزه کاری خود را به یک مشکل جدی تبدیل کرد
[ترجمه ترگمان]این چیز پیش پاافتاده خودش را درگیر یک مشکل جدی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. You should not trifle with someone's affection.
[ترجمه Mrjn] شما نباید احساسات کسی را به بازیچه بگیرید.
|
[ترجمه گوگل]نباید محبت کسی را کوچک کرد
[ترجمه ترگمان]تو نباید با محبت کسی حرف بزنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. She seemed a trifle anxious.
[ترجمه گوگل]به نظر می‌رسید که او مضطرب است
[ترجمه ترگمان]کمی دلواپس به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ناچیز (اسم)
trifle

چیز جزیی (اسم)
trifle

کم بها (اسم)
trifle

بازیچه قرار دادن (فعل)
trifle

سرسری گرفتن (فعل)
trifle

انگلیسی به انگلیسی

• matter or object of small value or importance; small amount of something; artistic work of no lasting significance; type of pewter; dessert made from sponge cake layered with whipped cream and fruit
amuse oneself, toy, play, waste time, idle, make sport of
a trifle means to a small extent or degree.
trifles are things that are not considered important or valuable.
a trifle is a cold pudding made of layers of sponge cake with either jam or jelly, fruit, custard, and cream.
see also trifling.
if you trifle with someone or something, you treat them in a frivolous or disrespectful way.

پیشنهاد کاربران

مثال؛
I’ll just have a trifle.
In a discussion about budgeting, someone might mention, “I only spend a trifle on coffee each month. ”
If someone asks for a small favor, you might reply, “Sure, it’s just a trifle. ”
a small amount - little bit - something of little value
مقدار کم - ذره - کم اهمیت - ناچیز
Trifle with=pawn
آلت دست، بازیچه گرفتن، به بازی گرفتن
موضوع کم اهمیت و جزئی
کم، ناچیز و اندک؛ که مترادف با dab هستش که اون هم همین معنی رو می ده. البته قبل از هر دو کلمه a می یاد.
I am a trifle ( a dab ) annoyed about it
در رابطه با آن کمی دلخورم
...
[مشاهده متن کامل]

She put a quick dab of rouge on her cheeks and rushed out=she put a quick trifle of rouge on her cheeks and rushed out
فوری مقدار کمی روژ به گونه اش مالید و جنگی رفت

trifle ( n ) ( traɪfl ) =sth that isn't important, e. g. There's no point worrying over such trifles. =slightly, e. g. She seemed a trifle anxious. trifling =small and not important, e. g. trifling details.
trifle
ناچیز، چیز جزیی، خیلی کم
مقدار کمی
۱, دسر ترافل
۲, نا چیز و جزئی
۳, دست انداختن و اذیت کردن کسی
در جایگاه فعل یعنی دست کم گرفتن بی اهمیت حلوه دادن
در جایگاه اسم یعنی موضوع بی اهمیت
What Is a Trifle? And Everything Else You Need to Know About Trifles
Trifle چیست؟ و هر چیز دیگری که باید درباره چیزهای کوچک بدانید
چیزهای جزئی، کم بها، سرسری گرفتن، بازیچه قرار دادن
در گوگل سرچ کردم عکس شیرینی های دسر خامه ای با تزیین میوه بالا آمد
Strawberry Trifles
ترایفل توت فرنگی
to be trifled with
دست کم گرفته شدن
ترایفایل، نوعی دسر که از کیک اسفنجی و میوه با لایه هایی از کاستارد، ژله و خامه درست می شود.
A popular pudding made of a layer of fruit and cake, a layer of custard and a top layer of cream
مسایل بی اهمیت
در سریال فرندز یک نوع دسر است.
I brought a few trifles back from India - bits of jewellery and material mainly
یه سری چیزای کم بها ( از لحاظ ارزش پولی ) در برگشتم از سفر هند از اونجا با خودم اوردم
اگر به عنوان فعل بیایدبه معنی" بی احترامی کردن" است.
مسائل بی ارزش
خرده
ریزه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس